۱۳۹۰ فروردین ۸, دوشنبه

پیامی  از  طرف  الله


می دانم در تعریف و تمجید از قدرت- توانائی- مهر و محبت و  حتی  غضب من سخنکتاب شعر زیاد گفته و نوشته شده است. ولی من صادقانه بشما می گویم اصلاً هیچ تأثیری در زندگی و سرنوشت شما  ندارم و این  شما هستید که من را آفریده اید و حتی کتابی بنام (  و انسان خدا را آفرید )  هم نوشته اید که براستی درست است.  لذا خوب گوش کنید.  بروید  مثل آدم  زندگی کنید و این قدر داستان  و شعر و حدیث و دکان برایم درست نکنید و بنام  من سر همدیگر کلاه نگذارید.
اگر من خدایم چه دلیلی دارد موسی را بفرستم و بگویم شنبه را تعطیل کنید بعد عیسی را بفرستم و بگویم نه یکشنبه و آخر سر هم محمد را بفرستم و بگویم جمعه را تعطیل کنید. اصلاً بمن چه ارتباطی دارد که بگویم کدام روز را تعطیل کنید. دیگر اینکه چرا به مسیحی ها بگویم شرابشان را در کلیسا ها نوش جان کنند  و مسلمان  ها اگر شراب  خوردند  شلاق بخورند.
اگر من وجود دارم و آنقدر مهربان هستم که ادیان می گویند. پس چرا بیشترین کشتار و جنگ ها در تاریخ  و غارت اموال و اسارت زن و مرد- دختر و پسر با نام من و برای خشنودی من انجام میگردد.
اگر من خدا بودم و توانا چرا می گذاشتم این همه آدم شیاد وکلاه بردار کلید بهشت بفروشند و کره زیبای زمین را برای مخلوقات من جهنم کنند.
خدائی که به عبادت بندگانش محتاج باشد و آنها مجبور باشند روزی چند بار جلویش خم و راست شوند و اگر نا فرمانی کنند جهنمش را از نا فرمانان پر می کند. رک و پوست کنده می گویم من نیستم. زیرا می دانم اگر یک بار در کامپیوتر در سایت یاهو و یا گوگل بقول معروف ساین این کنید تا مدت زیادی لازم نیست روزی چند بار جلوی کامپیوتر خم و راست شوید و هزار خواهش و تمنا کنید تا سرویس دهد. کامپیوتر مرتب و منظم مثل ساعت کار می کند.
بروید برای رسیدن  به خواسته ها و حل مشکلات تان از خرد و شعورتان استفاده کنید. بی عرضگی و عقب ماندگی فکریتان را از خود دورکنید .زیرا من هیچ قدرت و شعور وخردی بیش از شما ندارم که شما را یاری دهم. متوجه می شوید
وضع دعا و نفرین تان از همه بد تر است. اگر نمی توانید از پس شیادان و زور گویان برآئید چرا پای مرا بمیان می کشید که در دنیا دیگر حساب آنها را برسم. صریحاً می گویم تمام دعا و یا نفرین های رسیده شما میرود در آشغال دانی .
خواننده گرامی امید است با این مطالب طنز آمیز از دنیای خیالی ودروغین دین  و مذهب و آئین ها بیرون آئیم و بجهان واقعیت ها و خرد  باز گردیم و راهی را انتخاب کنیم که در دوران کوتاه زندگی خود  برای اطرافیان بخصوص برای جامعه فرد سودمندی با شیم.پایان

۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه

همکاری الهیار صالح  با رژیم  اشغالگر جمهوری اسلامی
                                                      نمونه کوچکی از همکاری
وقتی انقلاب شد جهانشاه صالح  را گرفتند و همان روز های اول می خواستند اعدامش کنند زیرا ایشان چندین بار وزیر- رئیس دانشگاه تهران- چندین دوره سناتور و از همه مهمتر در زمان تولد ولیعهد او همه کار های مربوط به زایمان را انجام داده و با چنین سوابق از نظر شورشیان جرم جهانشاه صالح از خیلی ها که اعدام شدند سنگین تر و اسلامی ها می خواستند به اصطلاح سر دست و فوری او را اعدام کنند.
وقتی این خبر به برادر بزرگ ( الهیار صالح ) میرسد مهر برادری اجازه نمی دهد بیکار بنشیند و ناظر اعدام  برادرش باشد بویژه اینکه همه دوستان و هم مسلکانش سر کار و مشیر و مشاور خمینی گجستک و سایر آخوند ها بودند و درست نبود ساکت بنشیند و اقدامی نکند. لذا اللهیار خان به مهدی بازرگان( نخست وزیر ) و کریم سنجابی ( وزیر امور خارجه ) و آیت اله طالقانی ( امام جمعه تهران ) و داریوش فروهر ( وزیر کار ) مراجعه می کند و می گوید حالا که شما یاران رئیس الوزرا و وزیر امور خارجه و امام جمعه تهران و وزیر کار و همه کاره هستید ترتیبی بدهید که جناب اخوی جهانشاه صالح را اعدام نکنند و از سر تقصیراتش بگذرند.
طالقانی مهدی بازرگان کریم سنجابی - داریوش فروهر و خیلی کسان دیگر تا آنجا که می توانستند سعی خودشان را کردند اما با نهایت خجالت و شرمساری به اللهیار صالح گفتند با همه ارادتی که به شخص او دارند و با تمام ثلاش و کوششی که این چند روزه تک تک و یا دسته جمعی کرده ایم و از مقام و موقعیت و از روابط مان کمک گرفتیم متأسفانه کاری از دستمان بر نمی آید و جهانشاه خان رفتنی است ( یعنی اعدام می شود ).
الهیار صالح پیر مرد وقتی دید از دوستانش کاری ساخته نیست به ناچار دست بدامن دکتر حسین مشیر که وکیل مجلس در رژیم محمد رضا شاه بود و در شورش 57 ایران بر باد ده رابط بین اعضای جبهه ضد ملی ها و آخوند ها بود شد   بهمین دلیل است که من همیشه آنها را جبهه ضد ملی می نامم و تف بر آنها . حسین مشیر ضمن تماس با آخوند بهشتی که استخونهایش بسوزد شد و با استفاده از قدرت و نفوذ  ایشان تلاش کرد مانع اعدام جهانشاه صالح شود. بهشتی از دکتر مشیر با روی باز استقبال کرد و برای الهیار صالح پیغام فرستاد که نه تنها مانع اعدام جهانشاه صالح میشود بلکه همین امروز و فردا ترتیبی خواهد داد که جهانشاه صالح از زندان آزاد شود. اما یک شرط دارد. دکتر مشیر می پرسد چه شرطی. بهشتی می گوید شرطش این است که هفته دیگر که قرار است رفرندام انجام شود و بعد هم جمهوری اسلامی اعلام گردد الهیار صالح باید تشریف بیاورند هم رأی موافق به جمهوری اسلامی بدهند و هم با خبرنگاران جراید و رادیو و تلویزیون مصاحبه کند و بگوید آن حکومت ایده ال و دلخواه که سالهای سال برای تداومش تلاش و جهاد می کردیم همین حکومت خمینی و یارانش می باشد.
خواننده گرامی که این سطور را می خوانید خواهشمند است خوب توجه کنید و با وجدانی بیدار قضاوت کنید.
روز های اول که هنوز خمینی گجستک درست و حسابی سوار کار نشده بود و فقط یک پایش توی رکاب خر مراد بود. آخوند ها خیلی به حمایت جبهه ضد ملی ها و ملی نما ها احتیاج داشتند. اگر آن روز ها جبهه ضد ملی ها میهن پرست می بودند و خودشان را از آخوند ها جدا می کردند و می گفتند ما با این آدم های واپسگرا و آدمکش رفاقت و قرابتی نداریم. قبول کنید غیر ممکن بود کسی بدنبال آخوند جماعت راه می افتاد. عیب کار مردم این نبود که آخوند را نمی شناختند آنها آخوند ها را بخوبی می شناختند مصیبت و بدبختی آنجا بود که کسی جبهه ضد ملی های عوامفریب را نمی شناختند هنوز هم خیلی ها آنها را نمی شناسند بهترین نمونه بهرام مشیری برنامه ساز تلویزیون پارس است. افراد فکر می کنند این حضرات وجیه المله جنت مکان که ادعای عدالت انصاف وطن پرستی  و آزادیخواهی کرده اند براستی آنها به حرفهایشان معتقد و باور دارند. ولی نه دیدیم که تمام داد و بیداد وتلاششان فقط بر سر این بود که آخوند ها از سر تصدق و خیرات سر پدرشان دو سه پست دولتی بطور موقت به آنها تفضل کنند مانند کریم سنجابی و داریوش فروهر خائن پشت به ملت کرده و ابراهیم  یزدی و خیلی های دیگر که عاشق ریاست و وزارت بودند پسخون را به پیشخون از ذوقشان باختند.
مثل اینکه تحت تأثیر احساسات قرار گرفته ام وخیلی از مطلب دور شده ام بمطلب باز می گردم.
وقتی پیغام بهشتی به الهیار صالح وجیه المله مبارز می رسد پیر مرد بعد از به اصطلاح یک عمر ملی نمائی و جنت مکانی و آزادیخواهی درست در وقتیکه  مملکت بر سر دو راهی سرنوشت قرار گرفته بود و قوم واپسگرای آخوند برای مشروعیت خودش به طرفداری و تأئید این قبیل رجال پشت کرده به ملت و مملکت و شاه احتیاج داشت همه چیز را فدای زنده ماندن خان داداش جانش ( جهانشاه صالح ) کرد و عصا زنان راه افتاد و با سلام و صلوات رأی موافق خودش را به صندوق انداخت و بعد هم طبق قرار قبلی مصاحبه مطبوعاتی تشکیل داد و با صدای بلند و قیافه بشاش از بر قراری نظام جمهوری اسلامی دفاع کرد و برای دوام و بقای حکومت آخوند ها ( یعنی حکومت ظلم و زور و جنایت ) دعا کرد که بشهادت تاریخ خونبار ترین جنایتکار ترین بی آبرو ترین و عوامفریب ترین حکومت تمام  دوران و قرنهای تاریخ ایران است و الهیار صالح با این خیانت به ایران و ملت ایران بخصوص به جوانان و بانوان جان خان داداشش را نجات  
داد . آری این است گوشه های نا گفته از زندگی الهیار صالح یار نزدیک محمد مصدق و عضو ارشد جبهه ضد ملی.
تعجب در این است هنوز این قرتی های  جبهه ضد ملی های خائن پشت به ملت کرده با این کوله بار خیانت بجای اینکه کمی خجالت بکشند وشرم و حیا داشته باشند سینه هایشان را جلو مید هند و ارث پدر های ناشناخته خودشان را از ملت ایران طلب کارند. واقعاً شرم و لعنت ابدی بر آنها باد.

