۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

نمونه ای  از  توحش  و  بیوطنی آخوند  ها

انقلاب نکبت بار اسلامی در ایر ان دگرگونیهای ژرفی در همه زمینه ها در سیاست - فرهنگ- اخلاق- و رفتار های اجتماعی در ایران بوجود آورد و همه چیز را به نابودی کشیده است.
معمولاً انقلاب در کشورهائی می شود که آن کشور در حال نابودی اقتصادی- فقر و یا دستیا بی برای آزادی است. لذا انقلاب نکبت بار اسلامی ایران بی مورد ترین انقلاب  بوده است ، آنهم  در کشوری که  مردم آن از آزادی - رفاه و آسایش  نسبی بخصوص از اقتصاد  شکوفا  برخوردار  بودند. در این  نوشتار به یکی  از دگرگونی های عمیقی  که در جامعه مترقی ایران در سال 1357 خورشیدی اتفاق افتاد بازگو می شود. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل
در مشهد بدستور رضا شاه پهلوی در زمینی بوسعت 15000 متر مربع دبستانی ساخته شد این دبستان علاوه بر دفتر و کلاس ها دارای یک تالار نمایش- زمین ورزش- یک سالن بزرگ برای کارهای دستی هم ساخته شده  بود. گلکاری  و چمن کاری  زیبای آن دیدنی  بود. خلاصه هر چه از زیبائی این دبستان و گلکاری آن گفته شود براستی کم است.
در  رژیم  منحوس و اشغالگر جمهوری اسلامی یک  روز  مردمی که  از آن محل عبور می کردند از دیدن آنچه بر آن دبستان گذشته بود آه  از نهادشان بر آمد. زیرا مشتی آخوند و عده زیادی از  مردم  مسلمان متعصب با بیل و کلنگ و تیشه بجان در و دیوار و پنجره های دبستان افتاده و همه چیز را ویران کرده  بودند و  هم  چنین سر گرم  این تبهکاری باور نکردنی بودند. همه شیشه های کلاس ها و تالار ها را شکسته، دیوار ها خراب شده ،  و میز و صندلی و  نیمک  ها  شکسته  شده در میان  زمین  ورزش و یا در گوشه و کنار روی هم انباشته شده بودند.
دانش آموزان و آموزگاران که دسته  دسته می رسیدند ، شگفت  زده  می شدند و باور نمی کردند این   همان دبستان  زیبای عهد رضا  شاه  است، لذا انگشت  همگان در دهان  و   اشک در چشمان و خون   در جگرشان  بود. گردانندگان  دبستان که  بسختی می گریستند از دانش آموزان خواستند که به خانه های خود برگردند تا پس از گفتگو با مقامات شهر و آموزش و پرورش و استاندار روشن شود که چه باید کرد. دانش آموزان و آموزگاران با چشمانی اشک بار به خانه هایشان برگشتند.
ماجرای  خراب  کردن  دبستان  چه  بود  ؟؟؟؟
به دستور دو آیت الله شهر بنام های  آخوند نهاوندی  و  آخوند  سبزواری  با تحریک مردم  متعصب دینی به  دبستان می ریزند و  همه چیز را ویران می کنند تا دبستانی وجود نداشته باشد و دانش آموزان نتوانند در آن دبستان گرد هم آیند.
          زیرا آن دو آخوند  بزرگ و معروف  شهر از چندی پیش از گردانندگان  و  مقامات آموزش و پرورش خواسته  بودند دبستان را تخلیه و از آنجا بروند ، زیرا آن زمین 15000 متری به گفته آنان  وقف بوده و برابر فقه اسلامی در زمین وقفی نمی توان دبستان ساخت که آموزش غیر از تعالیم ا سلام در آن انجام  شود . دو آخوند  برای تأئید  گفته هایشان  چنین استدلال کردند که  ساختمان این دبستان  بدستور رضا شاه در مشهد درست   شده و در آن زمان کسی یارای  ستیزه و مخالفت  با دستورات رضا شاه نمی توانست بکند ، از این  رو امروز که قوانین اسلام در ایران حاکم است این مدرسه باید خراب شود. سخن را کوتاه کنم در مدت کمتر از یک ماه هیچ نشانی نه تنها از دبستان نمانده بود از آن همه درختکاری و چمن که کمکی در پاکیزگی هوای شهر مشهد بود دیده نمی شد. و سرتاسر آن زمین سبزوخرم به یک بیابان تبدیل شده بود.
پس از این پیروزی درخشان به دستور دو آخوند در آن زمین یک مرده شورخانه و یک گورستان ساختند که هم اکنون در مشهد وجود دارد.
