۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

نقش عمله  - معمار و حزب توده انگلیسی
 در واقعه 28 امرداد
                               نورالدین کیانورری
قبل از تجزیه و تحلیل نقش حزب توده در وقایع 28 امرداد لازم میدانم برای استحکام بحث در مورد انتخاب عنوان عمله- معمار و حزب توده، انگلیسی توضیحی لازم است. زیرا بحث را گویا تر می کند. با نفوذ تدریجی عوامل دولت های استعمارگر در مقامات بالای هر حزب و یا هر سازمان و یا کشوری آن افراد را به یکی از اهرم های ابزاری در پیشبرد توطئه های آن دولت تبدیل می کند. اگر چه سعی در این است چهره خیانتکارانه آن ها نا شناخته بماند ولی این قبیل افراد از آن به بعد عمله نامیده می شوند. زیرا این افراد عمله که در پست های  مهم  کلیدی  قرار دارند  دیگر  خودشان بر نامه  ریزی نمی کنند بلکه معمار یعنی کشور استعمارگر است که در مواقع لازم به عمله های خود دستور می دهد قبر بکنند و یا ساختمان بسازند.
اگر ظرف صد سال گذشته سوابق افرادی که در صحنه سیاست ایران ظاهر شده اند را  بررسی و تحقیق شود متأسفانه در هر لباس و مقامی اسامی بسیار زیادی از این عمله ها را خواهیم دید. البته همه ساله بسیاری از رابطین و عمله های سابق تعدادی کسر و یا از مقام افتاده اند ویا بسیاری به این ننگ مفتخر شده اند. لذا نفوذ تدریجی عوامل انگلستان در سطوح بالا و کادر رهبری حزب توده سبب شد بعضی از افراد مانند نورالدین کیانوری  جزء ایادی انگلستان در آیند تا در فرصت های مناسب مانند عمله ها گوش به فرمان معمار خود باشند که چه به کنند به همین دلیل اصطلاح توده ای انگلیسی در بین ایرانیان رایج شد. در این نوشتار هر جا عنوان حزب توده به کار برده می شود منظور سران خائن حزب توده است چه روسی و چه انگلیسی اش نه افراد ساده لوح فریب خورده که واقعاً گناهی جز خوش باوری ندارند. سوالی مطرح است آیا با سوابقی که از مصدق داریم میتوانیم بگوئیم  محمد  مصدق هم  یکی از عمله های انگلیس بوده است؟؟ برای پاسخ به این  سوال به  تاریخ  مراجعه   می کنیم که  راستگو ترین    ها می باشد. ارائه نمونه ای لازم است است. در تاریخ 24 شهریور 1323 خورشیدی برابر با 1944 میلادی هیئتی به ریاست سرگی کافتارادزه Sergei  Kavtaradze از شوروی سابق برای عقد قرار داد نفت شمال ( نفت دریای مازندران ) وارد تهران شد. انگلستان در تلاش بود به هر طریق که میتواند شوروی را از دستیابی به نفت شمال باز دارد. زیرا در بند 6  قرارداد دارسی قید شده بود دولت ایران نمی تواند پنج استان شمال ایران را به شخصی و یا دولتی برای اکتشاف نفت و یا هر گونه فعالیت اکتشافی واگذار کند. از طرفی آنتونی ایدن وزیر خارجه انگلیس در کنفرانس یالتا پیشنهاد کرده بود تا پایان جنگ جهانی دوم متفقین ( روس- آمریکا انگلیس ) فشاری برای تحصیل امتیاز های نفت به ایران وارد نیاورند که منظور همان نفت شمال بود. سرگی کافتارادزه خوشحال از این که تصور میکرد همه زمینه ها برای عقد قرار داد نفت شمال که شاید در آن زمان برای اقتصاد ورشکسته ایران هم مفید بود در جریان است. توجه شود دولت انگلیس صلاح ندانست بنا به حقی که به موجب قرار داد دارسی دارد از طریق دیپلماسی و به طور علنی با اقدام شوروی مخالفت نماید با نیرنگی خواسته اش را عملی کرد به عمله خود محمد مصدق که نماینده مجلس دوره چهاردهم بود دستور داد با اقدام شوروی مخالفت کند. محمد مصدق هم که در عوام فریبی ید طولائی داشت در جلسه یازدهم آذر ماه 1323 خورشیدی برابر با 1944 میلادی. طرح چهار ماده ای را با قید دو فوریت به تصویب رساند که در ماده اول آن می گفت هیچ نخست وزیر- وزیر و معاونش نمی تواند تا پایان جنگ جهانی دوم در مورد امتیاز نفت با هیچ کشوری وارد مذاکره شود.  درست همان جمله آنتونی ایدن در کنفرانس یالتا.  ملاحظه می شود در بعضی مواقع نقش عمله ها مانند مصدق از تانگ و توپ و لشگر کشی کار ساز تر است. هیچ کس به نیت کسی آگاه نیست مگر محک امتحان آید به میان  که اینجا برای مصدق به میان آمده و دستش رو شده است
توجه شود اگر آن روز ایران با نماینده شوروی سرگی کافتارادزه قرار دادی منعقد کرده بود مالکیت ایران بر 50 در صد نفت دریای مازندران در تاریخ دو ملت ایران و شوروی ثبت شده بود و بعد از فرو پاشی شوروی کشور های جدید التأسیس که از شکم شوروی سابق بیرون آمده اند نمی توانستند سهم ایران را کمتر از 50 در صد منظور دارند ولی محمد مصدق با طرح لایحه خود که براستی جانبداری از سیاست انگلستان بود این حق مسلم ایران را از بین برد و امروز سهم ایران از نفت دریای مازندران 10 تا 12 در صد است. افزون بر این ها مصدق از تاریخ 1323 خورشیدی برابر با 1944 میلادی ایران را از در آمد نفت دریای شمال ( دریای مازندران ) محروم کرد. به همین دلیل است که میگویند .
هیچ نفرتی پایدار تر از حفظ منافع بیگانه نیست. خیانت حدش محدود است ولی جانب داری از خائن ها و منفع بیگانه با حدی نا محدود آثارش باقی می ماند. سوال دیگری که مطرح است این است.
چرا مصدق روز 27 امرداد دستور جلوگیری تظاهرات حزب توده را صادر کرد.
  بسیاری از مردم به دلیل مرموز بودن چهره واقعی مصدق و نقش او در جهت خدمت به انگلستان و پرده پوشی بر واقعیت های تاریخی توسط پژوهشگران و نویسندگان سبب شده است واقعه 28 امرداد را آن طور که توسط شیفتگان مصدق و جبهه ضد ملی ها گفته اند را باور کرده اند که بدور از واقعیت است. یکی از موارد جلوگیری مصدق از میتینگ و یا تظاهرات خیابانی حزب توده در روز 27 امرداد1332 می باشد که با آن چه در مورد همکاری مصدق با حزب توده گفته و نوشته شده مغایرت دارد و به صورت معمائی در ماجرای 28 امرداد در آمده است.
بموجب  اسناد   مصدق برای  جلوگیری از میتینگ و تظاهرات خیابانی حزب توده به نیرو های انتظامی دستور مقابله شدید داده بود. این اقدام مصدق به خاطر سرکوبی حزب توده انگلیسی نبود زیرا  با  سازشی که  با عمله  های کادر  رهبری  حزب  توده  مانند نور الدین کیانوری که او هم وابسته به انگلیس بوده مطمئن بود که آن ها طبق نقشه طراحی شده معمار یعنی انگلیس ها اقدامی بر خلاف آن چه به آن ها دیکته شده بود انجام نمی دادند. نگرانی مصدق از این بود که مبادا رده های پائین تر حزب توده که از این سازش سران خود بی خبر بودند تحت تأثیر احساسات قرار گیرند و با آن امکانات رزمی و سازمان نظامی شان که بیش از 650 افسر تحصیل کرده - زره پوش- نارنجک- اسلحه های ذخیره شده و هم چنین چندین هزار نفر افراد متشکل در سازمان های مخفی تهران که آموزش رزمی داشتند سر خود وارد عمل شوند: از اقداماتشان جلوگیری شود به همین دلیل بود که تعدادی از تانک ها که در اختیار افراد حزب توده در خیابان ها بدون هدف سر گردان بودند در اختیار طرفداران زاهدی قرار گرفتند.