۱۳۹۰ فروردین ۳, چهارشنبه

احمد متین دفتری را بشناسیم

همان طور که برای شناخت هر ملت تاریخ آن ملت مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد برای شناخت افراد هم زندگی آنها باید مورد مطالعه قرار گیرد.
احمد متین دفتری نوه عمو وداماد محمد مصدق بوده و همیشه تحت حمایت مصدق بوده است بهمین دلیل وزیر- نخست وزیر- سناتور و در زمان ملی شدن نفت عضو کمیسیون مخصوص نفت بود. بعبارت دیگر همیشه پست های کلیدی داشته است.
اندیشمند و روانشناس فرزانه بالزاک در باره شخصیت سخن جالبی دارد که می گوید شخصیت  فرد سیاسی متجلی از ثبات عقیده و درستی در عمل او ا ست. متأسفانه احمد متین د فتری عزیز دردانه مصدق فاقد ثبات عقیده و درستی عمل درمشاغلش بوده است و او را می توان بعنوان یک جاسوس و کار گزار سیاست انگلستان در ایران نامید . ارائه اسنادی بحث را محکمتر می کند.
بعد از جنگ جهانی اول یکی از افسران اطلاعاتی انگلستان بنام آرنولد  تو ین بی.که مسئول امور خاور میانه و اسلام بود ودر سازمان جاسوسی انگلستان خدمت می کرد  رئیس دانشگاه انجمن پادشاهی امور بین المللی معروف به( R-I-R ) شد و در فاصله  سالهای 1925 تا 1955 میلادی  به مدت سی  سال ریاست  دانشگاه  امور بین المللی R- I-R)) را بر عهده داشت و کاملاً در جریان نهضت ملی شدن نفت ایران در سال 1950 میلادی برابر با 1329 خورشیدی قرار داشت. وظیفه او تربیت جاسوسان بریتانیائی و افراد خارجی از ملیت های مختلف بود. یکی دیگر ازمعلم های  این دستگاه جاسوس پروردر ایران خانم لمپتون بود که بعنوان کارمند سفارت انگلیس در ایران بود و شماری از مأموران دولتی ایران از جمله احمد متین دفتری را برای جاسوسی و وطن فروشی تربیت کرده بود و بهمین دلیل  بود که احمد متین دفتری همیشه مشاغل مهم وکلیدی مملکت را در دست داشته است.
سرکوبی اسماعیل سمیتقو و کشف خیانت محمد مصدق
 مصدق اغلب عبدالحسین میرزا فرمان فرما( دائی خود )را سر مشق قرار داده و از او تقلید می نمود. هنگامی که در اوایل سلطنت محمد علیشاه  فرمانفرما به استانداری آذربایجان منصوب شد محمد مصدق را به عنوان نماینده خود در تهران تعین کرد و با قرار دادن رمزی بین خود کلیه تلگرافها و مکاتبات را برای مصدق می فرستاد و او آنها را پس از کشف به مقامات دولتی یا غیر دولتی از جمله محمد علیشاه تحویل داده ومتقابلاً شاه و مقامات دولتی و سایر افراد مجبور بودند مطالب و دستورات و پیغام های محرمانه دولتی و خصوصی خود را در اختیار مصدق قرار دهند و او آنها را پس از درآوردن  به رمز به اطلاع دائی خود فرمانفرما والی آذربایجان می رساند.
در اسفند1300 خورشیدی( دوم فوریه 1922 )که مصدق به استانداری  آذربایجان  منصوب شد احمد متین دفتری  را  بعنوان نماینده خود به دولت رضا خان سردار سپه  معرفی نمود تا هر روز کلیه دستورات ارتشی و کشوری را به او تحویل دهند و او آنها را پس از رمز کردن  برای مصدق به تبریز تلگراف نماید و متقابلاً گزارشات و مطالبی را که از سوی مصدق دریافت می دارد را به اطلاع رضا خان سردار سپه و سایر مقامات دولتی  برساند. به همین دلیل هر وقت  احمد متین دفتری تلفن میکرد سردار
سپه که برای آذربایجان نگران بود هر جا که بود فوراً با احمد متین دفتری صحبت  میکرد
توجه شود احمد متین دفتری که پرورش یافته سازمان جاسوسی انگلستان بوده و حالا به وظیفه فوق العاده مهم و محرمانه کشف تلگرام ها ومکاتبات رمزی رسیده از آذربایجان و رمز کردن تلگرام  ها و مکاتبات ارسالی به آذربایجان را بر عهده داشته است  محمد مصدق چه منبع قابل توجهی برای نوه عمو و داماد خود ایجاد کرده بود. و سفارت انگلیس در ایران که در آن زمان با تمام قوا در صدد ایجاد آشوب و نا امنی در ایران بود با آگاهی از اسرار نقشه ها-دستورات وگزارشات نظامی که بین وزارت جنگ و فرمانده ارتش در آذربایجان مبادله می گردید احمد متین دفتری از آنها با خبر می شد و آنها را به اطلاع اسماعیل سمیتقو که به تحریک سفارت انگلیس  علم سرکشی ومخالفت  برافراشته بود می رساند لذا نه تنها از شکست  او جلو گیری می شد بلکه تعدادی  از سربازان  ارتش ایران را  هم می کشت. اسماعیل سمیتقو با استفاده  از راهنمائی های احمد متین دفتری  کاملاً صورت افسانه ای به خود گرفته بود و همگان وی را قهرمان شکست ناپذیر می دانستند
رضا خان سردار سپه وفرماندهان ارتش در تهران و آذربایجان به تدریج متوجه شدند اسماعیل سمیتقو از اسرار و نقشه های نظامی آگاهی می یابد و اقدامات خود را با توجه به این اگاهی ها طرح ریزی کرده و به موقع عملیات نظامی دولتی را خنثی و یا با شکست مواجه می سازد  و چون گمان می کردند که منبع آگاهی سمیتقو در داخل ایران قرار دارد از این جهت سردار سپه بدون آن که سوء ظن به متین دفتری یا مصدق  که کاملاً از ارتباط نوه عموی خود با سفارت انگلیس  آگاهی داشته است عکس العملی انجام دهد به عنوان یک اقدام احتیاطی  دستور داد که رمز دیگری بطور مستقیم برای فرمانده ارتش در آذربایجان فرستاده شود و بدون آنکه به صورت ظاهر در وضع سابق یعنی مبادله تلگرام وگزارش از طریق احمد متین دفتری تغیری داده شود به مبادله و مخابره مطالب خلاف واقع و دروغی از طریق احمد متین دفتری مبادرت گردید.
چون به زودی موفقیت  روش جدید مشخص گردید یعنی ضربات کاری یکی بعد از دیگری بر سمیتقو وارد شد مشخص گردید. سمیتقو توسط متین دفتری از نقشه ها با خبر میشود لذا رضا خان سردار سپه به فرمانده لشگر آذربایجان دستور داد از قبول دستورات مصدق خود داری نماید. همچنین رضا خان سردار سپه آگاهی یافت شب نامه های منتشره بر علیه او در تبریز توسط ایادی انگلیس تهیه و چاپ و در تمام ایران پخش میگردید توسط مصدق بوده است.
مصدق پس از آگاهی از دستور سردار سپه به حبیب الله خان شیبانی فرمانده لشگر آذربایجان بر عدم اطاعت از وی و افشا شدن نقش خائنانه اش از سمت استانداری استعفا داد. رضا خان سردار سپه چون نسبت به خود سرتیپ شیبانی سوء ظن پیدا کرده بود سرتیپ امان الله جهانبانی را بجای او منصوب کرد که با اقدامات شجاعانه سرتیپ جهانبانی و جانبازی سربازان و همکاری مردم آذربایجان کاری که تا آن تاریخ به خاطر محمد مصدق غیر ممکن بود ممکن گردید و دقیقاً یک ماه بعد قلعه چهریق که از نظر موقعیت به علت صعب العبور بودن کوه چهریق غیر قابل تسخیر بود به تصرف قوای نظامی در آمد. همه این ماجرا نشانگر خیانت محمد مصدق استاندار آذربایجان و جاسوسی احمد متین دفتری نوه عموی او در جهت حفظ منافع انگلستانبوده . نمونه دیگر.
ماجرای دستگیری و تبعید مصدق به بیرجند
در مورد علت دستگیری و تبعید محمد مصدق به بیرجند کمتر جائی مطلبی نوشته شده است ولی در اسناد چنین می خوانیم. انگلستان انتظار داشت رضا شاه پایگاههای هوائی ایران را برای حمله به روسیه شوروی و توسعه سیستم نظامی و جاسوسی اینتلجنت سرویس در ایران را بپذیرد ولی در آن زمان رضا شاه به سوی آلمان گرایش داشت. لذا می بینیم در تاریخ 30 مارچ 1940 برابر با 10 فروردین 1319 خورشیدی یک هواپیمای اکتشافی متعلق به اینتلجنت سرویس که فاقد علایم شناسائی بود از فراز قلمرو هوائی ایران گذشت و در اطراف باکو پرواز کرد. چهار روز بعد مأموریت مشابهی باز با عبور از قلمرو هوائی ایران بر فراز خاک روسیه انجام شد هر چند این بار توپخانه ضد هوائی روس ها به کار افتاد ولی هوا پیما سالم به پایگاه خود باز گشت. مدارک وزارت امور خارجه ایران نشان می دهد که دولت روسیه برای هر دو پرواز به دولت ایران اعتراض کرده است ولی دولت ایران انکار کرده است. قویاً میتوان احتمال داد که رضا شاه از این ماجرا خبر نداشته حتی وزیر خارجه نیز از واقعیت امر آگاهی نداشته است.