درد آور تر اینستکه  هیچ  یک ا ز مقامات از استاندار- فرماندار-  رئیس  شهربانی فرمانده لشگر و  مدیر کل آموزش  و پرورش کوچک ترین ایستادگی در برابر این  یورش بیشرمانه از خود نشان ندادند. شور بخت تر و شرم آورتر این بود که تمام مقامات کشوری و   لشگری بجای سرزنش و اعتراض به این جنایت و جرم قانونی ، در روز گشایش مرده شور خانه در کنار دو آخوند  تازی پرست ایستاده  بودند و ماجرای دفن دلخراش مرده ای را با مراسم دقیق اسلامی را همراهی می کردند.
پس از این کار ددمنشانه کار خراب کردن دبستان   ها در خراسان و سراسر ایران به بهانه اینکه رضا شاه این دبستانها را در زمین های  وقفی  ساخته و درست کردن  بنا برای دبستان خلاف  شریعت  اسلام است  شروع  شد و یکی پس  از دیگری به ویرانی کشیده  شد. با خراب شدن هر دبستان با صرف میلیون ها تومان مسجد و یا مرکز بزرگ اسلامی تازی پرستانه به  نام های مهدیه- کاظمیه  و ده ها نام چندش آور تازی پرستانه بر پا می شد و صدای  اذان صبح  و ظهر و شب  از بلند گو ها در شهر  پخش می شد و سلب آسایش مردم شده بود. حال بشنوید از استاندار خراسان و عمق فاجعه.
سید جلال تهرانی در خراسان   
سید جلال  تهرانی  همان کسی است که به  دستور خمینی گجستک  در بحرانی ترین لحظات ایران ریاست  شورای  سلطنت را رها کرد و استاندار خراسان و نایب التولیه استان  قدس رضوی شد. این جرثومه رذالت و خیانت در مقام  استانداری بیشترین آسیب ها را بر پیکر استان خراسان وارد آورد. او با همه آخوند های شهر زد و بند داشت و به همه آنان به شیوه های گوناگون پول  می داد.  در همه گرد  همائی  و  نشست  آخوند   ها  سر و کله اش پیدا می شد و با همه آنها خوش و بش داشت.  او  همه گردانند گان  و  مقامات سازمان های اداری را  وادار می کرد که به   نشست آخوند  ها  بروند تا دل آخوند های رذل و بی فرهنگ را بدست آوردند. برای باز دید به هر شهر که می رفت می گفت چرا در این شهر مسجد به تعداد کافی نیست بی درنگ پول هنگفتی در دسترس آخوند  های شهر می گذاشت تا به ساختن مسجد  اقدام کنند. پول های گزافی  بود که  بسود  آخوند  ها  ومدرسه  طلاب سرازیر می کرد.  در  همه  مراسم  سوگواری   های دینی جلوی  مردم با کف  دست  به پیشانی خود می زد و با صدای بلند گریه می کرد. پول زیادی به محمد تقی شریعتی پدر علی   شریعتی   پرداخت تا  انجمن  تبلیغات  اسلامی  را  در چند  جا بر پا کند.
روزی آخوند ها  می خواستند آرامگاه  فردوسی  و نادر شاه را  ویران  کنند و  سید  جلال تهرانی  همگام و  همدستان  آنها  شده  بود  ولی  سر  سختی  و پایداری  مردم به گونه باور نکردنی مانع شدند. مردم  فریبی و  نیرنگ بازی  سید  جلال تهرانی رذل و پست در خراسان زبانزد همه بود داستان زیر که شرح خواهم داد باور نکردنی و یکی از صد ها کار زشت این جرثومه تازی پرست است که متأسفانه مقام استانداری را داشت میباشد.
یکی از عوامفریبی های سید جلال تهرانی استاندار این بود که هر شب به حرم  میرفت و خود  را به ضریح  می چسباند  تا  مردم او را ببینند  و آخوند ها را خرسند کند ، با جوانی بر خورد  می کند که با  پیراهن آستین کوتاه  به حرم آمده بود ، همچنین  مردی که کروات  زده بود را هم می بیند که در گوشه حرم سر گرم گفتگو با یک نفر است سید جلال تهرانی جوان آستین کوتاه و مرد کرواتی را به بیرون حرم فرا می خواند و در قسمت کفشداری به هر یک سیلی محکمی می زند و با صدای بلند می گوید پدر سوخته هاخجالت نمی کشید به دربار سلطان  بزرگ امام هشتم با این قیافه و هیکل آمده اید تو برو کروات احمقانه ات را باز کن و تو هم برو کت بپوش و بعد بدربار این سلطان بیائید. اینقدر بی ادب و بی تربیت نباشید. سپس رو به کفشدار ها می کند و می گوید دیگر نباید امثال این پدر سوخته ها را به درگاه این بزرگوار راه بدهید و گرنه همه شما را تنبیه خواهم کرد. ناگفته نماند که سید جلال تهرانی این جرثومه خیانت و رذالت از مهره های بزرگ کشور بود که بار ها وزیر- نماینده مجلس و سناتور بود و سر انجام با نوکری و سر سپردگی به آخوند های واپسگرا و با میلیونها دلار د زدی  در لندن به درک واصل شد و نام کثیف خود را تا ابد در لیست خائن ها و میهن فروشان و پشت به ملت کرده ثبت کرده است.