نتیجه گیری
دستور جلوگیری مصدق از میتینگ و تظاهرات حزب توده در روز 27 امرداد این دستاورد ها را به ما می دهد.
1-کوشش مصدق این بود که تمام مشکلات و موانع اجرای طرح انگلستان را از پیش پا برداشته شود تا طرح بر اندازی او با موفقیت انجام شود و دیدیم آن قدر ساده و بدون مشکل به وقوع پیوست که بیشتر شبیه یک خیمه شب بازی بود تا بر اندازی یک حکومت که همیشه ادعا میکرد از  پشتبانی ملت ایران برخوردار است.
2- دستور جلوگیری مصدق از برگزاری میتینگ و تظاهرات حزب توده در روز 27 امرداد و سکوت کامل آن حزب در روز های 27 و 28 امرداد ثابت می کند مصدق و حزب توده در خدمت اجرای سیاست های دولت انگلستان و اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند و مصدق از سر نوشت بر کناری خود با خبر بود و نهایت همکاری را با مجریان طرح داشته است. سوال دیگری وجود دارد که اگر به آن پرداخته نشود بحث 28 امرداد کامل نخواهد بود و سوال این است.
 چرا انگلستان در توطئه 28 امرداد آمریکا را تشویق به مداخله در امور ایران کرد که سبب شد کمپانی های نفتی آمریکا از آن تاریخ دستشان به منابع نفتی ایران باز شود؟ ؟
نکته ای که به آن باید توجه داشت این است که در آن زمان ایران مانند گندم در بین دو  سنگ آسیاب قدرت های استعماری روس و انگلیس قرار داشت. هر گونه قرار دادی باید با توجه به موقعیت و ملاحظات سیاسی این دو قدرت بزرگ استعماری انجام می گرفت بنا بر این موقعیت سیاسی انگلیس ها ایجاب می کرد از قدرت آمریکا استفاده کرده به جای روس ها آمریکا را در منابع نفتی ایران شریک کند که به مراتب بهتر از روس ها می باشند. همان طور که در خیلی مواقع آمریکا از تجربه و همکاری دولتمردان جزیره اهریمنی انگلستان یاری و هم فکری می گیرد و مشترکان به مقاصد سیاسی خود در جهان می رسند.
همکاری  نورالدین کیانوری با محمد مصدق
نورالدین کیانوری رهبر حزب توده توسط همسرش مریم فیروز که از اقوام مصدق بود ارتباط و همکاری بر قرار می کند. مصدق در آن روز های بحرانی امرداد 1332 برای مشروعیت دادن به حزب توده اظهار نظر کرد جبهه ضد ملی با حزب توده متحد شود.
در روز 25 امردادحزب توده میتینگی با حداقل 5 تا 6 هزار نفر در میدان بهارستان برگزار کرد و در این روز مصدق سر عمله انگلستان دستور پائین کشیدن مجسمه های رضا شاه و محمد رضا شاه را می دهد. سوالی از جبهه ضد ملی ها و شیفتگان مصدق داریم. در روز 25 امرداد مصدق نخست وزیر نبوده است که دستور پائین کشیدن مجسمه رضا شاه و محمد رضا شاه را می دهد. آیا این دستور مصدق قیام بر علیه شاه نیست؟؟ حزب توده بیوطن بچه استالینی ها نام خیابان ها را عوض کردند. حمله به آرامگاه رضا شاه به قصد تخریب آن نمودند که با عکس العمل شدید مردم روبر شدند. ملاحظه می شود قبل از رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی توده ای ها این قصد پلید تخریب آرامگاه رضا شاه را داشتند. توده ای ها در آن روز در و پنجره مغازه ها را شکستند و به ادارت به بهانه پائین آوردن عکس شاه حمله کردند و غوغای عجیبی بپا کردند.
خوانندگان گرامی براستی قضاوت نمائید. آنچه مصدق و حزب توده انجام دادند قیام برای بر انداختن رژیم محمد رضا شاه نبود. کودتای مصدق و حزب توده بر علیه محمد رضا شاه نبود. آیا وقتی ناصر انقطاع  جلوی دوربین تلویزیون جرثومه مصدق را جزء ده ابر مرد تاریخ ایران معرفی می کند  نباید به این عوامفریبی اعتراض کنیم. وقتی منوچهر خادمی مصدق را با این خیانت ها که کرده است مرد بزرگ می نامد نباید منوچهر خادمی را رسوا کنم؟؟
فرهنگ من میگوید رسوا کن تا شاید درس عبرتی شود برای آیندگان.
خیانت ها و عوامفریبی های محمد مصدق سبب شد دولت انگلیس توانست با کمک آمریکا قرارداد کنسرسیوم نفت را به مدت 40 سال به ملت ایران تحمیل کند. همین قرارداد شوم کنسرسیوم است که وقتی محمد رضا شاه بعد از 25 سال خواست ملی کند. یعنی برای سه دوره و هر دوره 5 سال را تجدید نکند. کارتل های نفتی در سال 1975 در کنفرانس لندن تصمیم گرفتند شاه را از قدرت بزیر آورند خود که نمی توانستند. این تصمیم را توسط سران چهار کشور ( امریکا- آلمان- فرانسه و انگلستان ) که در جزیره گواد لوپ  جمع شده بودند با برکناری محمد رضا شاه متفق القل و در سال 1357 برابر با 1979 میلادی طی یک توطئه جهانی هدف پلید خود را انجام دادند و ملتی را به خاک سیاه نشاندند. آری بخوبی می بینیم خیانت مصدق حدش نا محدود است. لذا هیچ پژوهشگر- هیچ محقق تاریخ شناس نمی تواند منکر گرایش های وسیع محمد مصدق به انگلستان گردد.
مروری بر زندگی نورالدین  کیانوری
نورالدین کیانوری در سال 1294 خورشیدی درروستای بلده مازندران بدنیا آمد. نوه شیخ فضل الله نوری آخوند استبداد طلب است او تحصیلات خود را در ایران و آلمان انجام داد و از دانشگاه آخن مهندسی در راه و ساختمان گرفت. با پایان تحصیلات خود در سال 1319 به ایران برگشت. و در سال 1321 به حزب تازه تأسیس توده پیوست. در سال 1323 خورشیدی با مریم فیروز دختر عبدالحسین فرمانفرما ازدواج کرد حاصل این ازدواج دختری بنام افسانه بود. در سال 1334 به اتحاد جماهیر شوروی گریخت و در سال1358 به ایران برگشت. صلاحیت کیانوری برای انتخابات مجلس دوره  اول شورای اسلامی بخوانید طویله اسلامی از طرف شورای نگهبان تأئید شد. علی اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود چندین بار به ملاقات با  نورالدین کیانوری و  دریافت  اطلاعات  از کودتای  پایگاه  شاهرخی اشاره می کند. نورالدین کیانوری اعتراف کرده است حزب توده از آغاز تأسیس در سال 1320 تا به حال ابزاری برای جاسوسی و خیانت بوده است. نورالدین کیانوری در 14 امرداد 1378 خورشیدی در سن 84 سالگی با یک توله بار وطن فروشی و خیانت به ایران و ایرانی در گذشت.

۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

قسمت دوم بررسی وقایع 28 امرداد
سلامت یک جامعه بر این حکم است آنچه بر میهن و ملت خود رفته است را بداند و از آنها پند گیرد. همان طور که برای شناخت هر ملت تاریخ آن ملت مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد برای شناخت افراد هم زندگی او باید مورد مطالعه قرار گیرد.
اولین شرط تحقیق این است که تحت تأثیر شعار ها گفته ها و احساسات قرار نگیریم زیرا از دستیابی به واقعیت ها دور می شویم.
مشکل ایرانیان این است که گروه شیفتگان مصدق و جبهه ضد ملی ها ایرانیان را در میدان مغناطیسی مصدق قرار داده و مصدق را فقط و فقط به روایت شیفتگان مصدق و جبهه ضد ملی ها باید مصدق را شناخت آن هم بوسیله مقالات و کتاب هائی که توسط نویسندگان   مزدور و  اجاره ای  نوشته  شده  است. امید  است  با مطالعه  این  مقالات دریچه ای بروی واقعیت ها برای شما باز شود.
بررسی چه کسی کودتا کرد
فرهنگ لغات فارسی کودتا را چنین تعریف کرده است: توطئه و قیام ناگهانی عده ای از سپاهیان یک کشور برای بر انداختن حکومت یا تغیر دادن رژیم. لذا ابلاغ فرمان بر کناری مصدق توسط سرهنگ نصیری کجا توطئه و قیام ناگهانی عده ای از سپاهیان بود که مصدق فردای آن شب یعنی روز 25 امرداد طی اعلامیه ای از طریق رادیو به اطلاع مردم میرساند که دیشب کودتائی بوقوع پیوست ولی با شکست روبرو شد.
توجه شود مصدق 2 ساعت سرهنگ نصیری را بلاتکلیف نگاه می دارد و بالاخره روی پاکت که ابلاغ در آن بود وصول ابلاغ برکناریش را رسید می دهد. سوالی که مطرح است اینستکه چرا مصدق فرمان بر کناریش را از مردم پنهان میکند و به دروغ روز 25 امرداد اقدام نصیری در ابلاغ فرمان برکناریش را حرکتی در جهت بر اندازی دولت خود توصیف کرد.
آیا مصدق با توطئه گران همکاری داشته است
سر لشگر باز نشسته فضل الله زاهدی در کابینه اول مصدق وزیر کشور را بعهده داشت و علاقه داشت در جامعه ایرانیان بیشتر مطرح شود ولی از پشتیبانی چندانی در مجلس و یا در ارتش برخوردار نبود. لذا مصدق برای مطرح ساختن  زاهدی گاه و بیگاه او را مورد تهدید و بازداشت قرار می داد تا توجه اذهان عمومی را نسبت به او جلب کند. لذا تیمسار زاهدی  هم از 14 اردیبهشت 1332 تا دهم تیر ماه در مجلس تحصن می کند. بالاخره پس از 57 روز معظمی رئیس مجلس با زاهدی وارد گفتگو می شود و زمینه ترک تحصن زاهدی از مجلس فراهم شد ( بقول معروف از آب نمک خارج می شد ) و با اتومبیل رئیس مجلس به منزلش برده شد. مسلماً این اقدامات که از سوی رئیس مجلس انجام شد به دستور و رهنمود شخص مصدق و در راستای فراهم آوردن مقدمات تسلیم قدرت دولتی به زاهدی از طرف محمد مصدق بوده است.
با توجه به مطالب فوق قویاً میتوان گفت آزاد ساختن سر لشگر زاهدی که در مجلس تحصن کرده بود و رفراندم و انحلال مجلس دوره هفدهم طرحی از حلقه های زنجیر توطئه 28 امرداد بود که از طرف انگلستان طراحی و با مهارت مصدق به اجرا در آمد.
در حقیقت اگر فرمان محمد رضا شاه زاهدی را به نخست وزیری رساند ولی اقدامات مؤثر مصددق بود که راه را برای به قدرت رسیدن زاهدی هموار کرد و این بود سر انجام سناریو ای که شبکه های جاسوسی انگلستان طراحی و با کارگردانی محمد مصدق گام به گام با موفقیت به مورد اجرا گذارده شد. لذا بموجب اسناد ارائه شده می توان گفت مصدق بود که بر علیه محمد رضا شاه کودتا کرد نه محمد رضا شاه بر علیه نخست وزیرش.
پایان تاریخ مصرف مصدق یا توطئه 28 امرداد
سابقه نشان می دهد گروه ها و کشور ها برای   حفظ منافع  خود با ترور و یا ایجاد حادثه ای مخالفین خود را از بین می برند. ولی این سوال وجود دارد مصدق که بنا به گفته شیفتگانش و  جبهه ضد ملی ها در تمام عمر با انگلستان مبارزه کرده و تلاشش این بود که منافع آنها را در ایران قطع کند تا پایان عمر طولانی اش نه یک مو از سر او کم شد و  نه با گلوله و یا حادثه ای مورد تهدید قرار گرفت. موضوع روشن است او واقعاً اقدام جدی بر علیه منافع انگلستان نکرده است بلکه به عنوان یکی از مهره های کار کشته و با سابقه در عوامفریبی در جهت حفظ منافع انگلستان اقدام کرده است. سوال دیگر این است معمولاً افرادی که خدمات شایسته ای برای دولت فخیمه انگلستان انجام داده اند به لقب سر( SiR ) مفتخر می شدند. مانند عبدالبها پیشوای بهائی ها چگونه است مصدق از این قاعده مستثنی می باشد. نه لقب سر گرفته است و نه ترور شده است. مجهول این معادله چیست؟؟
حتی چرچیل با پا گذاشتن برشانه های مصدق نردبان ترقی را طی کرد و برای دومین بار به نخست وزیری انگلستان رسید با طرح توطئه 28 امرداد باعث سرنگونی مصدق شد! ! آنچه در این رابطه قابل گفتن است این است که چون حزب محافظه کار انگلیس برای پیروزی چرچیل از وجود مصدق حداکثر استفاده را کرده بود و با چماق ماجرای نفت ایران کلمنت اتلی نخست وزیر وقت انگلیس را از میدان مبارزه به در کرده بود. لذا سیاست مداران حزب محافظه کار و چرچیل صلاح ندیدند مصدق را در مقام نخست وزیری نگه دارند و مجبور شوند با او قرارداد جدیدی منعقد کنند لذا به قول معروف پایان تاریخ مصدق فرا رسیده بود. و از طرفی خود مصدق از مدت ها پیش متوجه شده بود از محبوبیتی مانند گذشته بر خوردار نیست و بهترین دلیل سکوت و بی تفاوتی ملت ایران در روز 28 امرداد بود و شواهد زیاد دیگری وجود دارد که نشان می دهد خود مصدق در توطئه 28 امرداد همکاری داشته است. لذا دولتمردان انگلیس به پاس خدمات شایسته  که مصدق برای آنها انجام داده بود به عوض لقب سر به او دادن طرح 28 امرداد را طراحی کردند تا مصدق به صورت مظلوم گونه از صحنه خارج شود تا آنها بتوانند او را بصورت اسطوره در آورند و به عرش برند و دست هیچ کس به او نرسد و دکانی درست کردند برای عده ای خائن بیگانه پرست که  گاه و بیگاه به هر طریقی که می توانند از مصدق تجلیل کنند و سعی کنند نام مصدق را زنده نگه دارند. همان طور که ما در رسانه های گروهی بخصوص تلویزیون ها و افراد خود فروش شاهد آن هستیم و یکی از آنها همین کربلای 28 امرداد است برای نسل های آینده.
یکی از فلاسفه بنام کارول پوپر گفته زیبائی دارد که می گوید وظیفه یک سیاستمدار راستگو و میهن پرست خوشبخت کردن جامعه خود و یا تقلیل بد بختی هایشان می باشد و تأکید می کند آن جا که سیاستمدار از تحقق این وظایف باز ماند با صداقت و شهامت اخلاقی باید از کار کناره گیرد. ولی مصدق وقتی ملت ایران را به خاک سیاه نشاند و فرمان عزل خود را دریافت کرد با سماجت به صندلی نخست وزیری چسبیده بود حتی قیام مسلحانه نمود و هنگامی که دریافت در حال شکست است مانند دزدان از پشت بام فرار کرد.خیانت در فعالیت های سیاسی مانند کسب بقالی نیست که ضرر و زیانش متوجه شریک مقابل شود زیان ریا کاری در کار های سیاسی متوجه یک توده وسیع و شاید یک ملت است.
دلیل دخالت نکردن مردم در روز 28 امرداد
آنچه باید مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد این است چه عواملی سبب شدند که در یک فاصله زمانی کوتاه 13 ماهه ( از قیام سی ام تیر سال 1331 تا 28 امرداد 1332 ) از آن همه شور انقلابی- آمادگی برای جان بازی و پشتیبانی و دفاع از مصدق که مردم سراسر ایران از خود بروز داده بودند در 28 امرداد نه تنها از آنها اثری بر جا نمانده بود بلکه همه چیز در سردی- یاس و نا امیدی شده بود. علت عدم دخالت ملت ایران در روز 28 امرداد میتواند به شرح زیر باشد.
1-ساکت ماندن مردم در روز 28 امرداد علتش خستگی و دلزدگی از اتفاقاتی بود که هر روز توسط گروهی در خیابان های تهران و شهرستان ها بر پا می شد و چندین کشته بر جا می گذاشت.
2-کسبه و بازاریان و بازرگانان بخاطر تظاهرات و راه پیمائی که هر روز بر پا بود و مغازه های خود را می بستند در آمدی برای هزینه زندگی خود نداشتند.
3- مردم به علت این که هر روز در میتینگ ها و تظاهرات شرکت می کردند و شعار زنده باد و مرده باد می دادند خسته شده توان و اعتماد به نفس خود را از دست داده بودند. درست مثل حالت امروز مردم درون و برون ایران.
4- باید پذیرفت میلیون ها نفر از ملت ایران به رضا شاه و محمد رضا شاه علاقمند بوده و نمی توانستند آن فعالیت های تبلیغاتی و اهانت به شاه و بخصوص پائین کشیدن مجسمه های رضا شاه و محمد رضا شاه را تحمل کنند.
5- حزب توده در آن مدت کوتاهی که از حمایت و پشتیبانی مصدق برخوردار بود با یورش به مغازه ها و درگیری با کسبه و مردم، بسیاری را آزرد و موجب رمیدن آنها از حکومت مصدق شده بود.
6- در 28 ماه حکومت مصدق ملت ایران متوجه شدند مصدق یک کار مثبت انجام نداده همه اش وعده و مردم فریبی بوده است.
7- نکته ای که به آن خیلی باید توجه داشت خرابکاری- آشوب و هرج و مرجی که حزب توده در کوچه و برزن تهران و شهرستان ها بپا کردند، مردم ایران را به یاد غائله آذربایجان و تجزیه آن استان انداخت که مدت زیاد از آن نگذشته بود و به یاد آوردند مردم آذربایجان از ترس کشتار و تجاوز به زنان و دختران خود که توسط پیشه وری و یاران او انجام شده بود. افزون بر آن عدم امنیت و امید به آینده، همه این ها دست به دست هم داد و ملت ایران در مقابل دو راهی قرار گرفتند. از خانه های خود خارج شده و با طرفداران شاه به مبارزه برخیزند و یا در خانه های خود مانده و منتظر سرنگونی مصدق باشند. دیدیم مردم راه دوم که سرنگونی مصدق بود را انتخاب کردند. این بحث ادامه دارد. به امید بیداری و آگاهی ملت شجاع ولی  بی یار و یاور ایران.
  

۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

        بررسی  وقایع  28  امرداد 1332 
                      

براستی زمان آن رسیده است مسأله 28 امرداد 1332 را که 58 سال از وقوع آن می گذرد را از یک بحث ایدئولوژیک عاطفی به یک بحث مستدل تاریخی تبدیل کنیم. زیرا هنوز تجربه های تاریخی مان تکامل پیدا نکرده و هنوز سئوالات زیادی در رابطه با ملی شدن صنعت نفت  و 28 امرداد بی جواب مانده است. لذا مهم این است که در این شرایط حساس و سر نوشت ساز باید از ضبط و تجربه و تحلیل دقیق همه تجربه های تاریخی و اجتماعی خود بهره گرفته آن ها را مو شکافی کرده و نارسائی ها را دانسته سعی در جلوگیری از تکرار آن اشتباهات شود. زیرا ما ملتی هستیم با گذشته پراشتباه.                 
    قضاوت در مورد 28 امرداد را آن گونه که طرح ریزی و اجرا شد  را  بررسی قرار گیرد یعنی تحلیل رویداد ها- اقدامات انجام شده و همه آن ها به حکم عقل سلیم و به اندازه یک جو انصاف داشتن است.
این نوشتار بیشتر در خدمت ارائه تصویری حتی الامکان زنده از رویداد هاست و برای کامل بودن این تصویر سعی شده است نمونه هائی از گفته ها- مشاهدات و دیدگاه ها و نظرات افراد مختلف مانند بابک امیر خسروی- باقر پرهام- مقاله ای از ارکان مرکزی حزب توده که در آلمان منتشر می شود- علی اصغر حاج سید جوادی- کریم سنجابی- احسان طبری تئوریسین حزب توده-  دکتر   محمود  کاشانی-  دکتر صدیقی-  کرمیت    روزولت  نماینده سازمان ( سی . ای . ا) امریکا  و استیفن کنزر که کتابی به نام مردان شاه را نوشته است  در کنار هم قرار گیرد تا بتوانیم برداشت و قضاوت صحیح در مورد وقایع 28 امرداد 1332 داشته باشیم. علاقه داشتم نظرات افرادی که در بالا نام برده ام را بنویسم ولی بعلت محدودیت زمان این اجازه را به من نمی دهد، فقط دیدگاه های خود را حضورتان پیشکش می شود که بشرح زیر است. ولی  علاقمندان  کشف   واقعیت  ها می توانند نظرات افراد نامبرده را در کتاب گوشه های نا دیده و یا فراموش شده از محمد مصدق نوشته اینجانب را مطالعه کنید.
28 امرداد از وقایعی است که بیش از همه در باره آن کتاب و مقاله نوشته شده است و  جبهه ضد ملی ها آن را به صورت کربلای 28  امرداد در آورده و در امرداد هر سال به مرثیه خوانی در باره آن می پردازند که متأسفانه بحث ها یک نواخت و تکراری است. به همین دلیل هنوز سئوالات زیادی بی جواب پیش رو داریم. اگر بپذیریم مظلومیت از عناصر اساسی تراژدی بشمار میرود آن گاه می توانیم به راز تداوم کربلای 28 امرداد  واقف شویم. این بار 28 امرداد را به عوض بیان تئوری نقش دربار- انگلیس و آمریکا خوداری کرده قدری عمیق تر رفته و انگیزه واقعی اقدامات دربار- انگلیس- آمریکا و نقش خود مصدق در توطئه وقایع 28 امرداد را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
بحث وقایعی که ریشه در تاریخ دارد مانند ملی شدن صنعت نفت  و 28 امرداد وقتی اعتبار دارد که مستند به دلایل معتبر و غیرقابل انکار باشد اسنادی قابل دسترس. امروز به مسأله ملی شدن صنعت نفت و واقعه 28 امرداد تنها در چار چوب نگاه گذشته نباید نگریست نگاه ها در امتداد خط تاریخ از آن روز ها فرا تر رفته به واقعیت هائی می رسند که ریشه در سیاست کشورهای دیگر هم دارد مانند انگلستان. باید توجه داشت امروز نیرو های گسترده ای به ویژه در میان نسل جوان تر و آنان که پیوند عاطفی سست تری با آن روز ها دارند دنبال پاسخ اساسی ترند. در شامگاه روز 28 امرداد مردم ایران دل شکسته با درد و غمی گران و مات و مبهوت از آنچه که در آن روز های پر تنش بر میهن نشان گذشته بود حیران گشته و نگران  آینده  مبهمی که  در  پیش  داشتند  نشستند و   این  سئوال را با خود  مطرح می کردندکه آیا استقلال طلبی مفاهیم  پوچ  و بی معنا شده اند؟ آن ها که تجربه بیشتری داشتند می گفتند نه استقلال ضامن ثبات مملکت است و اصل خدشه نا پذیر بوده و هست و خواهد بود به شرط این که افراد میهن دوست و ملی از استقلال کشور پاسداری کنند.
پژوهشگران و علامندان فعالیت های سیاسی و اجتماعی می توانند به آن رخ داد های سرنوشت ساز تاریخ ملت ایران که متأسفانه هنوز هم با پیامد های سیاسی آن دست به گریبانیم بپردازند. متأسفانه پژوهشگران به خاطر وابستگی های گروهی و حزبی و مقاصد شخصی تاکنون نخواسته و یا نتوانسته اند به دور از تعصب و کینه توزی واقعیت ها را برای نسل جوان و نسل های آینده بیان کنند.
در این نوشتار به طور جداگانه به وقایع 28 امرداد 1332 و مسا ئلی که در رابطه با آن است پرداخته خواهد شد.
شرایط جسمی و خصوصیات شخصی محمد  مصدق
مصدق در دوران نخست وزیریش گاهی تا چند ماه از منزلش بیرون نمی آمد حتی  دیوار بلندی  در جلو پنجره اتاق خوابش کشیده بود. روزی یکی از دوستانش از مصدق پرسیده بود این دیوار بلند جلوی اتاق برای چیست. مصدق گفته بود می خواهد از تابش آفتاب به داخل اتاقش جلوگیری کند. اتفاقاً پس از مدتی یکی از مهمانان خارجی اش از مصدق در مورد دیوار بلند جلوی اتاقش همین سوال را کرده بود. این بار مصدق اشاره به خانه روبرو کرد و گفت ! از خانه روبرو به آسانی می توانند بطرف او تیر اندازی کنند. لازم به گفتن است خانه روبرو متعلق به خود مصدق بود و در اجاره اداره اصل چهار آمریکا بود.
مصدق در دوران نخست وزیریش نه در مجالس حضور می یافت و نه در مراسم که به هر جهت نخست وزیر کشور وظیفه دارد در آن ها شرکت کند و از نزدیک با مسئولین و مردم سخن بگوید خودداری می کرد.
 بین سران جبهه ضد ملی و وزرای کابینه مصدق اختلاف شدید برای کسب قدرت و موقعیت اجتماعی وجود داشت و مصدق قدرت کنترول آنها را نداشت بهمین دلیل مصدق در مدت 28 ماه نخست وزیریش در جلسه هیئت وزیرانش شرکت نکرد.  بهمین  دلیل اداره مملکت از سوی مصدق در خانه مسکونی اش و در اتاق خواب و در حال   استراحت  در روی تختخواب انجام می گرفت. مصدق نمی خواست از نزدیک و به گونه رو بروئی و حاضر در صحنه، که امور اداری و سیاسی کشور نیاز به گفتگوی حضوری با مردم داشت را انجام دهد لذا توسط نزدیکانش که مورد اعتمادش بودند آگاه می شد طبیعی است افراد آنگونه عمل می کردند که مصدق دچار ناراحتی و تشویش نشود. لذا این مختصری است از کار های عجیب- مشمئز کننده- و غیر معمول و متداول ازرهبر شما جبهه ضد ملی هاست که براستی شرم آور است.
خود سری و بی اعتنائی مصدق به قانون اساسی
در حالی که مصدق از پشتیبانی اکثریت نمایندگان مجلس بر خوردار بود مورد استیضاح نمایندگان مجلس شورایملی دوره هفدهم قرار می گیرد. ولی مصدق از  حضور و  پاسخ گوئی  به  استیضاح نمایندگان خود داری می کند. خواننده محترم برابر قانون اساسی از روزی که مصدق در مقابل استیضاح نمایندگان تمرد و نافرمانی کرد و از رفتن به مجلس برای جواب گوئی به استیضاح خود داری نمود نخست وزیر قانونی محسوب نمی شد.
مصدق می دانست در طول نخست وزیریش هیچ اقدام مفیدی برای ایران و ایرانی انجام نداده و اوضاع دولت بحرانی و مردم دچار تنگدستی و ناراضی هستند و ممکن است بیشتر مورد استیضاح قرار گیرد و مجلس هفدهم با رأی عدم اعتماد او را از نخست وزیری بر کنار کند لذا مصدق اقدام به انحلال مجلس گرفت. بسیاری از یاران و هواداران مصدق با انحلال مجلس مخالفت کردند،  حتی کریم سنجابی و دکتر صدیقی که از یاران نزدیک او بودند.  ولی مصدق کار خود که انحلال مجلس بود را انجام داد.
توجه شما را به  گفتگوی دکتر صدیقی  و مصدق درمورد عواقب انحلال مجلس جلب می کنم بدین شرح است. دکتر صدیقی وزیر کشور به اتفاق لطفی وزیر دادگستری به منزل نخست وزیر ( مصدق ) می روند تا اصرار و علاقه نمایندگان مجلس را برای حضور مصدق در مجلس و پاسخ به استیضاح را به عرض مصدق برسانند حتی نظر رئیس مجلس را.دکتر صدیقی میگوید پیشوای گرامی مصدق به دکتر صدیقی میگوید دیگر به مجلس نروید.صدیقی میگوید پاسخ استیضاح چه میشود. مصدق می گوید من مجلس را منحل می کنم. صدیقی می گوید چطور مصدق می گوید با رفراندم. صدیقی می گوید مجلس فعلی در زمان جنابعالی صورت گرفته و نسبت به آن  اظهار خوش  بینی کرده اید آیا انحلال مجلسین ( مجلس شورایملی و مجلس سنا ) را که در آن اکثریت دارید از جهت مصالح داخلی و خارجی بصلاح مملکت میدانید؟ ؟ دکتر صدیقی به مصدق میگوید اگر تصمیم به رفراندم دارید اجازه فرمائید استعفای خود را تقدیم دارم هم چنین استعفای رئیس مجلس را که با رفراندم و انحلال مجلس مخالف است. دکتر صدیقی می گوید متأسفانه پیشوای گرامی بدون توجه به گفته های من و لطفی وزیر داد گستری کار خود را که انحلال مجلس بود را انجام داد.  
