۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه

همکاری الهیار صالح  با رژیم  اشغالگر جمهوری اسلامی
                                                      نمونه کوچکی از همکاری
وقتی انقلاب شد جهانشاه صالح  را گرفتند و همان روز های اول می خواستند اعدامش کنند زیرا ایشان چندین بار وزیر- رئیس دانشگاه تهران- چندین دوره سناتور و از همه مهمتر در زمان تولد ولیعهد او همه کار های مربوط به زایمان را انجام داده و با چنین سوابق از نظر شورشیان جرم جهانشاه صالح از خیلی ها که اعدام شدند سنگین تر و اسلامی ها می خواستند به اصطلاح سر دست و فوری او را اعدام کنند.
وقتی این خبر به برادر بزرگ ( الهیار صالح ) میرسد مهر برادری اجازه نمی دهد بیکار بنشیند و ناظر اعدام  برادرش باشد بویژه اینکه همه دوستان و هم مسلکانش سر کار و مشیر و مشاور خمینی گجستک و سایر آخوند ها بودند و درست نبود ساکت بنشیند و اقدامی نکند. لذا اللهیار خان به مهدی بازرگان( نخست وزیر ) و کریم سنجابی ( وزیر امور خارجه ) و آیت اله طالقانی ( امام جمعه تهران ) و داریوش فروهر ( وزیر کار ) مراجعه می کند و می گوید حالا که شما یاران رئیس الوزرا و وزیر امور خارجه و امام جمعه تهران و وزیر کار و همه کاره هستید ترتیبی بدهید که جناب اخوی جهانشاه صالح را اعدام نکنند و از سر تقصیراتش بگذرند.
طالقانی مهدی بازرگان کریم سنجابی - داریوش فروهر و خیلی کسان دیگر تا آنجا که می توانستند سعی خودشان را کردند اما با نهایت خجالت و شرمساری به اللهیار صالح گفتند با همه ارادتی که به شخص او دارند و با تمام ثلاش و کوششی که این چند روزه تک تک و یا دسته جمعی کرده ایم و از مقام و موقعیت و از روابط مان کمک گرفتیم متأسفانه کاری از دستمان بر نمی آید و جهانشاه خان رفتنی است ( یعنی اعدام می شود ).
الهیار صالح پیر مرد وقتی دید از دوستانش کاری ساخته نیست به ناچار دست بدامن دکتر حسین مشیر که وکیل مجلس در رژیم محمد رضا شاه بود و در شورش 57 ایران بر باد ده رابط بین اعضای جبهه ضد ملی ها و آخوند ها بود شد   بهمین دلیل است که من همیشه آنها را جبهه ضد ملی می نامم و تف بر آنها . حسین مشیر ضمن تماس با آخوند بهشتی که استخونهایش بسوزد شد و با استفاده از قدرت و نفوذ  ایشان تلاش کرد مانع اعدام جهانشاه صالح شود. بهشتی از دکتر مشیر با روی باز استقبال کرد و برای الهیار صالح پیغام فرستاد که نه تنها مانع اعدام جهانشاه صالح میشود بلکه همین امروز و فردا ترتیبی خواهد داد که جهانشاه صالح از زندان آزاد شود. اما یک شرط دارد. دکتر مشیر می پرسد چه شرطی. بهشتی می گوید شرطش این است که هفته دیگر که قرار است رفرندام انجام شود و بعد هم جمهوری اسلامی اعلام گردد الهیار صالح باید تشریف بیاورند هم رأی موافق به جمهوری اسلامی بدهند و هم با خبرنگاران جراید و رادیو و تلویزیون مصاحبه کند و بگوید آن حکومت ایده ال و دلخواه که سالهای سال برای تداومش تلاش و جهاد می کردیم همین حکومت خمینی و یارانش می باشد.
خواننده گرامی که این سطور را می خوانید خواهشمند است خوب توجه کنید و با وجدانی بیدار قضاوت کنید.
روز های اول که هنوز خمینی گجستک درست و حسابی سوار کار نشده بود و فقط یک پایش توی رکاب خر مراد بود. آخوند ها خیلی به حمایت جبهه ضد ملی ها و ملی نما ها احتیاج داشتند. اگر آن روز ها جبهه ضد ملی ها میهن پرست می بودند و خودشان را از آخوند ها جدا می کردند و می گفتند ما با این آدم های واپسگرا و آدمکش رفاقت و قرابتی نداریم. قبول کنید غیر ممکن بود کسی بدنبال آخوند جماعت راه می افتاد. عیب کار مردم این نبود که آخوند را نمی شناختند آنها آخوند ها را بخوبی می شناختند مصیبت و بدبختی آنجا بود که کسی جبهه ضد ملی های عوامفریب را نمی شناختند هنوز هم خیلی ها آنها را نمی شناسند بهترین نمونه بهرام مشیری برنامه ساز تلویزیون پارس است. افراد فکر می کنند این حضرات وجیه المله جنت مکان که ادعای عدالت انصاف وطن پرستی  و آزادیخواهی کرده اند براستی آنها به حرفهایشان معتقد و باور دارند. ولی نه دیدیم که تمام داد و بیداد وتلاششان فقط بر سر این بود که آخوند ها از سر تصدق و خیرات سر پدرشان دو سه پست دولتی بطور موقت به آنها تفضل کنند مانند کریم سنجابی و داریوش فروهر خائن پشت به ملت کرده و ابراهیم  یزدی و خیلی های دیگر که عاشق ریاست و وزارت بودند پسخون را به پیشخون از ذوقشان باختند.
مثل اینکه تحت تأثیر احساسات قرار گرفته ام وخیلی از مطلب دور شده ام بمطلب باز می گردم.
وقتی پیغام بهشتی به الهیار صالح وجیه المله مبارز می رسد پیر مرد بعد از به اصطلاح یک عمر ملی نمائی و جنت مکانی و آزادیخواهی درست در وقتیکه  مملکت بر سر دو راهی سرنوشت قرار گرفته بود و قوم واپسگرای آخوند برای مشروعیت خودش به طرفداری و تأئید این قبیل رجال پشت کرده به ملت و مملکت و شاه احتیاج داشت همه چیز را فدای زنده ماندن خان داداش جانش ( جهانشاه صالح ) کرد و عصا زنان راه افتاد و با سلام و صلوات رأی موافق خودش را به صندوق انداخت و بعد هم طبق قرار قبلی مصاحبه مطبوعاتی تشکیل داد و با صدای بلند و قیافه بشاش از بر قراری نظام جمهوری اسلامی دفاع کرد و برای دوام و بقای حکومت آخوند ها ( یعنی حکومت ظلم و زور و جنایت ) دعا کرد که بشهادت تاریخ خونبار ترین جنایتکار ترین بی آبرو ترین و عوامفریب ترین حکومت تمام  دوران و قرنهای تاریخ ایران است و الهیار صالح با این خیانت به ایران و ملت ایران بخصوص به جوانان و بانوان جان خان داداشش را نجات  
داد . آری این است گوشه های نا گفته از زندگی الهیار صالح یار نزدیک محمد مصدق و عضو ارشد جبهه ضد ملی.
تعجب در این است هنوز این قرتی های  جبهه ضد ملی های خائن پشت به ملت کرده با این کوله بار خیانت بجای اینکه کمی خجالت بکشند وشرم و حیا داشته باشند سینه هایشان را جلو مید هند و ارث پدر های ناشناخته خودشان را از ملت ایران طلب کارند. واقعاً شرم و لعنت ابدی بر آنها باد.