 امام هشتم شیعه ها                  
امام رضا سر پرست هشتم باورمندان شیعه که یکی از تازیان ویرانگر ایران بود. آخوند ها پس از مرگش هزاران شگفت کاری و معجزه به او نسبت داده اند. براستی تعجب آور، است وقتی خودش در زمان زنده بودن نتوانست تفاوت بین انگور خوب را از انگور زهر دار را تشخیص دهد  که خورد و مرد و  یا  خواهرش بنام معصومه که برای دیدن او از کوفه ویا مدینه می خواست به مشهد برود وقتی به قم میرسد بیمار می شود ، امام رضا  کوچک ترین اقدامی نتوانست برای نجات خواهرش انجام دهد و بالاخره خواهرش  مرد و همان جا به خاک سپرده شد. در اینجا سوالی وجود دارد ، امام رضا با عدم آگاهی که نسبت به  انگور داشت و ضعف و ناتوانی که  نسبت به نجات  خواهرش داشت چرا ملت ایران پس از مرگش  برای جسد او گنبد و بارگاه درست کرده و برای شفای درد  های خود از او شفا می خواهند.
برای روشن شدن راستی از دروغ پیشنهاد می کنم ده نفر کور و کر و لال و فلج شناخته شده را از چهار گوشه جهان را بیاورند و با بودن ناظران و گزارشگران جهانی به گردن آنها طناب بسته و سر دیگر طناب را به تمام ضریح امام رضا ببندند و آخوند ها هم بمدت یک روز ویا یک هفته و یا یک ماه آیت الکرسی و هر دعای دیگری که برای شفا افراد لازم می دانند بخوانند اگر افراد درمان شدند. شادمان می شویم که دانش پزشکی شکست خورده و ایران سرچشمه درمان درد های بی درمان است و باید همه مسلمان باورمند شویم و اگر دروغ از آب در آمد شادمان تر می شویم که گروهی گمراه و خرد باخته ایرانی بیدار شوند و دیگر گول این شیادان را نخورند. می دانید مشکل ما در کجا است.؟؟؟ زود باوری ایرانی ها و شیادی و رذالت و پستی دولتمردان انگلستان در ترویج اسلام و خرافات می باشد. برای استحکام بحث ارائه سندی لازم است.
داستان لورن خواهر زن تونی بلر نخست وزیر پیشین انگلستان
           درباره تونی بلر بطور مختصر بشرح زیر توجه نمائید.او دارای چهار فرزند است و همسر او باریستر( Barister ) است. باریستر قاضی است که از قاضی های معمولی مقام بالاتری دارد، همان طور که در فیلم ها دیده ایم کلاه گیس سرشان می گذارند و در دادگاه  حاظر می شوند. تونی بلر با داشتن چندین خانه که بنام خودش- همسرش و بچه هایش می باشد و  موجودی  بانکی چندین  میلیون  پندی ،جزو  یکی  از ثروتمندان انگلستان می باشد. خواهر زن تونی بلر بنام لورن طبق گفته خودش دراوایل سال 2011 میلادی برای شفای بیماری خود که دکتر ها نتوانسته بودند او را معالجه کنند به قم رفته از خواهر امام رضا بنام حضرت معصومه شفای خود را خواسته است و نذر کرده اگر شفا پیدا کند مسلمان می شود و طبق کلیپی ( clip)   که دیده ایم در سخنرانی که در ترکیه داشت گفت چون حضرت معصومه او را شفا داده مسلمان شده و  سه  بار تکبر گفت. بقول معروف عاقلان دانند کدام عقل  سلیمی است که این گفته را  باور کند این همان شیادی  انگلیس ها  است برای عوامفریبی تا ملت  ها را در خرافات  نگه  دارند  و بتوانند  منابع  و ثروت  آنها  را غارت کنند.  مثلی داریم که می گوید  تا  احمق در جهان فراون است مفلس در امان است.
داستان ساختن دانشگاه تهران
پرفسور حسابی که  براستی می  توان او  را پدر علم  فیزیک ایران نامید خاطرات خود را در مورد ساختن دانشگاه تهران را چنین تعریف می کند.