توجه شود: برابر قانون این امکان برای شاه وجود داشت که در نبود مجلس مصدق را بر کنار کند همان گونه که بیدرنگ شاه انجام داد. لذا محمد مصدق درساعت یازده شب 24 امرداد 1332  ابلاغ بر کناری خود را توسط سرهنگ نصیری ( سپهبد بعد ) دریافت میکند و روی پاکت وصول ابلاغ عزلش را اعلام می دارد. متن رسید مصدق بعد از دو ساعت که سرهنگ نصیری را در منزلش معطل می کند چنین است.  ساعت یک بعد از نیمه شب 25 امرداد1332 دستخط مبارک رسید، امضأ دکتر محمد مصدق. ملاحظه می شود  مصدق از یک سو فرمان عزل خود را دست خط مبارک نامید اما عنوان نخست وزیر را که در مکاتباتش بدنبال نامش می نوشت را از آخر اسم خود حذف کرده بود. لذا جبهه ضد ملی ها- شیفتگان مصدق بخصوص جیره  خواران بدون بحث و تردید بدانید مصدق از زمان دریافت عزل خود نخست وزیر نبوده و آن چه د ر فاصله 25 تا 28 امرداد بعنوان نخست وزیر  انجام داده است غیر قانونی  بوده است. بهمین دلیل مصدق را که بعد از 28 امرداد به خاطر گردن کشی  و یاغی گری و اطاعت نکردن از فرمان عزلش و مقاومت مسلحانه به وسیله گارد محافظ منزلش، محاکمه کردند ولی به عوض محاکمه در دیوان عالی کشور که وزرا مورد محاکمه قرار می گیرند. مصدق در دادگاه نظامی محاکمه شد. زیرا او نخست وزیر نبود تا در دیوان عالی کشور محاکمه  شود. همیشه گفته ام و باز هم میگویم تا ما چشم و دل به روی واقعیت ها باز نکنیم و تعصب را کنار نگذاریم هرگز نمیتوانیم به واقعیت ها برسیم. از همه مهمتر بنا به وظیفه ملی خود باید از عوامفریبی دوری جست. ای جبهه ضد ملی ها- ای شیفتگان مصدق و ای نوکران و جیره خواران دیگر بس است.
بر چسب کودتا:
فرهنگ لغات فارسی کودتا را چنین تعریف کرده است: توطئه و قیام ناگهانی عده ای از سپاهیان     یک کشور برای بر  انداختن حکومت  یا تغیر دادن  رژیم.   لذا  ابلاغ  فرمان بر کناری مصدق توسط سرهنگ نصیری کجا توطئه و قیام ناگهانی عده ای از سپاهیان بود که مصدق فردای آن شب  یعنی  روز  25  امرداد  طی  اعلامیه ای از طریق  رادیو، به اطلاع  مردم  می رساند، که دیشب کودتائی به وقوع پیوست ولی با شکست روبرو شد.
فرمان بر کناری مصدق به این علت در ساعت یازده شب امرداد ماه توسط سرهنگ    نصیری در محل منزل مسکونی اش به مصدق ابلاغ می گردد تا هیئت دولت او که در تابستان تا دیر وقت در خانه مصدق جلسه هیئت وزیران دارند در جریان امر قرار گیرند . توجه شود مصدق مدت 2 ساعت نصیری را بلاتکلیف نگاه می دارد و بالاخره روی پاکت آن رسید می دهد. چرا صبح روز 25 امرداد از سوی مصدق اقدام نصیری در ابلاغ فرمان بر کناریش را بدون هیچ دلیلی کودتا و حرکتی در جهت بر اندازی دولت خود توصیف کرد. با توجه به تعریف کودتا که قبلاً بیان شد اقدام مصدق کاملاً بر خلاف واقع و نوعی عوامفریبی بوده است. زیرا نه کسی می خواست منزل مصدق را اشغال کند و نه کسی دستور توقیف مصدق را داده بود و یا در صدد توقیف او بر آمده بود. علیرغم طرح عنوان کودتا مصدق در عمل فرمان شاه راپذیرفت و کوچک ترین اقدامی برای خنثی کردن آن انجام نداد.
پذیرفتن فرمان شاه توسط محمد مصدق    
بموجب مدرکی از سوی نیویورک تایمز و یادداشت های کرمیت روزولت نشان می دهد که عوامل انگلیس و آمریکا هم زمان با پیشرفت برنامه انحلال مجلس توسط مصدق در صدد گرفتن فرمان نخست وزیری زاهدی برای جانشینی مصدق بودند. ولی شاه زیر بار این دگرگونی نمی رفت و تا اول آگوست 1953 ( یازدهم امرداد 1332) شاه از امضای فرمان نخست وزیری زاهدی خودداری کرده است. در یازدهم آگوست برابر با بیستم امرداد محمد رضا شاه موافقت می کند با زاهدی دیدار کند ولی راضی به امضای فرمان نخست وزیری زاهدی نیست و سر انجام در 15 آ گوست برابر با 24 امرداد 1332 این فرمان را امضا می کنند. صدور این فرمان درست پس از قطعیت یافتن انحلال مجلس شورایملی و مجلس سنا توسط مصدق است. توجه شود  محمد  مصدق  با منحل کردن  مجلس شورایملی و سنا مانع بر کناری خود را از جلوی پای شاه بر می دارد تا شاه به راحتی و برابر قانون اساسی بتواند صدور فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدی  به نخست وزیری را صادر کند. طرحی که بدون شک و تردید از سوی انگلستان تهیه و شخص مصدق آن را عملی ساخت.
در آن هنگام کسی نمی توانست انگیزه اصلی منحل ساختن مجلس شورایملی و سنا را حدس بزند ولی امروز با قاطعیت می توانم گفت، جلوگیری مصدق از برگزاری انتخابات دوره هفدهم مجلس شورایملی در بسیاری از حوزه ها و سپس گرفتن اختیار تام با هدف  سست کردن و  بی اعتبار کردن مجلس دوره هفدهم و دست آخر منحل ساختن مجلس از حلقه های زنجیر یک توطئه توسط محمد مصدق بوده است.
برای استحکام بحث ارائه سندی لازم است
سران حزب توده که به دلیل اطاعت کورکورانه از سیاست روسیه شوروی و پیروی از اندیشه های مارکسیستی، از شناخت درست  واقعیت  های  سیاسی  و ا جتماعی  ایران نا توان بودند اطلاعاتی در زمینه به قدرت رسیدن زاهدی بدست آوردند و به مصدق پیشنهاد کمک و هر گونه اقدام را دادند. ولی مصدق که در طول نخست وزیریش بار ها با استفاده ابزاری از حزب توده  سبب شده بود امنیت ملی کشور ایران را بخطر اندازد چون زمان مصرف حزب توده از نظر انگلیس ها به پایان رسیده بود مصدق نه تنها از قدرت آنها در راه جلوگیری زاهدی استفاده نکرد بلکه دستور سرکوب هر گونه تظاهرات و اقدام خود سرانه را صادر کرده بود. تا موانعی در اجرای سناریوی از پیش طراحی شده انگلستان به وجود نیاید.
نتیجه گیری آنچه گفته شده است
اگر مجلس هفدهم که مصدق در آن اکثریت داشت دایر بود شاه برای برداشتن مصدق با مشکل روبرو می شد و ممکن بود مانند سی ام تیر 1331 کشت و کشتار شود.
با وجود جو ضد انگلیسی قبل از 28 امرداد یعنی در جریان ملی شدن نفت در ایران که بر علیه انگلستان به وجود آمده بود انگلستان می باید با چاه های نفت خوزستان خدا حافظی می کرد پس بهترین راه برای انگلستان این بود که خیمه شب بازی 28 امرداد را دایر کرد و محمد مصدق هم ماهرانه نقش خود را بازی کرد.
اضافه بر همه این ها مصدق در حالی که فرمان برکناری خود را در دست داشت در مقام استواری آن بر آمد و اعلامیه انحلال مجلس شورایملی را منتشرکرد. سوالی که پیش رو داریم این است هدف مصدق از اعلام انحلال مجلس چه بود ؟ ؟ هدف مصدق این بود تا نمایندگان طرفدار او در مجلس شورایملی نتوانند به تصمیم شاه در مورد بر کناری مصدق اعتراض کنند.
مصدق مسأله حقوقی را برای آمریکا حل کرد. زیرا همه حقوق دانان می دانستند فرمان بر کناری مصدق توسط شاه، عملی بود، قانونی و مصدق هم به این موضوع اطلاع کامل داشت. اگر فرضاً هم اطلاعی نداشت یاران او دکتر کریم سنجابی و دکتر صدیقی موضوع را به او گوشزد کرده بودند.
مصدق خودش می دید در دوران 28 ماه نخست وزیریش کار سودمند و مثبتی انجام نداده و کشور را به بن بست کشانده است و تنها راهی که برایش باقی مانده بود این بود که به طریقی مظلوم گونه از صحنه خارج شود. شواهد نشان می دهد مصدق خودش وقایع 28 امرداد را برنامه چینی کرده بود. یک از شواهد، آزاد ساختن سرلشگر زاهدی از تحصن مجلس بود که داستانش بطور فشرده و بسیار مختصر چنین است.
آزاد ساختن سرلشگر زاهدی از تحصن در مجلس شورایملی
سرلشگر باز نشسته فضل الله زاهدی در کابینه اول مصدق سمت وزیر کشور را بعهده داشت و علاقه داشت در جامعه ایرانیان بیشتر مطرح شود. ولی از پشتیبانی چندانی در مجلس و یا ارتش بر خوردار نبود.  مصدق برای مطرح ساختن زاهدی گاه و بی گاه او را مورد تهدید قرار می داد و مأموران حکومت نظامی را چند بار به خانه او فرستاد تا توجه اذهان عمومی را نسبت به او جلب کند. تیمسار سر لشگر زاهدی هم در تاریخ 14 اردیبهشت 1332 در مجلس شورایملی متحصن شده و تا دهم تیر ماه به مدت 57 روز به تحصن خود ادامه داد. پس از آن معظمی رئیس مجلس با زاهدی وارد گفتگو شد و زمینه ترک تحصن زاهدی از مجلس فراهم شد. ( به قول معروف از آب نمک خارج شد) و با اتومبیل رئیس مجلس به منزلش برده شد. مسلماً این اقدامات که از سوی رئیس مجلس انجام شد به دستور و رهنمود شخص مصدق و در راستای فراهم آوردن مقدمات تسلیم قدرت دولتی به زاهدی از طرف محمد مصدق بوده است.
با توجه به مطالب فوق قویاً می توان گفت آزاد ساختن سرلشگر زاهدی که در مجلس تحصن کرده بود و رفراندم و انحلال مجلس دوره هفدهم طرحی از حلقه های زنجیر توطئه 28 امرداد بود که از طرف انگلستان طراحی و با مهارت مصدق به اجرا در آمد.
در حقیقت اگر فرمان محمد رضا شاه زاهدی را به نخست وزیری رساند ولی اقدامات مؤثر مصدق بود که راه را برای به قدرت رسیدن زاهدی هموار کرد و این بود سر انجام سناریوئی که شبکه های جاسوسی انگلستان طراحی و با کارگردانی مصدق گام به گام با موفقیت به مورد اجرا گذاردند.   بموجب  اسناد  ارائه شده قویاً می توان گفت مصدق بود که برعلیه محمد رضا شاه کودتا کرد نه محمد رضا شاه بر علیه نخست وزیرش.
عوامفریبی و خیانت های محمد مصدق سبب شد دولت انگلیس توانست با کمک دولت آمریکا قرارداد کنسرسیوم نفت را بمدت 40 سال به ملت ایران تحمیل کند. همین قرارداد شوم کنسرسیوم است که وقتی محمد رضا شاه در صدد ملی کردنش بر آمد. کارتل های نفتی در سال 1975 در لندن کنفرانسی تشکیل دادند تا شاه را از سلطنت به زیر بکشند و چون می باد توسط دولت ها انجام شود. سران چهار کشور انگلستان- آمریکا- فرانسه و آلمان در جزیره گواد لوپ جمع شده تصمیم به بر کناری محمد رضا شاه از رهبری ایران گرفتند. و در سال1357 خورشیدی برابر با 1979 میلادی طی یک توطئه جهانی سبب  انقلاب   اسلامی نکبت بار شدکه دستاورد آن بد بختی-اعدام های دستجمعی- سنگسار-  فحشا- اعتیاد- تجاوز به جوانان دختر و پسر- شلاق زدن در ملأ عام و ننگ و بدبختی ملت ایران شده است که خود بحث مفصلی را دارد. لذا هیچ محققی- هیچ تاریخ شناسی نمی تواند منکر گرایش های وسیع  محمد  مصدق  به انگلستان گردد. به امید بیداری و اگاهی ملت ایران.
          به  پایان آمد  این  دفتر حکایت  هم  چنان  باقی  است