 بررسی و  تحقیقات نشان می دهد این خیانت  توسط احمد متین دفتری که در آن زمان نخست وزیر بوده انجام شده است که سبب خشم و غضب رضا شاه شده احمد متین دفتری را از نخست وزیری برکنار و از خدمت دولت اخراج گردید هم چنین طراح ایرانی این توطئه که محمد مصدق بود شناخته و می بایست به مجازات شدید برسد ولی با پا در میانی تعدادی از ایادی انگلیس به بیرجند تبعید گردید. به همین دلیل محمد مصدق تا پایان عمر خود علت توقیف و تبعید خود به بیرجند را در هیچ گفته و نوشته اش بیان نکرده حتی در کتاب خاطرات و تألمات به قلم خودش هم که در سال 1340 نوشته در مورد تبعیدش سکوت اختیار کرده است همچنین در خاطرات احمد متین دفتری که در سال 1370 خورشیدی درست 20 سال بعد از مرگش منتشر شده است در مورد بر کناری وی از نخست وزیری و اخراجش از خدمت دولتی هم اشاره ای نشده است. برای استحکام و سندیت بیشتر خیانت های احمد متین دفتری و سر سپردی او به انگلستان و حمایت و پشتیبانی مصدق از این جاسوس خیانت کار ارائه سندی دیگری لازم است.
دکتر مظفر بقائی در خاطراتش چنین می نویسد. روز سه شنبه 9 مهر 1330 برابر با دوم اکتبر 1951 ساعت چهار بعد از ظهر به دعوت آقای مصدق برای مذاکره در باب مسافرت به امریکا به منزل ایشان رفتم. ضمن  شور و بحث درباره افرادی که باید در این سفر همراه باشند آقای مصدق گفت متین دفتری هم جزء هیئت می باشد. با توجه به سوابق احمد متین دفتری و اسنادی که سه ماه پیش خودم ( بقائی ) به آقای مصدق ارائه داده بودم از این پیشنهاد سخت یکه خوردم و اظهار مخالفت کردم. مصدق بر طبق رویه همیشگیش  موضوع صحبت را تغیر داد و به مسائل دیگر پرداختیم. بار دیگر که در مورد بودجه مسافرت مطالعه می کردیم مصدق مجدداً گفت متین دفتری با خرج خودش به امریکا می آید و چنین استدلال کرد. اگر متین دفتری را جزء هیئت ببریم خرج یک نفر صرفه جوئی می شود مظفر بقائی می گوید اگر بخواهید این طور صرفه جوئی کنید  یقیناً افراد زیادی هستند که برای افتخار خود که در این هیئت باشند حاظرند مخارج تمام هیئت را بپردازند باز هم مصدق موضوع را تغیر داد. پس از مدتی مصدق دوباره عضویت احمد متین دفتری را مطرح کرد. بقائی بمصدق می گوید آخر مردم چه خواهند گفت. مصدق جواب داد مردم چکار به این کارها دارند و اضافه کرد آقای دکتر (منظور دکتر بقائی است ) شما گرفتاری های مرا نمی دانید متین دفتری سوگلی خانم است و خانم دو پا را توی یک کفش کرده که او جزء هیئت باشد. روز پنجشنبه 11 مهر ماه 1330 در مجلس شورای ملی حائری زاده در پایان نطق خود در اطراف ملی شدن صنعت نفت و مسافرت هیئت ایرانی به امریکا خطاب به مصدق گفت انتظار من این است اشخاص جاسوس و یا مشکوک را با خود به امریکا نبرید این اشاره به احمد متین دفتری بود.  درد سرتان ندهم بالاخره مصدق بدون توجه به این انتقادات احمد متین دفتری را همراه هیئت ایرانی برای شرکت در شورای امنیت سازمان ملل متحد به امریکا می برد. مصدق پس از اتمام جلسات شورای امنیت سازمان ملل متحد  بعوض اینکه به ایران مراجعت کند برای معالجه خود به واشنگتن میرود در اینجا است که مصدق از وجود احمد متین دفتری جاسوس انگلستان استفاده میکند که داستان آن را دکتر مظفر بقائی که جزو هیئت بود چنین تعریف می کند..
روز یکشنبه 26 آبانماه 1330 برابر با 18 نوامبر 1951 میلادی آخرین روز توقف ما در واشنگتن بود. در حدود ساعت 8 بعد از ظهر به هتل باز گشتیم آقای محسن اسدی بمن (یعنی به بقائی ) میگوید آقای جورج مک گی از ساعت شش بعد از ظهر در اتاق آقای مصدق است و احمد متین دفتری هم به عنوان مترجم حضور دارد این مطلب برای دکتر بقائی تعجب آور بود زیرا با وجود آقای محسن اسدی مترجم هیئت و آقایان الهیار صالح و دکتر شایگان اعضای هیئت که انگلیسی را بخوبی می دانستند و آقای غلامحسین مصدق (پسر مصدق ) که فرانسه دان قابلی بود و تا حدودی انگلیسی هم میتوانست حرف بزند احمد متین دفتری بعنوان مترجم تعجب آور بود ولی موضوع مورد بحث قرار نگرفت. ساعت نه و نیم شب آقای جورج مک گی خوشحال و خندان از اتاق مصدق خارج شد و با اعضای هیئت به گرمی  وداع کرده و سفر بخیر گفت. صبح روز بعد اول وقت از واشنگتن به مقصد نیویورک پرواز کردیم تا از آنجا با هواپیمای مخصوص به مصر برویم.
در فرودگاه نیویورک هنگامی که در هواپیمای مصری نشستیم یکی از همسفرانی که در کنار من نشسته بود مرا متوجه ساخت که در اینجا فقط یک نفر عضو وزارت خارجه برای بدرقه آمده است و بنظر او بدرقه خیلی سرد آمد. با خوش خیالی همیشگی به او گفتم در موقع ورود به نیویورک و هم واشنگتن استقبال گرم کردند و در موقع عزیمت از واشنگتن هم مقامات رسمی بدرقه کردند چون امریکائی ها زیاد پای بند این گونه مراسم نیستند طبیعی است که در نیویورک مراسمی انجام نگرفته باشد. پس از اینکه هواپیما اوج گرفت و بر فراز اقیانوس در پرواز بودیم آقای مصدق اعضای هیئت را به قسمت خود در هواپیما فرا خواند و با خوشحالی مژده داد که دولت آمریکا مبلغ 120 میلیون دلار طی شش ماه به ایران کمک می کند تا از مضیقه مالی رهائی پیدا کنیم. و مصدق اضافه کرد براستی ره آوردی بهتر از این برای ما متصور نیست. در قاهره با استقبال پر شور دولت و ملت مصر روبر شدیم پس از بازدید های رسمی همین که به هتل سمیرامیس برای استراحت رفتیم روزنامه های عصر قاهره نوشته بودند که جورج مک گی از معاونت وزارت خارجه امریکا معزول و به سمت سفیر کبیر امریکا در ترکیه تعین شده است. وقتی به تهران بازگشتیم از 120 میلیون دلار موعد خبری نشد و آقای مصدق ضمن گزارش سفر آمریکا به مجلس شورای ملی گفت چون آقای جورج مک گی خیلی با ایران دوست بود او را معزول کردند اما در حقیقت دلیل چیز دیگری بود که بزودی روشن شد. حقیقت امر در باره عزل جورج مک گی و عدم پرداخت 120 میلیون  دلار وام  و  بدرقه  سرد  نیویورک این بود که صبح روز دوشنبه 27 آبانماه 1330 برابر با نوزدهم نوامبر 1951 میلادی اول وقت اداری در واشنگتن سفیر انگلیس به دیدن آچسن وزیر امور خارجه امریکا میرود و با اعتراض می گوید در هنگامی که انگلستان با ایران در گیر است امریکا از پشت  به انگلستان خنجر میزند. آچسن از این حرف سفیر انگلیس متحیر و متعجب می شود سفیر انگلیس ماجرای ملاقات جورج مک گی با مصدق و ماجرای پرداخت 120 میلیون دلار وام به ایران را بیان می کند. آچسن می گوید اگر مک گی چنین تعهدی کرده باشد من اطلاعی ندارم و برای تأئید گفته خود فوراً جورج مک گی را معزول و به سفارت ترکیه منصوب می کند. علاقه دارم برای شناخت  بیشتر محمد مصدق و خیانت احمد متین دفتری بحث را ادامه دهم با این امید که برای شما خواننده گرامی ملال آور نباشد.
سوال هائی که می باید مورد توجه قرار گیرد.
1 با وجود مترجم رسمی هیئت و آن همه انگلیسی دان به چه دلیل در آخرین مذاکرات قطعی با جورج مک گی مصدق احمد متین دفتری را برای مترجمی انتخاب کرده است.
2 توجه شود: از آخر شب یکشنبه تا صبح زود روز بعد ( دوشنبه ) اول وقت اداری چه کسی ماجرای ملاقات مصدق با جورج مک گی و موافقت دادن وام بمبلغ 120 میلیون دلار را به اطلاع سفیر انگلیس رسانده است. آیا جورج مک گی یا مصدق و یا احمد متین دفتری.
3- خود پرسی کنیم در جائی که مصدق از ارتباط احمد متین دفتری با مقامات انگلیسی به خوبی آگاهی داشته است و دلیل تمام مخالفت هائی که در مورد انتخاب متین دفتری به عضویت هیئت نمایندگی ایران به اطلاع مصدق رسیده بود چرا و به چه دلیل مصدق  بدون کوچکترین توجه به تمام اعتراض ها باز همین متین دفتری بد نام را در هیئت اعزامی جا داده و از همه مهمتر در جائی که سه نفر انگلیسی دان زبر دست بخصوص پسرش در هیئت حضور داشته اند متین دفتری بد نام و جاسوس را به عنوان مترجم در مذاکرات بسیار  محرمانه و مهم با معاون وزارت امور خارجه امریکا شرکت داده است. طرفداران مصدق بخصوص بهرام مشیری و آقای ناصر انقطاع باید جواب دهند آیا تصمیم مصدق در مورد همراه آوردن جرثومه احمد متین دفتری به امریکا و استفاده از او بعنوان مترجم با مک گی را باید حمل بر حسن نیت مصدق دانست و یا خیانت مصدق به ایران و ایرانی در جهت حفظ منافع اربابش انگلیس ها. بخوبی مشخص است احمد متین دفتری گزارش تمام مذاکرات پدر زنش مصدق را با معاون وزارت خارجه امریکا جورج مک گی را  به سفیر انگلیس داده بود و محمد مصدق مخصوصاً او را برای این قبیل امور همراه هیئت ا عزامی آورده بود.
                         به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است


۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

باز شناسی جنبش سبز

شوربختانه امروز جامعه مصیبت کشیده ایرانیان، گرفتار گروه واپسگرا وعوامفریب است که اسیر سنت های کهنه و یا ایدئولوژی های متعصب مذهبی هستند. وقاحت و شرم آور ترآن است که چنین افراد ادعای آزادگی و دموکرات بودن می کنند  ولی در عمل به استبداد و ارتجاع یاری مید هند مانند میر حسین موسوی و مهدی کروبی که از خیمه شب بازی 22 خرداد 1387 که در کل به نفع رژیم اشغالگر و به ضرر ملت ایران بود  برای دومین بار به صحنه آمدند برای عوامفریبی و  خیانت دیگر به ملت ستم کشیده ایران تحت عنوان پرچمدارجنبش سبز. البته لازم به گفتن است رسانه های گروهی خارج از کشور ( تلویزیون ها -روزنامه ها و رادیو های معمولی واینترنتی ) با برنامه ها و گفتار عوام فریبانه خود تا توانستند در طبل تو خالی جنبش سبز کوبیدند.
وقتی به پرونده میر حسین موسوی و مهدی کروبی نگاه کنیم پرونده ائی بسیار مخدوش ومملو از عوامفریبی- جنایت و  خیانت دارند. میر حسین موسوی توده ای بچه استالینی  که مسئولیت به قتل رساندن 10 12 هزار جوان فریب خورده بیگناه را بر دوش دارد. با کمال وقاحت سودای رهبری اوپوزیسیون را در سر دارد. متأسفانه افراد روشنفکری که با پفی روشن شده اند مانند داریوش همایون تا زمانی که زنده بود بعنوان جاده صاف کن و مبلغ میر حسین موسوی بود. آنها که داریوش همایون را  نمی شناسند و در سوگ او از این جرثومه خیانت تجلیل ها کردند.به این قسمت توجه مخصوص مبذول دارند.
بیاد داریم میر حسین موسوی در بحبوحه شورش57 سرهنگ معصوم نجفی نژاد رئیس اداره اماکن شهربانی تبریز را دستگیر و با وضع فجیعی به قتل رساند. همین داریوش همایون وزیر اطلاعات زمان محمد رضا شاه در سن هشتاد سالگی دست از عوامفریبی بر نداشته بود و تلاشش  این بود که میر حسین موسوی را در مقام رهبر مبارزه اپوزیسیون نشاند و جنبش 400 میلیون دلار جوش را جنبش خود جوش و جنبش مردمی معرفی  می کرد حتی برای جا انداختن آن به قلم فرسائی در روزنامه کیهان لندن می پرداخت.
توجه شود داریوش همایون بدرک واصل شده خائن و عوامفریب زمانی که وزیر اطلاعات رژیم محمد رضا شاه بود. ولی یکی از مهره های بسیار موثر و فعال شورشیان و خمینی گجستک بود و برای بقدرت رسیدن ابلیس خمینی  از هیچ کوششی فرو گذار نکرد و بعد از برقراری رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی یکی از حامیان آن رژیم در خارج از کشور بود
سوالی در اینجا مطرح است آیا داریوش همایون نمی دانست میر حسین موسوی متعهد  به  حفظ  نظام  رژیم  اشغا لگر جمهوری اسلامی است. آیا  داریوش همایون نمی دانست  میر حسین موسوی در زمان هشت سال نخست وزیریش 10 12 هزار جوان بیگناه را قتل العام کرده است. آیا داریوش همایون فعال سیاسی و رهبر حزب مشروطه نمی دانست میر حسین موسوی زود تر از آنکه تصور شود از نظر ملت ایران حذف ومطرود شده است. میدانست بهتر از من و شما میدانست اما این جرثومه عوامفریب   و مزدور همراه با سایر ایرانیان در خارج از کشور از پا ننشسته ولکن نبوده  و هنوز شب و روز بر طبل تو خالی جنبش سبز می کوبند. جنبشی که چهار صد میلیون دلار هدیه یک کشور عربی  پشتوانه آن بود. خود پرسی کنیم آیا در کشتار جوانان  معصوم  و  بیگناه  میر حسین موسوی و مهدی کروبی گناهشان بیشتر است یا افراد خائن پشت به ملت کرده مانند سعید قائم مقامی-علیرضا نوری زاده- حسین مهری- ابراهیم یزدی- رضا برهانی- فرخ نگهدار و رسانه های گروهی( تلویزیون ها روزنامه ها و رادیو ها ) که جوانان را به جنگ نا برابر با  رژیمی فرستادند که برای بقای خود از هیچ جنایتی فرو گزار نمی کند. از طرف دیگر میر حسین موسوی داری چنین جاذبه سیاسی و اجتماعی نبود و نیست که هزاران دختر و پسر جوان را به خیابانها بکشاند .مردم ایران بخصوص نسل جوان جنایات دوران نخسست وزیری هشت ساله موسوی را فراموش نکرده اند وخوب بخاطردارند.
باید صریحاً گفت متهم ردیف اول در ماجرای رستاخیز 22 خرداد 1387 رسانه های گروهی خارج از کشور بخصوص تلویزیون پارس است زیرا همه می دانیم فرقی بین محمود احمدی نژاد و میر حسین موسوی و مهدی کروبی نیست همه آنها متعهد به حفظ رژیم دد منش جمهوری اسلامی هستند وهمه آنها از صافی شورای نگهبان گذشته و بعنوان کاندیدای ریاست جمهوری انتخاب شده بودند.
دومین  مجرم روشنفکرانی هستند که با شناختی که از گذشته  میر حسین موسوی  داشتند به نا گاه  پیراهن سبز پو شید ند و کروات سبز زدند و  نوار سبز به موچ  خود  بستند و جلوی دوربین تلویزیونهای بیگانگان ظاهر شدند و شروع به تبلیغ رنگ سبز کردند و تلاششان بر این بود که رنگ سبز را در جامعه ایرانیان برون مرز نهادینه کنند که دانسته و یا ندانسته تمام تلاش آنها بسود میرحسین موسوی و رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی  بوده و امروز ایرانیان مبارز به هیچ  طریقی نمی توانند فعالیت های خود را  از دام رنگ سبز میر حسین موسوی نجات دهند.
اگر بهائی که مردم بخصوص جوانان در رستاخیز 22 خرداد و جنبش سبز پرداختند بسیارگران بود ولی آموختند گول رسانه های گروهی  روزنامه ها و رادیو های معمولی و اینترنتی و تحلیل گرانی که  جلوی دوربین  تلویزیون  پارس  و یا صدای امریکا می نشینند و به اعتبار همان چهار صد میلیون دلار وطن فروشی می کنند را نخورند زیرا رسانه های گروهی  برای ادامه مقرری خود  و  خشنودی اربابانشان از هیچ عوامفریبی مضایقه ندارند.و بقول معروف سم شان پیدا است.
مردم ایران بخصوص جوانان که صاحبان اصلی ایران فردا هستند و ایرانیان خارج کشور باید سکوت و بی تفاوتی را کنار بگذارند و بدانند هر فعالیتی زیر رنگ سبز انجام دهند اعتبار آن  به پای  میر حسین موسوی و مهدی کروبی و رژیم جمهوری اسلامی منظور می گردد.
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم تو خواه پند گیر خواه ملال


۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

 پیام  نوروز  به ملت  ایران

در مورد نوروز که یادگار نیاکان ما است اشعار و مقالات زیادی سروده و یا نوشته شده است. این بار تحت تأثیر موقعیت بحرانی ایران درباره  نوروز چنین می گویم.
بهار با تمام جلال و شکوهش در راه است و نو روز را که یادگار نیاکان ما می باشد را  به همراه دارد. نوروز از راه دور هزاران ساله و پشت سر گذاشتن  حوادث بسیار توانسته است خود را پایدار نگه دارد زیرا می داند تنها فرهنگ مشترکی است که ایرانیان را به هم پیوند می دهد.
نوروز بخوبی در یافته است در زیر چهره های شاد ملت ایران دنیائی غم نهفته است زیرا می داند جهانیان فریاد ملت بی یار و یاور ایران را که برای آزادی و نجات کشورشان از چنگال رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی حاکم بر ایران که بپا خاسته اند را یا نشنیده و یا اگر شنیده اند مانند آقای باروک حسین - اوباما و دیگران بی تفاوت از آن گذشته اند.
نوروز متوجه شد ملت ایران برای دستیابی به آزادی و نجات کشورشان با وجود این همه خائن پشت بملت کرده راه بسیار سخت و طولانی پیش رو دارند و با وجود گرگهای گرسنه جیره خوار مانند جهانشاهی مهرداد خوانساری اسماعیل نوری علا-  تلویزیون پارس و خیلی های دیگر بهر هنگام که ارباب شان اراده کند آنها زوزه را سر می دهند ضمن اینکه خواب و آرامش را از همه می گیرند. می توانند بهر تعداد که بخواهند مردم ایران بخصوص دختران  و پسران جوان و شجاع را دریده و قلب های پر امید شان را از حرکت باز دارند. همه امید وار بودند با رستاخیز ملت ایران بهار و نوروز زایشی دیگر در ایران خواهند داشت . اما غافل از آنکه کشور های استعمار گر بخصوص مثلث شیطانی ( انگلستان اسرائیل و امریکا ) هنوز در ایران بدنبال توطئه هستند تا بتوانند بوسیله رژیم اشغالگر حاکم بر ایران و افراد خائن میهن فروش به چپاول خود ادامه دهند. هنوز غارت آنها تمام نشده و آنچه تاکنون انجام داده اند پنجاه در صد برنامه آنها می باشد.
استعمارگران خوب می دانند رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی  تشنه قدرت است و دندانهای تیزشان بدون وحشت و نگرانی آماده دریدن پیکر پاک ملت ایران است.
ملت ایران در این سالهای اخیر شاهد تحولات سهمگینی بوده است. اصولاً یکی از ویژگی های ملت ایران در طول تاریخ کهنش این بوده که هر بار در مواجه با توفان های سهمگین اجتماعی و در مقابله با حملات و هجوم هائی که به هویت ملی آنها می شود بقول معروف در پناه سنت و سابقه کهن خود سنگر گیرد و از این پایگاه به هستی تاریخی خویش ادامه دهد.
نو روز می گوید ملت ایران 1400 سال است در اسارت اسلام می باشند. باید تلاش کنند خود را آزاد کنند.  اما  مشکل امروز ایرانیان علاوه بر اسارت 1400 ساله اینستکه سنت های کهن ایرانی آنها توسط آخوند های حاکم بر ایران مورد تجاوز قرار گرفته است تا حدی که از بکار بردن لغت چهار شنبه سوری نوروز و سیزده بدر و غیرو وحشت دارند .
نوروز هر سال در حال ترک کردن ایران و  بتاریخ پیوستن امید وار بود بار دیگر که همراه با بهار به ایران می آید ایران از اسارت 1400 ساله اسلام آزاد شده باشد و ایرانیان را با چهره های شاد واقعی و قلب هائی پر امید به استقبال نوروز که یادگار نیاکانشان می باشد بروند.
نوروز هر سال هنگام ترک ایران پس از چند گام می ایستاد. مانند این است که چیزی را فراموش کرده است  بسوی ملت می آمد و با لحنی بسیار مهربان اما غمگین می گفت ای ملت ایران بپا خیزید رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی کمر نابودی تمام فرهنگ و هویت شما را بسته است انسجام داشته باشید اختلافات حزبی و سیاسی را کنار بگذارید. در سایه وحدت ملی می توانید پیروز شوید و آهسته گفت بدانید خیانت به ایران و ایرانی یکی از ننگین ترین اعمال است . نوروز مثل اینکه دل نمی کند که  برود بالاخره بطور آهسته رو بر می گرداند و آهسته آهسته دور می شد تا سالی دیگر و نوروز دیگر. ملت ایران ضمن اینکه با چشمان اشکبار او را بدرقه می کردند . زیر لب آهسته می گفتند.
باز فردا شود    فردا چه کنیم

۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

22  بهمن  یا روز عزای  ملی
 

روز جمعه 22 بهمن1389خورشیدی متفاوت از همه سالهای گذشته به پایان  میرسد و آغازی خواهد بود برای نگاهی دیگر.آغاز نه بدان معنا که ملت ایران میروند برای آزادی و سازندگی- سعادت و خوشبختی و رعایت حقوق بشر. بلکه آغازی است بر یک استراتژی جدید در مقابله با حکومت اشغالگر جمهوری اسلامی که از آغاز گوشی برای شنیدن نداشته و در پناه اسلام با کشتار- مصادره اموال- اعدام های دسته جمعی- سنگسار- شلاق زدن  افراد در خیابانها- قطع  دست راست با پای چپ و بطورکلی انواع اذیت و آزار  و شکنجه به   خصوص به جوانان و بانوان برای ایجاد رعب وترس ( النصر و بل رعب ) در جامعه بگونه ائی خستگی ناپذیر برای. بقاء خود .
سوال در این است چرا انقلاب یا شورش 22  بهمن 1357 از همان روز نخست درمسیر ویرانگری-کشتار- ظلم وستم-خشونت- مصادره اموال اقدام نمود وکار را بدان جا رساندکه حتی به نوامیس مردم درکوچه و خیابان علنی تجاوزکردند و جسد آنها را سوزاندند و یا در بشکه اسید محو و نابودکردند. اگر با دید تحقیقی به زیر بنای نظری و ایدئولوژی انقلاب 22  بهمن نگاهی  بیا ندازیم  ملاحظه  می شود.
1- انقلاب  22  بهمن  انقلاب اسلامی  بود.
2- زیر بنای فکری و ایدئولوژیکی آن دموکراتیک نبود یعنی معتقد  به حکومت ملی  و مردمی نبود  معتقد  به حکومت  الله   بود.
3 در اجرای حکومت مردمی  یعنی ( دموکراتیک ) پیش نرفت.
4-کسانی که  در رأس آن انقلاب قرار داشتند آدم هائی  بودند که به ارزشهای اخلاقی و  دموکراسی  پای بند  نبودند.
لذا انقلابی که تمام تئورسین و سرد مد ارا نش یا ضد دموکراسی بودند و یا تروریست کاملا طبیعی است که هیولائی چون جمهوری اسلامی را بدنیا می آورد .یعنی انقلابی که اصولی ترین درون مایه آن نفرت- انتقام وخون- واپسگری -خرافات و  عوامفریبی و کشتار است. اگر نظامی بهتر از جمهوری اسلامی را پدید می آورد آن  وقت جای بسی شگفتی داشت.
نکته مهم اینستکه روشنفکرانی که بقول معروف با پفی روشن شده بودند آفتابه بیار همان گروه آخوند های واپسگرا شدند.
ملت ایران از زمان های دورآخوند جماعت را می شناخت که چه افراد رذل و  پست و فرو مایه هستند ولی روشنفکرانی مانند کریم  سنجابی- مهدی بازرگان کلیمی تبار- ابراهیم یزدی جاسوس امریکا وا نگلیس- علی اصغرحاج سید جوادی- صادق قطب زاده -علیرضا نوری زاده و امثال آنها را نمی شناخت که چه افراد ساده اندیش- بی تجربه- پفیو ز و عقده ائی نسبت به رژیم  پادشاهی  و شخص محمد رضا شاه  پهلوی  بودند
نگاه کنید و ببینید روشنفکرانی مانند دار و دسته جبهه ضدملی ها- ابوالحسن بنی صدر-ابراهیم یزدی- توده ائی های بیوطن بچه استالینی- علی اصغرحاج سیدجوادی - داریوش فروهر و  طرفدارانش- مجاهدین  خلق- طرفداران پیشوای پیرژامه پوش مصدق السلطنه- مهدی بازرگان-کریم سنجا بی- امیرانتظام- علیرضانوری زاده-الهیارصالح- شاهین فاطمی و داریوش همایون به درک واصل شده جاسوس سازمان سیا و اینتلجنت سرویس انگلستان - حسین مهری و خیلی های دیگر برعلیه نظام  پادشاهی به  خیابانها  ریختند و آن آتش ایران سوز را روشن کردند.
.         ازافرادی که هنوز زنده اند باید پرسید در مقابل همکاری با گروه آخوند ها و آتشی که در ایران برپا کردید چه تحفه ائی برای کشور و ملت ایران به ارمغان آورده اید. آنچه را که از فقر وفلاکت در ایران شاهدیم تازه گوشه های کوچک از بدبختی ملت ایران است.
توجه شود: روشنفکران خائن پشت به ملت کرده ( نه شرقی می خواستند نه غربی.جمهوری اسلامی میخواستند این است جمهوری اسلامی آنها )
وقتی این روشنفکران خائن پشت بملت کرده تلاش وکوشش برای برقراری جمهوری اسلامی کردند بدین معنا بود که نظام پادشاهی نمی خواستند .نظام محمد رضا شاه دموکراتیک را نمی خواستند که 60 درصد معتادان را ترک داده بود.آنها خیابانهای بدون گدا را دوست نداشتند.
جبهه ضد ملی ها- توده ائی های بیوطن علیرضا نوری زاده- حسین مهری مسئول آشپزخانه خمینی ضحاک در نوفل لوشاتو- ابراهیم یزدی و دوستانش اقتصاد شکوفا و کارخانجات در حال تولیدات صنعتی را دوست نداشتند. خواهان کارخانجات ورشکست شده و گارگران بیکار بودند. همین خائن ها  کودکان را در دبستا نها برای گرفتن یک وعده شیر- بیسکویت- موز را دوست نداشتند فقر.  فقری که در اسلام است را دوست داشتند. همین خائن های پشت بملت کرده نمی توانستند ببینند ایرانی صاحب نفت خود باشد- پالایشگاه پشت پالایشگاه در ایران و کشورهای دیگر دایرکند .این خائن های تو خالی ولی پر مدعا  الان را دوست دارند که ایران نمی تواند حتی نفت و بنزین مورد نیاز داخلی خود را تولید کند . نمیتواند صنایع پتروشیمی- پولاد- سیمان خودش را تولید کند. همین ایران بر باد ده های خائن پست نمی توانستند ببینند بقال سرکوچه شان با اتومبیل از خانه به مغازه اش میرود .این گروه ضد ایرانی بخصوص جبهه ضد ملی ها- توده ائی ها بیو طن- آخوند ها و مجاهدین خلق که بهتر است آنها راعمله های بین المللی نامید نمی توانستند ببینند هر ایرانی یک پیکان داشته باشد. این گروه دشمن ایران و ایرانی. بدبختی- بیچارگی- گدائی- اعتیاد گسترده ایرانی ها بمواد مخدر-کودکان کارتن خواب- فحشا ر ا دوست داشتند .
دوست داشتند ترتیبی بدهند که6 تا7 میلیون ایرانی در پهن دشت گیتی آواره باشندو هر روز هزاران ایرانی بخصوص جوانان از کشو ر فرارکنند و آواره اردوگاههای پناهندگان کشور ها  باشند.
سوال در این است ای نا جوانمردان- افراد رذل و پست مانند علیرضا نوری زاده - محسن سازگارا-  شاهین فاطمی کنفدراسیونی و مامور سازمان سی. ای. ای (سیا) جبهه ضد ملی ها- سیامک ستوده- رضا براهانی- فرخ نگهدار- ابراهیم یزدی- بهرام مشیری- ابولحسن  بنی صد ردیگر از جان ملت ایران چه می خواهید.
لعنت بر شما که قدر آن  همه رفاه و آسایش را ندانستید و آن همه  نا سپاس بودید .لعنت به این رژیم اشغالگر پلید و ظالم جمهوری اسلامی که امید و آرز ها را از زندگی ملت ایران بخصوص جوانان از هر قشر و طبقه ر ا ربوده است.
لعنت ابدی بر همه روشنفکران خائن  پشت  به ملت کرده که  32 سال است چشم  مادران  و  پدران  و  تمام  ملت ایران  زمین  ما را گریان کرده اید.
لعنت بر آن مادرانی که شما خائن ها را در د امان خود بزرگ کرده است. تا دانسته  ملتی را به این روز بیندازید.

۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه



دیوار های تفرقه و جدا سازی ملت ها


نمونه های زیادی را میتوان تحت عنوان دیوار های پراکندگی و جدا سازی بین خانواده بشری را نام برد. مانند دیوار ادیان : مسلمان  - مسیحی - یهودی - شیعه و سنی یا قوم گرائی مانند  فارس و ترک و غیرو که کشور های استعمار گر برای رسیدن به هدفشان از آنها استفاده کرده  و خواهند کرد  . در  اینجا هدف  تجزیه و تحلیل دیوار ها ئی است که در عراق و منطقه فلسطین نشین کشیده شده است. میدانیم از برچیدن دیوار برلن که در ماه نوامبر سال1989 میلادی انجام شد  بیست و یک سال   می گذرد . و جهان آزاد آن را بفال نیک گرفت و شادی ها کرد . ولی متأسفانه شادی ها زیاد دوام نداشت.  زیرا دیوار هائی با معماری اسرائیل و امریکا در جهان ایجاد شده است که مطمئن هستم از دیوار برلن بسیار با اهمیت تر می باشند .
اگر دیوار برلن در نتیجه جنگ سرد  بین  اردوگاه کمونیسم و جهان سرمایه داری ساخته شد و لی پس از فرو پاشی شوروی و پیوستن آن به اردوی کشور های دموکراسی دیگر وجود دیواری که خانواده ها و ملت آلمان را از هم جدا کند ضروری بنظر نمی رسید لذا بر چیده شد.
ولی امروز شاهدیم کشور های استعمارگر با همه علاقه و یا تظاهر به توسعه دموکراسی. دیوار های پراکندگی و جدا سازی ملت ها و ایجاد همان مزاحمت ها که در دیوار برلن وجود داشت را ساخته اند.
بعنوان نمونه می توان به احداث دیواری بسیار بلند و بتنی توسط اسرائیل در منطقه فلسطین نشین اشاره نمود و دیگری دیواری است که امریکا در منطقه ائی از بغداد بطول هشت کیلو متر ساخته است و بهانه این دیوار سازی را جدا کردن سنیان وشیعیا ن بغداد می نامند. استدلالی بسیار مهمل وبه دوراز منطق. عراقی ها نام این دیوار را دیوار جدا کردن طایفه ها و ملت و تجزیه عراق گذاشته اند. و از آن بسیار متنفرند .
امروز همه کشور ها با مسئله مهاجرین و پناهندگان روبرو  هستند. کشور های اروپائی - کانادا و امریکا در درجه اول می باشند و سایر کشور ها از این مسئله بی بهره نیستند. بعنوان مثال ترکیه-پاکستان- اردن افغانستان- مالزی و خیلی از کشورهای دیگر را می توان نام برد.
سوالی که وجود دارد اینستکه علت این مهاجرت و پناهندگی چیست . دیگر اینکه این دیوار سازی امریکا و اسرائیل که بدعتی در حقوق بین الملل است نشانه چیست .
آیا نشانه آزادی و حقوق بشر است یا اقدامات خلاف اصول و مقررات معمول جهانی است.  قویاً می گویم  ساختن  دیوار در عراق ومنطقه فلسطین نشین بر خلاف منشور سازمان ملل متحد و تمام قوانین ومقررات معمول جهانی و زیر پا گذاشتن حق حاکمیت ملت ها می باشد . در طول تاریخ بشریت تنها یک دیوار سبب جدا سازی ملت ها و اقوام دیده شده آن هم دیوار چین است که برای جلوگیری از هجوم قبایل بدوی کشیده شده بود.
واقعیت دیوار کشی در بغداد و فلسطین ترتیب دادن زندانی بزرگ برای مردم این د و محل است. همانطور که در محیط بسته زندان زندانیان بیشتر قابل کنترل هستند. مردم بغداد و آواره های فلسطینی در محوطه این دیوار کشی ها بیش از هر زمان در کنترل نیروهای امریکا و اسرائیل هستند. لذا تا وقتی این قبیل موارد وجود داشته باشد امکان امنیت در منطقه خاور میانه و صلح با دوام بین اسرائیل وفلسطین وجود نخواهد داشت. امریکائی ها انگیزه این دیوار کشی را تأمین امنیت بغداد نامیده اند. بقول جلال طالبانی باصطلاح رئیس جمهور عراق می گوید اینها بهانه است والا خیلی کار ها میشود برای حفظ امنیت انجام داد که احتیاجی به دیوار کشی نیست. او درست می گوید واقعأ خیلی راه های دیگر وجود دارد.
منابع سیاسی خارجی مانند (بی . بی. سی ) و سایر خبر گزاریهای خارجی دیوار کشی امریکا در بغداد را با دیوار محافظ که توسط اسرائیل در سر زمین فلسطین ساخته شده است را مقایسه می کنند  و بر این باورند که امریکا از طرح اسرائیلی ها در سر زمین اشغالی فلسطینی ها کپی برداری کرده است. ( ضرب المثلی است که میگوید بدست ننه نگاه کن مثل ننه غربیله کن ) .
از خبر گزاریها می شنویم که نیرو های اشغالگر عراق در بغداد برای رفتن مردم به سرکارشان باید از نیرو های مسلح امریکا اجازه در یافت کنند و از پست های بازرسی مسلح با هزار ترس و لرز عبور کنند. درست مانند یک زندانی که بخواهد برای دیدن همسر و فرزندانش باید کسب اجازه کند و هنگام ورود و خروج مجدد به زندان بازرسی بدنی بشود.
خبر گزاریها گزارش کرده اند که سربازان مسلح امریکا بدون اطلاع قبلی حتی نیمه های شب به خانه های مردم عراق هجوم می آورند به بهانه دستگیری مخالفین حضور امریکا در عراق.
قبول بفرمائید عراقی ها باید خیلی بی غیرت و بی تعصب باشند که این محدودیت های دیوار کشی و آن هجوم ناگهانی سربازان بیگانه را تحمل کنند. لذا نتیجه گیری که می شود اینستکه تا زمانی که این قبیل سیاست های مخرب  توسط دولت های استعمار گر انجام  میشود مبارزه ناسیونالیست ها ادامه خواهد داشت و گهگاهی هم بصورت خود کشی انتحاری ظاهر می شود.
دیگر اینکه کشور های استعمارگر باید بدانند تا زمانی که نوزاد نا مشروع ( یعنی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی ) آقای جیمی کارتر که زنده زنده روانش بسوزد در قدرت است و از حمایت کشورهای استعمارگر بخصوص اسرائیل برخوردار است جهان شاهد عربده جوئی و شیطنت رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در جهان  خواهد بود.
تحلیل گران و مفسرین سیاسی رستاخیز ملت ایران را مانند رستاخیز ملت آلمان مقایسه کرده اند که به نظر من این مقایسه درست نیست. زیرا بین رستاخیز ملت ایران با ملتی که دیوار برلن را پائین آوردند ( آلمانی ها ) تفاوت های بسیاری وجود دارد .خواننده محترم به نکات  زیر توجه بیشتری مبذول دارید
الف : ملت آلمان برای فروپاشی دیوار برلن مجبور نبودند با لابی ها و افراد وطن فروش وپشت به ملت کرده  مبارزه کنند .
ب : از همه مهمتر ملت آلمان از حمایت و پشتبانی تمام دولت ها و ملت ها بر خوردار بودند .
ج : تمام رسانه های گروهی ( رادیو تلویزیون مطبوعات ) در خدمت ملت آلمان بودند .    ولی ملت ایران .
الف :  تنها و بدون یار و یاور و حامی وپشتیبان است که دارد با دنیائی مبارزه می کند .
ب : دولت های استعمارگر پنهانی مانند اسرائیل و گاه علنی از رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی حمایت و پشتیبانی می کنند .
ج : رسانه های گروهی ( رادیو تلویزیون روزنامه ها ) بهر شکل که بتوانند زیرکانه در خدمت جمهوری اسلامی هستند .
د : کجا در بین ملت آلمان افراد خائنی مانند علیرضا نوری زاده  - محسن سازگارا - رضا برهانی  - حسین مهری  - شاهین فاطمی   - داریوش همایون -  فرخ نگهدار - مهر داد خونساری و خیلی های دیگر وجود داشته اند . لذا ملاحظه می کنید تفاوت های  رستاخیز ملت آلمان با رستاخیز ملت ایران از کجا تا به کجاست . به امید پیروزی ملت شجاع ایران . پایان



۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

سازمان مجاهدین خلق را بهتر و بیشتربشناسیم
View Image

یکی از گروههائی که در شورش ایران سوز 22 بهمن سال  57 13مهمترین خدمت را به شورشیان انجام داد سازمان مجاهدین خلق بود که در کنار آخوند ها قرار گرفتن
و از هیچ کوششی فرو گذار نکردند و هر آنچه در توان داشتند در طبق اخلاص گذاشتند و به مشتی آخوند جانی و عقب مانده فکری پیشکش کردند. ولی دیدیم مسعود رجوی و  عده ائی از همکارانش از ترس جانشان پس از این خیانت و جنایت بزرگ از ایران فرار کردند و سازمان خیانت کار خود را در خارج از کشور مجدداً دایر کردند که هنوز هم ادامه دارد.این فرض وجود دارد فرار مسعود رجوی وهمکارانش از ایران هم بازی استعمارگران است که به این بهانه بتوانند در مواقع لازم در خارج کشور از وجود سازمان مجاهدین استفاده کنند همین طوری که امروز زمزمه آن به گوش میرسد. بهر صورت لازم است سازمان مجاهدین خلق را بشناسیم تا مانند گذشته به دام آن ها گرفتارنشویم.
سازمان مجاهدین خلق و شورای  مقاومت ملی و ارتش آزادی بخش که  هر سه استوار به ذات مریم و مسعود رجوی خائن پشت به ملت کرده می باشند
توجه کنید: در رده بندی جانداران روی کره زمین سابقه ا ئی از توحش- بیوطنی- جهل خود فروشی  که سازمان مجاهدین خلق از خود بجا گذاشته اند  به راستی انسان را شرمسار می سازد.
خصلت تروریستی- تربیت وحشیانه- دریوزگی-دریافت جیره و مزد وطن فروشی خود را از هر کس و  هر دولت باشد هیچ ابائی ندارند . این مزد و جیره چه از مسکو باشد یا  صدام حسین و یا از یاسر عرفات هم جنس باز باشد و یا از واشنگن و لندن  و یا هر سازمان و گروه دیگر برای سازمان مجاهدین فرقی ندارد فقط دلار باشد کافی است.
سازمان مجاهدین خلق از راه عوامفریبی . خود را در لباس عاریه ائی اسلام و مارکسیستی که به مارکسیسم اسلامی مشهور کردند موجوداتی مملو از عقده حقارت-نادانی- کم سوادی پدید آوردند که در همه مراحل گوناگون جز خفت و خواری و نکبت حاصلی ببار نیاوردند و متأسفانه آنها که راز ورمز بهره گیری از مزدورانی چنین کم بها را مانند مریم و مسعود رجوی را خوب می شناسند به ضرب و زور تبلیغاتی سرسام آور در مورد آنها هر گاه لازم باشد بادشان می کنند وهر گاه ضرورتی نبود از بادخالی شان می نمایند. درست مانند عمله در دست استعمارگران هستند.
در رابطه  جنگ عراق با ایران حتی اگر مجاهدین خلق بموجب یک آگهی از سوی ستاد جنگی عراق تحت عنوان مزدور استخدام می شدند و در خدمت کشور عراق قرار می گرفتند گناهشان بمراتب کمتر از آن بود که چنین خائنانه و غیر انسانی اقدام نمودند. بر این کار نامه تباه و سرا پا ننگ سازمان مجاهدین خلق جز آنچه که بیان شد مطالب و افشاگری هائی است که خود مجاهدین نوشته اند و با افتخار به آن.آنها را چاپ کرده اند که بچند نمونه از آنها اشاره میشود تا بحد رذ ا لت و پستی سازمان مجاهدین پی ببرید
1-   قرار داد همکاری میان کشور عراق و سازمان مجاهدین خلق در ژانویه 1983 میلادی برابر با1362 خورشیدی با امظای طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق و مسعود رجوی برای کشتار سربازان ایرانی که برای نجات کشورشان با عراق در حال جنگ بودند ونابودی پایگاه نظامی ایرانی و هر آنچه که می توانستند ویران و نابود کنند .
2-تشکیل ارتش آزادی بخش توسط مسعود رجوی گجستک روسبی زاده در خاک عراق بر ضد منافع ایران و آغازی برای خیانت های بعدی سازمان مجاهدین خلق به نفع عراق.
3-در نشریه اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان خارج کشور هواداران سازمان مجاهدین چنبن می خوانیم.
در تهاجم سنگین واحد های آزادی بخش مجاهدین خلق یک پایگاه ایران در منطقه سر پل ذهاب تسخیر و بطور کامل منهدم شد. فرمانده پایگاه بهمراه 12 نفر از سربازان ایرانی بهلاکت رسیدند و مقادیر زیاد غنائم جنگی بدست رزمندگان مجاهدین خلق افتاد. خواننده گرامی این قسمت را دو باره مطالعه کنید و بعمق فاجعه توجه کنید .گزارشگر نشریه اتحادیه انجمن دانشجویان مسلمان خارج کشور سازمان مجاهدین تصور می کند پاسگاه منطقه سر پل ذهاب متعلق به ایران نیست وآن جوانان که در آن پاسگاه نگهبانی میدادند ایرانی نبوده اند که آن ها را بهلکت میرسانند وتمام لوازم جنگی را هم به غنیمت میگیرند. این است شرف سازمان مجاهدین خلق.
4-در نبرد بین نیرو های آزادی بخش مجاهدین که ازنیروی نظامی عراق برخوردار بودند با نیرو های ایرانی خسارت وکشتار بشرح زیر بوده است که واقعاً تأسف بار است.
1-30 سنگر اجتماعی و 20 سنگر نگهبانی و یک خود رو ایران با کلیه سرنشینانش
 نابود شد.
2-   مقادیرقابل توجهی تسلیحات و تجهیزات جنگی ایران بدست نیرو های آزادی بخش مجاهدین افتاد.
3-   پایگاههای پشتیبان ارتش ایران توسط نیرو های آزادی بخش مجاهدین خلق بشدت در هم کوبیده شد.
4-   رزمندگان قهرمان مجاهدین خلق پس از پایان موفقیت آمیز عملیات که چهار ساعت جریان داشت صد ها نفر از ارتش ایران نابود و مقادیر زیاد لوازم جنگی نابود گردید و رزمندگان قهرمان مجاهد بدون هچگونه تلفات و ضایعاتی به پایگاههای خود باز گشتند.
5-   در پی شکست عناصر سازمان مجاهدین خائن  در حملات خود علیه شهر های ایران مقامات عراق به سران واعضای سازمان مذکور اطمینان دادند که از آنان  حمایت خواهند کرد بهمین دلیل بخاطر حمایت همه جانبه سازمان مجاهدین از عراق در طول سالهای جنگ با ایران بار ها سازمان مجاهدین  مورد پشتیبانی و تقدیر وکمکهای مالی قرار گرفتند. خواننده گرامی آنچه ارائه شد نمونه های کوچکی از خیانت و جنایت و وطن فروشی و رذ ا لت سازمان مجاهدین است.
وقتی به گذشته و حکومت محمد رضاشاه نگاه کنیم ملاحظه می شود در اواخر حکومت محمد رضا شاه خاور میانه در امنیت کامل بود بدون اینکه هیچ نیروی خارجی در آن باشد. ملت ایران از رفاه و آزادی بر خوردار بود و در جوامع بین المللی دارای اعتبار و احترام بود. ولی در رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی ملت ایران همه را از دست داده است.
اگر خوب بنگریم در 22 بهمن سال 1357 فاجعه ای که بر ایران و ایرانی وارد آمد در تاریخ ایران همتایش وجود ندارد و اگر هم با شد حمله تازیان است که قادسیه اول نامیده شده است که با شمشیر و زور و همکاری تازی پرستان و خیانت ایرانی نمایانی مانند سلمان فارسی مردم را وادار به قبول اسلام کردند.
شهریور هر سال یاد آور خاطره بسیار تلخ و ویرانگر است زیرا در شهریور1367 خورشیدی حدود 12 تا 14 هزار انسان بید فاع و بیگناه از سازمان مجاهدین که در سیاه چال های قرون وسطائی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی محکومیت خود را می گذراندند  با فرمان خمینی گجستک آنها را قتل عام کردند. فراموش نه کنیم کشتار جوانان و مردم ایران فقط قتل عام1367 نبود .باید برای ثبت در تاریخ نوشت و فریاد زد که کشتار امیران و سایر مقامات بلند پایه نظام پادشاهی در هیاهوی انقلاب اسلامی شان در پشت بام
مدرسه علوی همان میزان خیانت و جنایت بوده است که در تابستان 1367 این جنایت هولناک اتفاق افتاد. باید فریاد زد و به مردم دنیا گفت کشتار جوانان و میهن دوستان از 22 بهمن 57 به این طرف به همان میزان خیانت و جنایت بود که در تابستان سال1367 این جنایت وخیانت اتفاق افتاد. باید فریاد زد ای سازمان مجاهدین خائن وطن فروش شما مسبب این کشتارها هستید.
زیرا بیاد بیاورید آن روز ها را که در کنار آخوند ها قرار گرفتید و هر آنچه در توان داشتید به آخوند جانی و واپسگرا بنام خمینی گجستک پیشکش کردید به این امید که حکومت آخوند ها را با یک شبیخون ساقط کنید و خود به حکومت برسید ولی دیدید آخوند ها خیلی از شما زرنگتر بودند.
در اینجا سوا لی ازسازمان مجاهدین مطرح است از شهریور 1367 تا شهریور 1389 بیست و دو سال  می گذرد و شاهدیم هر سال سازمان مجاهدین فقط زانوی غم بغل کرده اند و فقط از کشته شدگان این فاجعه دلخراش و ضد بشری یاد می کنند و کمتر دیده شده است به زشتی عمل کرد خود نسبت به ایران و ملت ایران بخصوص جوانان به خاک خفته اشاره ائی کرده باشند .  این کشتارفقط بخاطر جاه طلبی و بقدرت رسیدن سران سازمان مجاهدین بود که بزرگترین خیانت را به ایرانیان کردند و در مقابل تاریخ ایران نه تنها محکوم هستند بلکه مجرم تاریخ می باشند.
ای سازمان مجاهدین بعنوان یک خیر خواه  با صدای بلند می گویم برای عبور از این منجلاب بد نامی و خیانت  که به ایران و ایرانی کرده اید با نگاهی به گذشته سرا پا خیانت - قتل و  جنایت خود اگر شرف دارید .اگر از انسانیت بهره ائی برده اید باید از گذشته پر از اشتباه خود از ملت ایران پوزش بخواهید دست از این قرطی بازی ها بردارید و به سمت هم میهنان خود باز گردید و برای حفظ تمامیت ارضی ایران در کنار سایر میهن دوستان و عاشقان ایران برای به زیر کشیدن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در تمامیتش در یک مبارزه مسالمت آمیز اقدام نمائید و مسئولان سازمان مجاهدین باید از تاریخ پند بیاموزند که تاریخ گواهی میدهد افراد خائن پشت به ملت کرده در غائله آذربایجان مانند احسان الله خان بیریا- غلام یحیی و سید جعفر پیشه وری از عاقبت میهن فروشی خود چیزی جز بد نامی- سرگشتگی- نومیدی و استغاثه کردن و پناه بردن به درگاه استالین جانی روسپی زاده چطور به فجیع ترین شکل کشته شدند . لذا شهریور 1367 خورشیدی پیام مصیبت و ناله نیست بلکه پیام هشدار و بیداری است که از کینه و نفرت  نسبت به دیگران دست بردارید از گذشته پند بیاموزید و بدانید با رژیم پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی بدون دلیل کینه و دشمنی داشتید . خوشبختانه دیدید که در رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی ظلم و ستم و دربدری درو کردید .
ای سازمان مجاهدین بیائیم باندازه یک جو انصاف داشته باشیم. در رژیم پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی که من به آن افتخار می کنم علیرغم تمام تبلیغات ضد ملی . ایران در خیلی از عرصه ها با کشور های جهان آزاد هماهنگ بود. شادی و نشاط در زندگی افراد جامعه وجود داشت و دورنمای آینده ای درخشان را نوید می داد .ولی شما که نام سازمان مجاهدین خلق را روی خود گذاشته بودید و حزب توده بیوطن بچه استالینی ها با الهام از بهشت زحمت کشان روسیه شوروی سابق و جبهه ضد ملی ها و مصد قی های عقب مانده فکری آنچه که با همت رضاشاه و محمد رضا شاه پهلوی ساخته شده بود را ویران کردید و شمشیر برنده دو دم را بدست گروهی از ارتجاه سیاه و واپسگرا گذاشتید که بهر طریقی که می خواهند ملت ایران را درو کنند و این است عاقبت کار ما ایرانیان در درون و برون مرز . باید بدانیم ما بخود  به ایران و پادشاهمان بد کردیم آنچه نمی باید کردیم .  پایان