برای  رضا  شاه  طرح  تأسیس دانشگاه تهران  را شرح دادم،  پادشاه پرسید که چه بشود؟ عرض کردم به جای اینکه جوانان ما به فرنگ بروند در مملکت خودمان دکتر و مهندس آموزش می دهیم ، دوباره رضا شاه پرسید که چه بشود؟ پرفسور حسابی می گوید جاده ها و راه آهن را آلمان ها می سازند وقتی دانشگاه داشته باشیم مهندسین خودمان آنها  را خواهند ساخت. رضا شاه از این موضوع بسیار شادمان شد و گفت بروید طرحتان را بنویسید. به مجلس می گویم ضمن دادن رأی ، بودجه اش را هم تأمین کند. پرفسور حسابی از فرط  خوشحالی از  همان  شب  شروع  به نگارش طرح دانشگاه کرد  فردای آن روز به پرفسور حسابی خبر دادند مبلغ یکصد هزار تومان اعتبار ساختن دانشگاه تأمین شده است و رضا شاه فرموده اند هر چه زود تر کارتان را شروع کنید.  مبلغ یکصد هزار تومان صرف خرید زمین و ساختمان دانشگاه تهران شد. لازم به گفتن است  بدون تردید  دانشگاه تهران یکی از زیبا ترین و کامل ترین دانشگاه های خاور میانه است. این است گوشه ای از اندیشه والای رضا شاه که نامش جاوید باد. ولی در زمان رژیم اشغالگر تازی پرست ، دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی آریا مهر همراه با دبستانهای خراسان و سایر استانها مانند دبیرستان مروی تهران که بعد از دارالفنون در زمان رضا شاه ساخته شده است.  در اوایل  سال 1390خورشیدی  شروع به  ویرانی آن کرده اند .  ملاحظه می کنید تفاوت از کجا تا به کجاست. به  امید  بیداری  و آگاهی  ملت  ایران.                        

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

نگاهی  زود  گذر  به  تاریخ  انگلستان

در چند ماه اول سال 2011 میلادی چند رویداد در جهان اتفاق افتاد که افکار جهانی را بخود معطوف داشت. مانند یکشبه خواب نما شدن ملت های مصر- تونس- لیبی- یمن بحرین و سوریه برای دستیابی به آزادی. البته ایرانیان که 32 سال برای آزادی از چنگال رژیم اشغال   جمهوری اسلامی مبارزه می کنند و بهای بسیار سنگینی را داده اند  هنوز   نتوانسته اند به آزادی دست یابند  بحث دیگریست.
رویداد های دیگر جهان عبارتند از  در گذشت ناگهانی بیژن طراح ایرانی- ازدواج ویلیام  نوه ملکه انگلستان و کشته شدن اسامه  بن لادن است  که هر کدام از  رویداد ها بحث های   مفصل و منطقی را در بر دارد. لذا  ابتدا به ازدواج   ویلیام  ولیعهد  انگلستان می پردازم  با  این امید که در فرصت   های  آینده  رویداد  های  دیگر مورد   بحث  و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
از آنجا که  هیچ  موضوع  و مقاله ای  بدون ذکر  مقدمه کامل نخواهد بود  ابتدا مطالبی   بطور  بسیار  فشرده  و    مختصر در  مورد   شکل گیری  سیستم  حکومت در  بریتانیا   حضورتان  پیشکش  می شود  و   سپس  به  بیان  مطلب  اصلی  می   پردازم.
حدود هزار سال پیش مردم بریتانیا تقریباً نیمه  وحشی  بوده و از تمدن و نظام  اجتماعی بدور بودند ، و بوسیله  مردم  رم  که به آن جزیره  سفر می   نمودند  تمدن در  بریتانیا شروع می شود مانند خانه سازی- حمام- جاده سازی و  غیرو،  بطور کلی اهالی  بریتانیا سازمان اداری را از رومی  ها یاد  گرفته اند.  علاوه  بر رومی  ها  با رفتن  واکینگ  ها و  انگلو ساکسون  ها   مقداری از آداب  و  رسوم   خود  را  به  بریتانیا    برده اند.  ساکنان  اولی  بریتانیا آنها  که  قدری  شعور داشتند  زمین  هائی را  تصاحب  کردند که  به آ  نها   دوک می گفتند ، بعد  ها  دوک  ها     خود  را کینگ ( king ) نامیدند. آنهائی  که  در شمال  بودند  به کینگ  شمالی    یا  آنها که در جنوب  بودند  به کینگ جنوبی  و غیرو نامیده شدند.