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

بررسی رابطه بین انسان و خدا  
و رابطه انسان و  اسلام
آنچه اساس هر دینی را تشکیل میدهد اعتقاد بوجود  نوعی خدا است. لازمه شناسائی خدا در هر جامعه بستگی دارد به آشنائی کامل با صفات خصوصیات نژادی ویژگی های محیط زیست و وضع اقتصادی آن جامعه است.
بشر طی هزاران سال متمادی نه تنها بر سایر حیوانات روی زمین برتری خود را به ثبوت رسانده و به بالاترین حد تکنولوژی رسیده و طبیعت و جلوه های گوناگون آن را مغلوب و  مطیع خود کرده و به اختراعات و اکتشافات شگرفی نائل آمده است. بشر توانست ذرات اتم را  بشکافت  و  بر روی کره ماه  که  اجداد  بشر   روزگاری دراز آن را خدای خود می پنداشت قدم نهاد. بی شک آنچه از ترقیات این انسان خردمند قرن بیست و یکمی دیده می شود تنها مقدمه ای است بر پیشرفت ها و اکتشافات بزرگتری که در آینده به آنها دست خواهد یافت.
اما علیرغم همه ترقیات علمی و فنی و دست آورد های فلسفی در حل بسیاری از مبهمات در زمینه اعتقادات دینی و باور های ماورالطبیعه به ساده دلی اجداد خود که هزاران سال قبل در جنگل ها و یا در غار ها زندگی میکردند باقی مانده است.
گذشت قرن ها و هزاره ها در اصل جوهر پندار های بشر تغیر محسوسی داده نشده است. خدایان ساخته تصور بشر اشکال و اسامی گوناگون بخود گرفته اند و محدوده عمل آنها به تدریج وسعت یافته و به صورت قادر متعال و تعین کننده سر نوشت بشر در آمده اند و در اصل جوهر خدای ساخته اندیشه و دست انسان بهمان صورت نخستین باقی مانده است. بسیاری از معتقدات مردمی که در هزاره سوم و قرن بیست و یکم میلادی زندگی می کنند بر پایه باور های دینی و سنت های کهن مذهبی و احساسات تند و آتشین بنا شده است که از اجداد ما به ارث باقی مانده و با منطق و خرد فرسنگ ها فاصله دارد.
متأسفانه بشر از نظر معتقدات دینی هنوز درعصر معجزات زندگی می کند مانند امام زمان و چاه جمکران که تعداد آنها روز به روز زیاد تر می شود و یا شفای لورن خواهر زن آقای تونی بلر حیله گر عوامفریب انگلیسی توسط حضرت معصومه. البته ( عاقلان باور کنند ).
چه چیز مانع بیداری مردم وتفکر و تعقل شده است؟؟
آنچه مانع بیداری مردم وتفکر و تعقل در ارزیابی معتقدات متعصبانه دینی ومذهبی است به نظر من به شرح زیر است.
1- تبلیغ دائمی و باور های موروثی که توسط متولیان و دکانداران دین فروش که در کلیه شئون زندگی بشر چه در عزا و شادی ها و عروسی ها حضور دارند و از همه مهم ترتبلیغ افراد است که مرتباً میگویند به امید خدا. اگر خدا بخواهد. خدا حفظت کند و ماشاالله وانشاء الله است که  در مغز و حافظه آدمی نهادینه میشود و مانع بیداری مردم و تفکر و تعقل خواهد شد.
2- اولین سخنانی که مادران و یا اطرافیان به نوزادان خود می آموزند تا آخرین جملات که بر جنازه آنان گفته می شود که تمام رنگ دینی و خرافاتی است و مانع بیداری مردم.
3- نخستین درس هائی که کودکان در دبستان ها فرا میگیرند هم چنین نمایشات و فیلم های تلویزیونی و حتی رفتن به زیارتگاه ها در ایام تعطیلات و غیرو که همه آنها اثر تلقینی خلسه آور و مخدر تدریجی بر قوای دماغی و ضمیر باطن شخص اثر می گذارد و جهت اعتقادی او را تنها به یک سو که خرافات دینی است منحرف می کند.
4- آنچه این دستگاه های تلقینی دینی را در طول عمر تقویت و تغذیه می نماید کوشش بی حد مکتب داران دین و متولیان مذ هبی است که منافع اقتصادی و دنیائی خود را در  معتقدات دینی و اشاعه باور های خرافی میدانند و آخرین توانائی خود را در پایداری و زنده نگه داشتن خرافات به کار میبرند. سوالی پیش رو داریم اینستکه.
چطور می توانیم خود را از ذهنیات از پیش باور برهانیم.
1-  تعصب را کنار بگذاریم و خرد را راهنمای خود کنیم.
2- باید به معنویت و اخلاقیات توجه داشت و گفته فیلسوف و معلم خرد آشو زرتشت را که عبارت است از اندیشه نیک گفتار نیک کردار نیک را بخاطر داشته باشیم و هم چنین گفته حکیم و شاعر شیرین سخن سعدی را که گفته است تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی را آویز گوش خود کنیم و تلاش کنیم در جاده انسانیت قرار گیریم تا برویم بسوی کمال انسانیت که امروز جامعه بشری لازم دارد تا بتواند در کنار هم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم. و دیگر هیچ کشور استعمارگر و هیچ شیادی نمی تواند بنام خدای آسمان نشین ما را فریب دهند و به استعمار بکشند. دیگر کسی نمی تواند برای خوش آیند الله آدم بکشند - اموال مردم را غارت کنند. و برای بانوان این همه محرومیت قائل شوند که لطمه بزرگی به روح و جان و غرور آن ها وارد کنند که حتی اختیار نوع لباس پوشیدن و رنگ را از بانوان سلب کنند. دیگر جرأت  نخواهند داشت تعداد زوجات و ازدواج دختران خرد سال و سنگسار و ده و صد ها زورگوئی دیگر را به بانوان تحمیل کنند.
3- تنها راه نجات ملت ایران آشنائی ادیان بخصوص اسلام است. هر چیز بد و یا طرح بدی وقتی بدی های خودش را نشان میدهد که اجرا شود. غذای بد و مسموم ظاهرش خوبست ولی وقتی  خورده شد آنوقت معلوم میشود که چیست. ادیان هم همین طور است اسلام باید اجرا شود تا مردم ایران و جهان بدانند که این فلسفه چه مصیبت بار  و  ذلت  افزا است تا چه اندازه ضد   انسانی است.    متأسفانه   مسلمانان اسلام را نمی شناسند و اجرا نمی کنند بخصوص ما ایرانیان. زیرا آنچه اسلام گفته است نکنید ما انجام می دهیم و آنچه را گفته است بکنیم انجام نمی دهیم. مسلمانان باید اسلام را آنچنان بشناسند که زلزله را می دانند چیست و از آن بگریزند که از زلزله می گریزند. پس راه نجات جامعه آشنائی با اسلام است، آشنائی واقعی و بدور از تبلیغات دروغ. مردم ایران باید مصیبت اسلام را حقیقتاً درک کنند تا از آن فرار کنند. مردم چرا از آتش سوزی فرار مکنند؟؟ از زلزله فرار میکنند  از توفان وگرد باد فرار میکنند. برای اینکه مصیبت آنها را خوب میدانند که چیست. چرا امروز بسیاری از ایرانیان از اسلام بریده اند، روی گردان شده اند برای اینکه تا حدودی آن هم سطحی به مصیبت اسلام آگاه شده اند. وسعت این آگاهی و عمق اصولی آن در همه ارکان جامعه بطور طبیعی سبب  بایگانی شدن دین میگردد. چیزی که کشور های استعمارگر دوست ندارند بهمین دلیل دولتمردان جزیره اهریمنی انگلستان نگران شده و با روسبی های خود مانند لورن خواهر زن تونی بلر نخست وزیر پیشین انگلیس شوی مشمئز کننده شفای خود در قم را به نمایش گذاشت. همه اینها درس عبرتی است برای ما. آنها که به اسلام احترام می گذارند باید به قوانین و مقررات اسلام هم احترام بگذارند. وقتی در جامعه ای قوانین اسلام رعایت نشد دیگر احترام به اسلام چه مفهومی می تواند داشته باشد. در 33 سال که رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بر ایران حاکم است بجای اینکه عامل بدبختی ایران و ملت عامل جنایات و جنگ عامل توسعه اعتیاد و فحشا-  عامل ورشکستگی کشور و ملت عامل کودکان معصوم خیابانی کارتون خواب و فقر گسترده را حاکمیت اسلام و قوانین واپسگرای اسلام بدانیم. آن ها را بحساب خمینی بدرک واصل شده-   رفسنجانی- خامنه ای- و دیگران گذاشته ایم و بجای اینکه ریشه را که اسلام است بزنیم به هرس کردن شاخه هائی که پوسیده اند و خودشان خواهند افتاد کوشیده ایم. ملت ایران باید بدانند اسلام مانند مرداب است که هرچه به آن بیشتر نزدیک شوند در آن بیشتر فرو میروند و وجود مرداب سبب تولید کرم و پشه و سایر حشرات می شود و برای از بین بردن کرم و پشه باید مرداب را از بین برد. لذا ملت ایران هم باید برای نجات خود و کشورش  اسلام را از بیخ و بن از بین ببرند. وقتی ملت ایران به این حقیقت رسیدند. آن وقت است که می توان به رستگاری ملت ایران امید داشت.
          به امید بیداری و آگاهی  ملت ستم کشیده و بی یار و یاور ایران      
 

   

۱۳۹۰ مرداد ۱۸, سه‌شنبه



مقایسه سه شخصیت
رضا شاه -- محمد ر ضا شاه -- مصدق السلطنه
در تاریخ هر ملتی شخصیت هائی ظهور و غروب دارند که درخشش آن ها یا به لحاظ سازندگی و یا تحصیل افتخارات برای ملت و کشور است و یا بخاطر فلاکت و خیانت هائی است که بر ملت و کشور تحمیل نموده اند.

بررسی های تاریخی کشور ما نشان می دهد رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی سازندگی کشور و تامین رفاه و امنیت و سلامت مردم و تحصیل افتخار و سر بلندی برای ایران و ایرانی همت کرده اند و عجبا همان تاریخ نشان می دهد که با هیچ پادشاه و شخصیتی هم چون آن دو خدمت گذاران پهلوی چه از سوی بیگانگان و خودی دشمنی و ستیز ه جوئی نشده است.

بموجب اسناد معتبر تاریخ رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی دو پادشاه ایران ساز بودند که عقب ماندگی ایران از کاروان ترقی و پیشرفت جامعه بشری را می خواستند جبران کنند. باز بموجب اسناد این دو پادشاه پهلوی بودند که برای حفظ منافع و منابع ایران از چنگال بیگانگان اقدام عملی و شجاعانه کردند و بهای سنگین آن را که منجر به برکناری از سلطنت و ترک ایران بود را تحمل کردند. آنچه از دید برخی تاریخ است نباید بی تفاوت از آن گذشت و نباید بعنوان خاطره نامید. می باید توسط روشنفکران و پژوهشگران و نویسندگان کالبد شکافی شود و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و برای جوانان و نسل های آینده به میراث گذاشت.

رضا شاه تنها ایرانی است که بیش از هر ایرانی عکسش روی جلد مجله تایم Time magazine cover در تاریخ دوم جولای 1934 میلادی و 25 آوریل 1938 و هشتم سپتامبر 1941 چاپ شده و در تمام آنها با تجلیل از رضا شاه نام برده شده است. ولی متأسفانه توسط روشنفکران - پژوهشگران نویسندگان و روز نامه نگاران کمتر به آن ها توجه شده است.

تقدیر و تجلیل مجله تایم از رضا شاه

مجله تایم در تاریخ 25 آوریل 1938 میلادی در مورد رضا شاه چنین نوشت.

هیچ کشوری به اندازه ایران و توسط رضا شاه اشتیاق ندارد که استقلالش را به دنیا نشان دهد.

هیچ حکمرانی در هیچ جای دنیا به اندازه رضا شاه اشتیاق ندارد که افتخارات کشورش را به دنیا نشان دهد.

رضا شاه در سن 60 سالگی با 6 فیت قد و با سیبل های نقره ائی دوازدهمین سالگرد تاج گذاریش را در سال 1938 جشن میگیرد. و ملت ایران او را رضا شاه پهلوی شاهنشاه ایران لقب دادند.

رضاه شاه افسر قزاق در یک خانواده متوسط در کناردریای مازندران بدنیا آمده بود. مردم خوش زبان ایران او را بنام نماینده بهشت میدانستند. با ماشین در خیابانهای تهران میگشت در مقابل کاخ گلستان که تخت طاووس که متعلق به قرن هفدهم است و جشن های رسمی در آن جا بر گزار مشود توقف کوتاهی می کرد. رضا شاه، ایران را از یوغ بیگانگان خارج کرد و تمام دنیا را متوجه خود کرد. کسی جرأت نمی کرد در مقابل او دروغ بگوید. اولین ضربه ای که به دولتمردان انگلیس وارد کرد لغو قرار داد نفت بین ایران و انگلیس بود که تا سال1961 میلادی می باید ادامه داشته باشد ولی رضا شاه در سال 1933 یکطرفه آن را لغو کرد. دولتمردان انگلیس متوجه شدند برای حفظ قرار داد نفت اگر به اقدامات نظامی متوسل شوند ضرر و زیان و مخارج آن زیاد است لذا از حمله نظامی خودداری کردند و سهم در آمد ایران را بیشتر کردند. رضا شاه این اضافه در آمد را خرج سازندگی ارتش و سایر قسمت های ایران کرد. رضا شاه حاضر نبود پایگاه به نیروی دریائی انگلیس دهد لذا انگلستان مجبورشد پایگاه دریائی خودش را به بحرین منتقل کند. هم چنین پایگاه نیروی هوائی خود را که بین هندوستان و ایران بود را به بحرین تغیر دهد و انگلستان بخاطر این خدمات به شیخ حماد بن عیسی خلیفه بحرین لقب سر ( Sir ) داد. وقتی رابطه ایران و انگلیس کمتر شد رضا شاه کشتی هائی از ایتالیا خرید و کار شناسان ایتالیائی تربیت کادر نیروی دریائی ایران را به عهده گرفتند هم چنین معامله پا یا پا بین ایران – شوروی و آلمان شروع شد. اولین محصولاتی که از آلمان وارد ایران شد چند فروند هواپیما برای تشکیل نیروی هوائی ایران بود.

سوئدی ها و ایتالیائی ها اقدام به تأسیس کارخانه قند – نساجی و نیروگاههای برق در ایران کردند. مهندسین راه سازی از امریکا و اروپا برای ساختن جاده سازی وارد ایران شدند و ایران می رفت برای تغیرات بزرگ اجتماعی.

رضا شاه متعهد شد حقوق کارشناسان خارجی را با ارز خارجی نقداً پرداخت کند.