اقوام  دیگری که به بریتانیا آمدند  نورمندی ( Normandy ) ها می  باشند که فرانسوی بودند. بعلت برتر طلبی که در ذات آدمی نهادینه  شده است دوک ها ویا کینگ (king  ) ها  برای دستیابی  به زمین های  بیشتر دائماً  با هم در جنگ  و ستیز   بودند که در نتیجه  شخصی بنام  ویلیام  تمام  رقبای خود را شکست داد و تمام بریتانیا را در اختیار خود در آورد که  بنام  ویلیام  فاتح ( Willum the conqueror) بنیان گذار زنجیره پادشاهی را در بریتانیا حدود هزار سال پیش تشکیل داد.
در تاریخ انگلستان می خوانیم در سال 1936 میلادی  بدنبال  مرگ جورج  پنجم پادشاه  انگلستان و آغاز  سلطنت فرزند ارشد او  بنام ادوارد  هشتم دربار انگلستان با یک  بحران بیسابقه  روبرو  می گردد ، زیرا ادوارد  هشتم برای ازدواج با یک زن بیوه پافشاری می کرد  ولی  دربار  انگلستان این  ازدواج  را دون شأن مقام  سلطنت  می دانست و  به  شدت با این  ازدوج  مخالفت  می کرد ، سرانجام  ادوارد  هشتم  با  استعفای خود در روز یازدهم دیسامبر 1936 به این  بحران  پایان  داد و  برادر کوچکتر  او  بنام  جورج  ششم  بر تخت  سلطنت جلوس کرد.در صفحات  دیگر تاریخ  انگلستان فاجعه ای وجود دارد که چنین نوشته  شده  است. چارلز  اول بعلت  عدم صلاحیت  و بی  توجهی به  امور و عدم شایستگی  ابتدا او را از سلطنت  خلع و   سپس  بوسیله گیوتین  گردن  زدند.
دولتمردان انگلستان  دریافتند  برای جلوگیری  از کشتی  هائی  که  برای   غارت و  خوشگذرانی  و  تجاوز  به  زنان و  دختران   انگلیسی  به آن   جزیره  حمله  میکردند  مانند  واکینگها   باید نیروی دریائی نیرومند داشته باشند بهمین دلیل با کوشش و تلاش  نیروی   دریائی   نیرومندی  درست کردند.  حال  نوبت  جزیره  نشینان  انگلستان است  که  مانند  دزدان  دریائی در تمام   آبهای  دنیا در حرکت  بودند  و  بسیاری از سر زمین  ها را  با  زور به  استعمار گرفتند و  اموال آنها را غارت کردند  و  هر زمان که  آن انسان  های در بند و گرفتار در صدد  استقلال بر  می آ مدند با  هزار  ترفند آنها  را  به   زانو در آوردند   مانند  هندوستان  و  ایران.  کم  نیستند کشور هائی که   توسط انگلستان همه چیز خود را از دست دادند وبه روز سیاه نشستند باز می توان ایران عزیز را نام برد.
باید  بدانیم اگر دولتمردان  انگلستان برای  مردم  انگلیس   خوب   و   سبب  سر فرازی آنهاست  برای کشور های  دیگر   بخصوص  ملت  ایران  بسیار    ننگین  و شرم  آور   و تنفر انگیزاند.
در تاریخ ملت ایران نام کشور انگلستان    با غارت- رذالت- پستی- جنایت- ترور میهن پرستان- خیانت بخصوص  اقدامات  غیر اخلاقی و  انسانی مانند توسعه  دین و خرافات-  رشوه- معتاد کردن مرد   با پخش  تریاک و  انواع  مواد  مخدر- فحشا و فساد همراه میباشد  و این جنایات را  در تمام  کشور  ها  که  یا  با  زو ر  و یا   با مکر و حیله اشغال  کرده اند  را  انجام   می دهند  و  به  همین  دلیل  باید آن  سر زمین  را  جزیره   اهریمنی  نامید و  به جرأت  میتوان  گفت  نود  در صد  از  آشوبها-   ترور ها- کودتا ها -   انقلابات- اختلافات  مذهبی  مانند شیعه  و  سنی  و یا هر نوع دیگرش  و تجزیه کشور  ها  بوسیله  دولتمردان  جزیره   اهریمنی طراحی شده  و  بوسیله خود و یا با  همکاری  سایر دولت ها  بخصوص  امریکا  انجام می دهند صد ها  نمونه می توان ارائه  داد. چرا راه دور  برویم  بهترین نمونه ایران میباشد.
گناه دو پادشاه پهلوی (  رضا شاه و محمد رضا شاه ) این بود که ایران را آباد و مترقی و قدرتمند ساخته بودند ، لذا برای دولتمردان انگلستان بخصوص الیزابت خانم دوم بسیار مشکل بود  ایران  ثروتمند در چنین قدرتی باشد که بتواند جشن های 2500 ساله پادشاهی خود را برگزار کند در حالی که به  استناد  تاریخ 500 1سال بعد  از پادشاهی در ایران ساکنان جزیره بریتانیا در حال نیمه  وحشی  زندگی   می کردند و  بنا  به گفته  افراد که تاریخ و موقعیت  انگلستان را مطالعه می کنند ، کاشفان  و   باستان  شناسان   وجب به وجب می گردنند تا شاید آثاری بدست آورند که بتوانند قدمت  تاریخی انگلستان را قدری دورتر نشان دهد .  
وقتی دربار انگلستان را مورد  بررسی قرار دهیم  یکی از فاسد ترین  مکان  ها می باشد که جنایت و خیانت از در و دیوار آن می بارد  سرنوشت  چارلز  اول را شرح  دادم به همین چارلز پدر ویلیام جوان تازه داماد شده نگاه کنید. پرنس چارلز در همان کلیسا که پسرش ویلیام سوگند زناشوئی خورد سوگند خورده بود که با همسرش دایانا  صادقانه و  صمیمانه  و بدور   از هرزگی  زندگی  کند. آیا  پرنس  چارلز  سوگندش  را  محترم   شمرد نه  دیدیم به دایانا خیانت کرد و با  زنی  روابط نا مشروع  داشت  و چوب  خیانت  پرنس چارلز را دایانا خورد نه تنها با آن وضع فجیع کشته  شد بلکه دو  فرزندش در کودکی  از مهر  و  محبت  و آغوش گرم  مادر  محروم  شده و آن  زن نا  پاک امروز نا  مادری  ویلیام  ولیعهد آینده انگلستان است
می توان گفت  ویلیام  تازه  داماد و برادر و مادرشان  دایانا قربانی دربار انگلستان هستند.   به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است.


                     
   


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

آئینه  درد   نما

در این فکر بودم مقاله ای حضورتان پیشکش کنم که    قدری  شما را  خوشحال کند. ولی متأسفانه هر چه  کاوش کردم   مطلب  امیدوار  کننده ای  پیدا  نکردم. براستی نمیدانم از کجا شروع کنم.
بنویسم   رژیم دو هزار پانصد ساله ایران بحساب نمی آید و بقول بعضی ها کوروش و داریوش و نادر شاه و رضا شاه فراموش شده اند و افرادی مانند ستار خان و باقر خان و یپرم ارمنی و محمد مصدق قهرمانان ملی ایران نامیده می شوند.
 بنویسم   مبارزه در راه اعاده پادشاهی مطرح نیست و آینده ایران به همه پرسی و رفراندم گذارده خواهد شد و مردم درباره آن اظهار نظر خواهند کرد. مردم ایران در سال 1357  خورشیدی آزمایش  شده اند ، دیگر تکرار اشتباه  گذشته با  این همه خائن  وطن فروش چه سودی دارد.
 بنویسم   جبهه ضد  ملی ها با خیانتی که در 22 بهمن 57 به ایران و ایرانی کرده اند ، حالا سینه هایشان را جلو می دهند و ارث پدر   های  ناشناخته  خود را ازما می خواهند و هنوز با استفاده از اسم رهبر پیرژامه پوش خود محمد مصدق در گسترش و نشر باصطلاح عقاید ضد ملی شان پافشاری می کنند و تلاششان بر این است اسمی از رضاشاه و محمد رضا شاه و پادشاهی در میان نباشد.
بنویسم    طی توطئه و  فعالیت   بظاهر دلسوزانه ولی حساب شده که  اکثر رسانه های گروهی انجام می دهند در تلاشند  نامی  از شهریار رضا پهلوی  بمیان  نیاید  و اگر مجبور شدند. او را شاهزاده خطاب کنند ، ولی شاپور بختیار به درک  واصل شده را  با آن کوله بار خیانت که  زیر بغل خود  دارد و  اوراق  سیاه  بیلان  زندگیش  از محمد  مصدق   مخدوش تر است  را ناجی ملت ایران جلوه  دهند.
   بنویسم   بسیاری  از برنامه  سازان  رادیو   و  تلوزیونها  و  نویسندگان  رسانه های   گروهی  از  دلار  های   خونین    عراق  و  یا  از  بودجه   های  سازمان   های  اطلاعاتی  کشور های استعمارگر تغذیه شده و یا می شوند.