سازندگی رضا شاه برای ساختن ایران نوین

مرمت بازار برای جمعیت زیاد که به بازار مراجعه می کنند. تبدیل خیابان ها و کوچه های تنگ و باریک و خاکی به خیابان های خیلی وسیع مانند خیابان فردوسی- خیابان سعدی- خیابان شاهرضا- خیابان قدیم شمیران- خیابان پهلوی – خیابان سپه و خیابان شاه آباد که تماماً اسفالت و یا سنگفرش بودند. مجله تایم چنین ادامه می دهد ساختن ساختمان های زیبای دولتی مانند کاخ داد گستری- ورزشگاه امجدیه- موزه ایران باستان- کاخ وزرات دارائی- ساختمان وزارت امور خارجه و وزارت جنگ با ظرفیت کافی که بتواند گنجایش کارمندان زیادی داشته باشد. رضا شاه به زبان روسی و ترکی استانبولی آشنائی داشت و با کتاب گلستان سعدی مأنوس بود. وقتی رضا شاه وزیر جنگ بود احمد شاه در پاریس بود و رضا شاه تمام امور را کلاً اداره میکرد. آخوند ها که قوانین مترقی مملکت را رعایت نمیکردند رضا شاه با چوب دستی مخصوص خود آنها را تنبیه میکرد. آخوند ها که در زمان احمد شاه دارای قدرتی بودند در زمان رضاخان همه امتیازات نا مشروع خود را از دست دادند.

چاپ دومین بارعکس رضا شاه در روی جلد مجله تایم

در تاریخ هشتم سپتامبر 1941 میلادی برابر با 1320 خورشیدی مجله تایم عکس رضا شاه را روی جلد خود چاپ کرده و در مجله چنین نوشته است.

وقتی احمد شاه از ایران رفت حدود 200 میلیون دلار جواهرات را با خودش برد.

احمد شاه در شهر نیس فرانسه جشن گرفت و 1000 نفر مهمان دعوت کرده بود.

احمد شاه قدش5 فوت و 2 سانتیمتر و وزنش 275 پوند بود و در سال 1930 در سن 32 سالی فوت کرد و وصیت کرده بود که بعد از فوتش به هشت زنش پول و خرجی دهند و خزانه دولت خالی بود. در مجله تایم نوشته شده قبل از رضا شاه بهترین جاده های مملکت مانند جاده های مال رو ( الاغ رو ) بود بهمین دلیل دهقانان نمی توانستند محصول خود را به نقاط دیگر بفرستند لذا گندم ها فاسد می شد. در این اوضاع وخیم و خراب وقتی رضا خان سردار سپه در صحنه سیاسی ایران ظاهر می شود مانند این بود که از طرف خدا، فردی برای نجات ایران و ایرانی فرستاده شده بود. در موردخدمات رضا شاه مجله تایم چنین ادامه می دهد.

حفظ تمامیت ارضی- قانون شرایط سنی ازدواج برای دختران- آزاد کردن بانوان از زندان چادر- عوض کردن سیستم تحصیلی ایران یعنی تبدیل مکتب خانه ها به دبستان ها- ساختن دانشگاه- ساختن استادیم ورزشی امجدیه- ساختمان های زیبا مطابق اصول شهر سازی و پیش آهنگی برای دختران و پسران را در ایران متداول کرد. مجله تایم اشاره زیبائی به ساختن راه آهن سراسری ایران داردکه با همت رضا شاه بطول 870 مایل و در مدت 11 سال و با هزینه 160 میلیون دلار بدون وام گرفتن از بیگانگان ساخته شد.

حکومت رضا شاه از 15 سپتامبر 1925 تا سپتامبر 1941 میلادی بوده است.

نظر مجله تایم در مورد مصدق السلطنه

مجله تایم در هفتم ژانویه سال1952 میلادی عکس محمد مصدق را در روی جلد مجله چاپ کرده و در زیر عکس نوشت مردی که چرخ های هرج و مرج کشورش را روغن کاری می کند. و در داخل مجله مطالبی را نوشته است که فشرده آن چنین است.

روزگاری در سر زمین کوهستانی میان بغداد و دریای خاویار اشراف زاده ای زندگی می کرد. این بزرگوار پس از یک عمر عیب جوئی از روش حکومت گران داخلی به حکومت صدارت کشورش رسید. در مدت چند ماه دنیا را منتر گفتار- کردار - رفتار- اشک ها و حالات عصبی خود کرد. در ورای قیافه عجیب و مسخره و فرتوت او موضوعات مهمی مانند جنگ و صلح. ترقی و سقوط قرار داشت. روش های او در طرز اداره کشورش نیز مخصوص خود او بود مثلاً وقتی تصمیم گرفت استانداران را عوض کند نام هر استان را روی تکه کاغذی نوشت و آن ها را در داخل ظرفی ریخت و سپس هر استانداری جلو رفت قرعه ای برداشت و بسوی استانی که روی کاغذ نوشته شده بود حر کت کرد. مجله تایم ادامه می دهد سالی که مصدق به قدرت رسید از بعضی جهات چشمگیر ترین رجل صحنه سیاست جهان بود. نه به دلیل اینکه بهترین یا قوی ترین بوده باشد بلکه به سبب آنکه سرعت اشتهارش توأم با آشوب و هرج و مرج و هیاهو بود.

مجله تایم چنین ادامه می دهد مادر مصدق یکی از شاهزاده های سلسله قاجار بود و احتمالاً مصدق در سال 1878 میلادی برابر با 1257 خورشیدی به دنیا آمده است و مصدق در باره سنش دروغ می گوید. در قسمت دیگر مقاله آمده است نخست وزیر ایران محمد مصدق مصمم بود طرح ملی شدن صنعت نفت را دنبال کند. اخراج مهندسان و کار شناشان بریتانیا را که بدون وجودشان ایرانیان قادر نبودند پالایشگاه آبادان را اداره کنند را بمورد اجرا گذاشت نتیجه آن شد که صدور نفت ایران قطع گردید و دولت از در آمد نفت محروم شد. نبود در آمد نفت تمام امید ایرانیان را در مورد پیشرفت اقتصادی از بین برد. در این آشفتگی حزب توده حد اکثر استفاده را برد. مجله تایم می نویسد نه مصدق و نه همکار او حسین مکی که استان نفت خیز خوزستان را کنترول می کند یعنی محلی که پالایشگاه آبادان در آن واقع است برنامه معقولی برای اصلاحات و توسعه اقتصادی کشورشان هرگز ارائه نکردند. برای گذر از این بحران مصدق چنان به درجه ای از افسردگی میرسد که حالت گریه و غش به او دست میدهد،گاهی نیز گرفتاری کشورش را با خونسردی و شوخی و خنده و مزاح تلقی میکرد، دین آچسن وزیر امور خارجه امریکا فکر کرد که باید اهمیت جدی بودن وضع را به مصدق متذکر شود. آری خواننده گرامی این بود فشرده و خلاصه شده از مقاله مجله تایم که عکس مصدق را روی جلد مجله خود چاپ کرده بود. آنگونه که ملاحظه کردید نظر نویسندگان مجله تایم درباره محمد مصدق و سیاست او افتخار آمیز نیست، بلکه بیشتر توهین آمیز و تحقیر کننده و در مواردی توأم با تمسخر و استهزا است. هر فرد منصف و بی غرضی حتی با شعور متوسط با خواندن کل مقاله های مجله تایم در باره رضاشاه و محمد مصدق میتواند بفهمد مطالب مجله تایم در مورد رضا شاه افتخار آمیز و سرشار از تعریف و تمجید است ولی در مورد مصدق توهین آمیز و تحقیر کننده است. براستی نقش مصدق در صحنه سیاسی ایران بسیار پیچیده است زیرا او یک عجوبه و بازیگر ماهر در عوامفریبی بود بخصوص که از سوی سیاست انگلیس کارگردانی می شد.







حفظ منافع ایران توسط محمد رضا شاه پهلوی بموجب اسناد

یکی از فلاسفه می گوید تا مادامی که ما چشم و دل به روی واقعیت ها ببندیم نمی توانیم قضاوت درست داشته باشیم و در یک ارزیابی دقیق و منصفانه است که می توانیم خدمتگزار را از خائن تشخیص دهیم.

هرگز تصور میکردیم جبهه ضد ملی ها و روشنفکرانی مانند ابراهیم یزدی- علیرضا نوری زاده- حسین مهری- شاهین فاطمی- فرخ نگهدار- رضا برهانی- داریوش همایون بدرک واصل شده- کریم سنجابی- مهدی بازرگان کلیمی الاصل و توده ای های بیوطن و خیلی های دیگر کشور باستانی ایران را با آن فرهنگ غنی و آن درخشندگی که حاصل کوشش دو پادشاه پهلوی بود را به آسانی در اختیار مشتی روضه خوان قرار دهند و خامنه ای زیارت خوان یک لاقبا بر تخت کوروش و داریوش بنشیند؟

مگر می شود باور کرد روسای پیشرفته ترین کشور های جهان یک آخوند بی سیرت واپسگرا بنام خمینی گجستک را بر جای پادشاهی بنشانند که در دانائی- سیاست- میهن پرستی و مردم داری مانند نداشت؟

همه آنچه که داشتیم در 22 بهمن 57 از ما گرفتند و حقوق بشر را بما وعده دادند. هنوز نمیدانیم این حقوق بشرشان کجاست و چه وقت رعایت خواهد شد.

جیمی کارتر که زنده زنده روانش بسوزد مأموریتش را بخوبی انجام داد و ملت ایران را به نکبت و فقر وآوارگی و بد بختی نشاند.

درخواست های غیر قانونی جیمی کارتر از محمد رضا شاه

مطالبی که در زیر ملاحظه می کنید در سال 2004 میلادی یعنی درست 25 سال بعد از شورش نکبت بار 22 بهمن 1357 خورشیدی توسط آلن پیتر یکی از مقامات امنیتی بلند پایه امریکا نوشته شده است را برایتان می خوانم.

اتحاد جماهیر شوروی سابق تلاش میکرد خود را به آبهای خلیج فارس برساند. محمد رضا شاه نگران امنیت تنگه هرمز بود زیرا تنها راه خروج نفت بود و اگر بنا به دلایل سیاسی مسدود میگردید صدور نفت ایران متوقف می شد. لذا محمد رضا شاه در صدد ساختن بندری در شرق تنگه هرمز بنام بندر ماه شهر بود. قرار داد این پروژه بزرگ بمبلغ ده میلیارد دلار بود که با کمپانی براند . آند . رود ( Brown and road ) امضا شده بود. جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا علاقه داشت به گروهی از دوستانش پولی برساند بهمین دلیل به محمد رضا شاه پیشنهاد میکند گروهی از سرمایه داران ایالت جورجیا برای مذاکره و دیدار به ایران می آیند و علاقه دارم پیشنهادات آنان پذیرفته شود.

پیشنهاد دوستان آقای جیمی کارتر چه بود؟؟

1- ایران قرار داد نفت به مدت 50 سال و از قرار بشکه ای 8 دلار با گروه اعزامی امضاء شود.

2-ایران قرارداد ساختن بندر ماه شهر را با کمپانی ( بران . اند . رود ) را لغو کند و با گروه سرمایه دار ایالت جورجیا منعقد کند. توضیح لازم: گروه دوستان جیمی کارتر می خواستند خود را وارد قرار داد 10 میلیارد دلاری نموده و سپس همان قرار داد را مجدداً به همان کمپانی واگذار کنند و بقول معروف 10 در صد قرارداد را به عنوان حق العمل بگیرند. لذا ملاحظه می شود دوستان جیمی کارتر بدون کوچکترین کاری انجام داده باشند مبلغ یک میلیارد دلار بدست می آوردند.