 بنویسم   هنگامی که در 22  خرداد 1388  خورشیدی  3  میلیون  ایرانی از پیر و جوان به خیابان ها آمدند ، رستاخیز آنها  افق   تاریک  نا امیدی را شکافته  و نوری بر دلهای   نگران می  تاباند.  ولی  افسوس   پس از  چند   روز   سرگردانی در خیابان ها   و   کشته دادن  بعلت    نبودن  برنامه و رهبری تابش آن سریع تر از آنچه پدیدار  شده   بود   در افق  ناامیدی  ناپدید گردید و دل شکسته   بخانه های خود باز گشتند تا فردای دیگر.
براستی در این فکرم  چه  بنویسم . این مشکل  دیروز  و امروزم نیست ، 32  سال است این  درد  های بی درمان  بر قلب امیدوار من فشار می آورد زیرا  می بینم  خیانت  ها و خود فروشی ها در ابعاد وسیع تری ادامه دارد.
          بنویسم    هنگامی که مردم در روز های    عاشورا     محکم بر  پشت خود   زنجیر می کوبیدند و با قمه فرق خود را می شکافتند. آقای علیرضا نوری زاده چهره خبری بی. بی .سی و صدای امریکا و چند نشریه عربی و ایرانی و  تلویزیون های  لوس  آنجلس  و از روشنفکران نامدار ایران زمان شاه بود. حتی یک کلام نگفت  ای مردم  چرا با   زنجیر و قمه با خود چنین می کنید ولی بیاد داریم همین جرثومه عوامفریب بود که گفت عکس خمینی گجسک را در ماه دیده است و مردم را تشویق می کرد به ماه نگاه کنند و عکس ابلیس خمینی را ببینند. همین آقای صدرالدین الهی که تاج سر  روزنامه نگاران  آن زمان و این زمان است و کسی است که در هنر انتشار روایت و احادیث   خود  را  فاضل زمان و صدرالروشنفکر رسانه های ایران میداند روزهائی که مردم ساده لوح و بقول معروف عوام حتی معنی روشنفکر را نشنیده بودند کوچکترین روشنگری در مورد اسلام نکرد و یا همین آقای علیرضا میبدی که امروز مشهور ترین چهره تلویزیون های ایرانی در خارج از کشور است و در زمان رژیم شاهنشاهی  از سر دسته گان روشنفکران تلویزیون و نشریات دوران خود بود در آن زمان لب از لب باز نکرد و از فتنه اسلام و از ورود آن به ایران چیزی نگفت و  ننوشت. امروز هم اگر بخواهد از اسلام حرفی بزند می ترسد دهنش کج و دندان هایش قفل شود.
 بنویسم   آن هنگام که میلیون ها ایرانی در اثر ناآگاهی و نادانی در شب شام غریبان قرآن سر می گرفتند و بر سر می کوبیدند تا ثواب بیشتری به حسابشان گذاشته شود همین آقای سعید قائم  مقامی که هنوز هم از ارادتمندان علی ابن  ابیطالب آن جانی
 کشتارگر بیرحم تازی که در یک روز هفتصد نفر را گردن زد را بسیار محترم می دارد. بنویسم   همین آقای ستار دلدار که در اثر تماس با  مأموران  رژیم  اشغالگر جمهوری اسلامی در خارج کشور مسلمان شده است پیش از انقلاب  نکبت بار 22 بهمن  جزو روشنفکران مدرن محله خودش بود آیا شنیده اید در ا نتقاد  از  اسلام چیزی گفته و یا نوشته باشد. برای  جلوگیری از اتلاف   وقت  نامی از  مدیران کل  وزرا-    پزشکان دبیران و استادان دانشگاه زمان  شاه نمی برم که  روز های عاشورا و تاسوعا که از راه می رسید در مساجد و مجالس سوگواری شرکت می کردند. لذا با داشتن این همه روشنفکر قلابی سراسر ایران را غم آل عبا و ماتم مرگ محمد مصطفا و اندوه شهادت  امام رضا و تشنه ماندن لبان علی اصغر بینوا   را فرا می گرفت. انگار نه انگار در ایران دکتر محمود عنایت- داریوش همایون- دکتر هوشنگ ابتهاج- فریدون تنکابونی- رضا براهنی-اسماعیل نوری علا- آقایان احمد شاملو- فریدون مشیری- منوچهر آتشی-خسرو گلسرخی-خانم ها سیمین دانشور- پری اباصلتی- هما احسان و غیرو که جزو روشنفکران پر فیس و  افاده تشریف داشتند و برای مردم  مارکس- دانته- ویکتور هوگو  و  شکسپیر می نوشتند و می خواندند ، دریغا یک خط از چگونگی حمله تازیان به ایران  و   شرح  دشمنی   علی  -   حسن-   حسین و  عمر با  ایران  و  ایرانی  و   چگونگی  کشتار  بیرحمانه  تازیان از نیاکان   بی پشت و پناه  و در مانده ما ننوشتند و نه گفتند.
بنویسم   دریغ از این روشنفکران تو خالی ولی پرمدعا که هرگز از احمد کسروی- صادق هدایت- علی دشتی وعبدالحسین زرین کوب که هر کدام از آنها در عرصه مبارزه تنهای تنها بودند، و سخن شان بجائی نرسید. متأسفانه روشنفکران ما با دانستن تاریخ گذشته ایران و تسلط تازیان نه خود دگرگون شدند و نه تحرکی در مردم پدید آوردند.
 بنویسم   روشنفکران  رژیم گذشته که اکنون بیشترشان به بیرون از کشور تشریف فرما شده اند هنوز باور دارند که اسلام به ذات خود عیبی ندارد هر عیبی هست از مسلمانی ما است و این آخوند ها هستند که بد هستند و گناه کار و نباید  با اعتقادات و دین  مردم کاری داشت. باعث  شرمساری  است  تعداد  زیادی از همین روشنفکران حرفه ای برای خوشایند  رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی به سود اسلام مقاله و کتاب  می نویسند. لذا از چنین روشنفکرانی که بقول معروف با پفی روشن شده اند چه انتظاری می توان داشت.  همین روشنفکران بودند که بجای آگاه کردن افراد جامعه بدنبال پست و مقام و رفاه خود بودند و کوچکترین توجه ای به رسالت روشنفکری خود نداشتند و هنوز هم ندارند. به تعداد روشنفکران واقعی اطراف خود نگاه کنید به تعداد انگشتان دو دست هم نمی رسند. ولی هستند روشنفکرانی که جان خود را در کف دست گذاشته اند ، مانند زنده یاد دکتر شجاع الدین شفا- پرفسور مسعود انصاری - هوشنگ معین زاده و یکی دو تن دیگر که در این مبارزه مرگ و زندگی برای روشنگری و آگاهی رساندن به جامعه خود کتاب های بسیار نفیس و  ارزشمند نوشته اند که  براستی غنی ترین منبع  آگاهی  و  خرافه زدائی می باشد. ولی روشنفکران قلابی ما چه کرده اند ؟ در بازار معرکه گیری خود در کار مغلطه و سرگرم کردن مردم بی همتا و بی نظیر اند. مانند علیرضا میبدی- حسین مهری-علیرضا نوری زاده- سعید قائم مقامی- ایمان فروتن- محسن سازگارا- مهرداد خوانساری - بهرام مشیری و خیلی های دیگر.
بنویسم   متأسفانه ملت ایران هنوز دشمنان خود را نشناخته اند که اسلام و کشور های استعمارگر میباشند بخصوص دولتمردان جزیره اهریمنی انگلستان. براستی چه سخت است به دشمن پناه بردن و یاری  و نجات خواستن.
بنویسم   باید از ملت های دیگر بخصوص مردم انگلستان  بیاموزیم که چطور در مراسم  عروسی پرنس ویلیام پادشاه آینده انگلستان میلیون ها انگلیسی در خیابان های لندن شادی ها کردند. ولی ما ایرانی ها هنگامی که پیکر پاک رضا شاه ایران ساز که برای بخاک سپاری از مصر به ایران آورده می شد نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام و گروه خائن عقب مانده فکری و ضد ایران و  ایرانی او  طی  برنامه ای  که  در    منزل  آخوند طا لقانی طراحی شده بود می خواستند جسد را بدزدند و آتش بزنند که خوشبختانه توطئه آنها کشف شد.
بنویسم    محمد رضا شاه پهلوی در طی 37 سال  پادشاهیش و آن همه خدمت که انجام داده بود وقتی طی توطئه جهانی بخاطر حفظ تمامیت ارضی و جلو گیری از کشتار ملت و ویرانی ایران مجبور به ترک ایران شد ملت نا سپاس ایران شعار می دادند تا شاه کفن نشود ایران وطن نشود.
بنویسم   بقول معروف ما از کلاه نمدی پف نمش را یاد گرفته ایم و هر روز رادیو اینترنتی و تلویزیون دایر می کنیم  ولی یک سازمان انسجام یافته مبارز وجود ندارد و اگر هم باشد مانند سازمان خائن و مزدور مجاهدین خلق است.
بنویسم    ما بخود -  به ایران و پادشاهمان بد کردیم هر آنچه نمی باید کردیم؟ ؟.؟ ؟     
          به  امید  بیداری  و  آگاهی   ملت   ایران