پاسخ شاه به جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا

شاه جواب داد ما اطمینان نداریم منابع نفتی ما تا 50 سال دیگر ادامه داشته باشد. دیگر اینکه با بهره برداری از کارخانه پترو شیمی که در بندر بو شهر در دست تکمیل است در آینده از هر بشکه نفت حدود هزار دلار به دست خواهیم آورد در نتیجه امضای چنین قرار داد هائی خیانت به منافع و مصالح ملت ایران است لذا محمد رضا شاه با هیچ یک از خواست های جیمی کارتر موافقت نکرد. با مدارکی که ملاحظه شد توده ای های بیوطن بچه استالینی و جبهه ضد ملی ها باید بدانند تابندگی خدمات پادشاهان پهلوی به ایران و ایرانی بیش از آن است که آنها تصور می کنند. هیچ توفانی نمی تواند ستون های محکم و استوار شاهان پهلوی را بلرزاند.

خواننده گرامی لازم است به احترام اندیشه های والا و میهن پرستانه و شریفی که رضا شاه و محمد رضا شاه برای ایران و ایرانی داشتند درود به روان پاکشان بفرستیم و بدانیم چه باید انجام دهیم تا ایران عزیزمان که دفتر خاطرات همه ما می باشد را هر چه زود تر از چنگال رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی و جیره خواران و نوکران استعمار گران آزاد کنیم.

به آمید آن روز
داستان تز دکترای محمد مصدق!!
 
وقتی تحصیلات محمد مصدق در ایران و اروپا را مورد بررسی و تحقیق قرار دادیم به این نتیجه رسیدیم که محمد  مصدق  هدفش تحصیل علم  و دانش نبوده  است فقط می خواست با حقه ونیرنگ و بدون اینکه سر کلاس درس حاضر شده باشد مدرکی بدست آورد که بالاخره نتوانست. لذا مصدق هیچ مدرک تحصیلی نه در ایران و نه در اروپا نداشته است و  مصدق در کتاب خاطرات و تألمات خود به  این   مطلب  اعتراف کرده  است.   بحث را  ادامه می دهیم تا ببینیم قهرمان دروغ پرداز ما برای تزش چه دروغ هائی را می بافد.
مصدق در صفحه 79 کتاب خاطرات و تألمات خود در مورد تز دکترایش چنین نوشته است. موضوع تز را هم که دانشکده حقوق تصویب کرده بود راجع به وصیت در حقوق اسلامی بود که در تهران بهتر می توانستم کار کنم. یعنی اول به فارسی تهیه کنم و متخصصین اظهار نظر کنند و سپس آن را ترجمه کرده به دانشکده بدهم. این بود که تصمصم گرفتم اشرف و احمد دختر و پسر بزرگم را در خانواده ای بگذارم با خانم و پسر کوچکم غلام حسین حرکت نمایم. ایام مسافرت و دید و بازدید  در تهران موجب تعطیل کار شد. مصدق در قسمت دیگر چنین ادامه می دهد. نمی دانم چه پیش آمد که نتوانستم آن را (منظور تز وصیت در حقوق اسلام است ) را با کمک استاد خود شادروان شیخ محمد علی کاشانی تهیه کنم. بعد می گوید با شمس العلما قریب مشورت کردم علی اصغر ماجدی را در نظر گرفت و من نه فقط از معلومات بلکه از صحت عمل او هم در کاری که مادرم در عدلیه داشت استفاده نمودم و بعد مقدمه آن را هم که مربوط به مدرک حقوق اسلامی است با نظر خود شیخ محمد علی تهیه کردم که دیگر کاری نداشت جز اینکه ترجمه شود و آن را در سوئیس بهتر می توانستم به انجام برسانم و به شهر نوشاتل بر می گردد. در مورد ترجمه در کتابش چنین می خوانیم. در ضمن ترجمه تز در دارالوکاله یکی از وکلا موسوم به ( ژان روله ) کار آموزی کردم در تمام مدت اقامتم همه روزه تا ظهر به کار آموزی مشغول بودم و عصر ها هم با یکی از دانشجویان هم دوره ای خود به ترجمه تز اشتغال داشتم که بعد ازطی مراحل و تصویب شورای دانشکده چند روز قبل از حرکتم به ایران در پاریس به طبع رسید.
تجزیه  و  تحلیل  تز  محمد  مصدق
در ادبیات زبان فارسی مثلی است که می گوید اگر نان گندم نخورده ایم دست مردم دیده ایم. امروز اکثر ایرانیان با دانشگاه و مقررات آن بخوبی آشنائی دارند و میدانند برای نوشتن تز، دانشجو موضوعی را انتخاب می کند به دانشگاه ارائه می دهد اگر مورد قبول شورای دانشگاه قرار گرفت دانشجو در صدد مطالعه و تحقیق شده پس از آماده شدن، آن را به دانشگاه می دهد. ولی مصدق یا از قوانین دانشگاه اطلاع نداشته و یا طبق معمول برای مشروعیت و بزرگ جلوه دادن کار خود به دروغ در صفحه 79 کتاب خاطرات و تألمات خود نوشته است موضوع تز را هم دانشکده حقوق تصویب کرده بود راجع به وصیت در حقوق اسلامی بود. تا آن جا که می دانیم در هیچ کشوری  و هیچ دانشگاهی موضوع تز را انتخاب نمی کند بلکه دانشجو موضوع تزش را انتخاب می کند.
چرا مصدق وصیت در حقوق اسلام را برای تزش انتخاب کرده بود؟؟
مصدق مخصوصاً این موضوع را برای خودش انتخاب کرده بود که احتیاج به تحقیق و مطالعه و زحمت نداشته تنها کافی بود به یکی از کتاب فروشی ها و یا کتابخانه ای مراجعه کند و از روی کتاب ها و منابع متعدد و فراوان مطلب مورد نظر خود را انتخاب و رونویسی کند. مصدق برای این کار به تهران میرود انجام این کار را به شخصی بنام علی اصغر ماجدی محول می کند و ضمناً برای اینکه افکار ما را از واقعیت دور سازد داستان گرفتاری مادرش در عدلیه را مطرح می کند.این عادت مصدق است. در ضمن مصدق با زبان بی زبانی اعتراف می کند زبان فرانسه را بلد نبوده یکی از دانشجویان ایرانی نوشته هایش را به زبان فرانسه برایش ترجمه کرده است. به کلامی ساده باید بگویم اگر به دقت تمام گفته های مصدق را که در مورد تحصیلاتش چه در ایران و چه در اروپا گفته است را مورد بررسی قرار دهیم متوجه می شویم مصدق در تمام موارد دروغ پردازی کرده است. کدام عقل سلیمی است که بپذیرد مردی که تا حدودی بیمار بوده و فاقد تحصیلات ابتدائی- متوسطه و دانشگاه بوده زبان فرانسه راخوب نمی دانسته. طبق گفته خودش فقط دو امتحان شفاهی داده که با کمک شانس از عهده آنها بر آمده است. بتواند دکترا بگیرد.
  لازم است جبهه ضد ملی ها و شیفتگان مصدق مانند حمید رضا داودی تابلو فرش فروش که در برنامه اش برای برانگیختن احساسات خریداران و عوامفریبی مصدق را دبیر سیاسی خاور میانه معرفی کرده به این هم قناعت نکرده گفت مصدق با مشت به دهان انگلیس ها کوبید. ایشان باید بداند زمان این قبیل شعار های تو خالی احساسات برانگیز  گذشته است. امروز ملت ایران به آن اندازه از شعور اجتماعی رسیده اند که دیگر گول این قبیل مهملات را نخواهند خورد خوب می دانند هرگز مصدق مشتی به دهان انگلیس ها نزده بلکه آقای حمید رضا داودی دلتان نخواهد مصدق از فلان جای انگلیس ها تا توانسته قلوپ قلوپ خورده است تشریف ببرید قدری تاریخ میهنتان را مطالعه کنید.
علت واقعی مسافرت مصدق السلطنه به اروپا ؟
محمد مصدق درکتابش در مورد سفرش به اروپا چنین نوشته است در ماه مارچ 1909 میلادی برابر با 1288 خورشیدی وارد پاریس شدم، برادرم را در یکی از دبیرستان های شبانه روزی گذاشتم سپس به مدرسه سیاسی پاریس رفته با مدیر مذاکره نمودم و مشغول تحصیل شدم.
خواننده گرامی براستی می گویم عذر ها و دوگانه گوئی ها و حاشیه پردازی های بی ربط مصدق که در کتاب خاطرات و تألمات شاهد آن ها هستیم غم انگیز است.  غم انگیز از این جهت که مصدق ناگزیر است برای توجیه یک دروغ صد ها دروغ بیافریند.
وقتی به حوادث آن روزهای ایران توجه کنیم متوجه می شویم مصدق براستی سر راستگوئی ندارد. وقتی خوب فکر کنیم می بینیم مصدق در موقع عزیمت به اروپا مردی 30 ساله و دارای زن و فرزند بوده و فوق العاده گرفتار سرپرستی املاک زیاد خود و مادر و  همسرش  بوده  است و نمی توانست  هر  موقع  بخواهد  مانند  نو جوانان  مجرد و بی مسئولیت ایران را ترک کند. از همه مهمتر خودش می دانست حتی کار نامه تحصیلات دبستان را نداشته چه برسد گواهینامه پایان تحصیلات دبیرستان و زبان فرانسه را هم نمی دانسته است. لذا چطور به طور ناگهانی تمام فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود را رها کرده زن و فرزند و زندگی را ترک کرده و در زمانی که سراسر ایران و اروپا را سرمای سخت فرا گرفته بود بدون ترس از برف و باران و یخ بندان راه ها با عجله بسوی اروپا حرکت کرده است. مصدق هرگز هیچ کاری را بدون بررسی و تحقیق انجام نمی داد و بخوبی می دانست با نداشتن مدرک تحصیلی امکان ورودش به دانشگاه در خارج کشور برایش وجود نداشت. لذا با قدری بررسی متوجه می شویم تمام داستانی که مصدق برای خروجش از ایران به قصد تحصیل گفته و نوشته است مردود می باشد.
میدانیم محمد علیشاه مستبد مجلس شورایملی را به توپ بست و بجای آن مجلس شورای کبرای دولتی که 50 عضو داشت را دایر کرد و محمد مصدق علناً طرفدار محمد علیشاه بود و بر علیه مشروطه خواهان فعالیت میکرد و از طرف محمد علیشاه به عضویت مجلس شورای کبرا برگزیده شده بود. در هنگامی که پیروزی ها مرتباً نصیب مشروطه خواهان می شد. مصدق از ترس جانش مدتی در منزل میرزا یحیی خان سرخوش منشی سفارت انگلیس مخفی شد و سپس تصمیم گرفت از ایران خارج شود. لذا خروجش در سرمای زمستان از ترس جانش بوده است نه تحصیل.
به یزدان که گر ما خرد داشتیم       کجا این سر انجام داشتیم
به پایان آمد این دفتر حکایت هم چنان باقی است