۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

بیوگرافی شاپور بختیار و خانواده او ( قسمت اول )
                                 سردار فاتح پدر شاپور بختیار
در مورد تاریخ تعریف های گوناگون  شده است. مثلاً می گویند تاریخ چراغ راهنمای هر ملت است. این گفته را می پذیریم. زیرا با توجه بتاریخ گذشته می توان از اشتباهات در حال و آینده جلوگیری کرد. من می گویم تاریخ مانند زمین باروی است که  دانه های مرغوب و نا مرغوب در آن رشد می کنند. و یا می توان گفت تاریخ آئینه عبرتی است که خوبی ها و بدی ها را یکسان منعکس می کند و در معرض قضاوت نسلهای آینده قرار می دهد. موریس مترلینگ که من در عنفوان جوانی شیفته اندیشه و نوشته های او بودم  در کتاب ( راز بزرگ ) خود نوشته است، نگذاریم افراد خائن در ذهنیت ما رخنه کنند. و من معتقدم آنکس که حقیقت را نمی داند نادان است، ولی آنکس که حقیقت را می داند و نمی گو ید تبهکار- مغلطه گر و خائن است.
لذا آنچه از شاپور بختیار می دانم در چندین قسمت پیشکش می کنم.
موقعیت خانوادگی شاپور بختیار:
شاپور بختیار فرزند محمد رضا معروف به  سردار فاتح بختیاری و از طرف مادر دختر سردار اقبال بنام ناز بیگم می باشد که در سال1293 خورشیدی در شهر کرد متولد شده است. ازدواج مادر و پدر بختیار با کیفیتی خاص و استثنائی همراه بوده است، علاوه بر آن که کم نظیر است می تواند زیر بنای اخلاقی و تربیت خانوادگی شاپور بختیار را هم تا حدودی مشخص سازد. سردار ظفر بختیاری در کتاب خاطراتش کیفیت ازدواج پدر و مادر شاپور بختیار را توضیح داده است که مختصر آن بدین شرح می باشد.
دختر سردار اقبال در عقد مردی بنام آقا سردار بود. سردار اقبال و دخترش با میل و رغبت این عقد را با آقا سردار بر قرار ساخته بودند. ولی سردار فاتح پدر بختیار به زن آقا سردار نظر داشت. بالاخره سردار فاتح پدر شاپور بختیار با هزار حقه و نیرنگ و تطمیع و فریب زن شرعی و قانونی آقا سردار را با کمک یک آخوند به عقد خود در می آورد که این کار با سر و صدا و آبرو ریزی بسیاری روبرو می شود تا جائی که سردار فاتح  با پرداخت 8  هزار تومان که در آن زمان  پول  زیادی  بود به  آقا سردار  می  دهد و قضیه مسکوت می شود. مأخذ کتاب (  خاطرات سردار ظفر بختیاری )   
بختیار در کتاب مبانی اندیشه ها بقلم خودش،  پدرش را مردی فاضل و اهل تحقیق و علم و ادب معرفی کرده است و این در حالی است که سردار ظفر بختیاری مطالب دیگری را می نویسد، و می گوید، سردار فاتح همیشه یا خواب بود یا پای منقل و وافور بود و بقول معروف شاپور بختیار بچه حرامزاده دود بوده است.
بختیار درباره  اعدام  پدرش نوشته  است. چون  پدرش با سیاست  انگلستان  مخالفت می کرد، بدستور انگلستان رضا شاه او را اعدام کرد. مأخذ کتاب مبانی اندیشه ها بقلم بختیار.
در رد گفته بختیار صفحات تاریخ و اظهارات شخصیت ها و سران ایل بختیاری از جمله همان سردار ظفر بختیاری خلاف ادعای بختیار را ثابت می کنند.
 به روایت ثابت شده تاریخ،  پدر بختیار  که فرمانده عملیات گردنه شلیل بود در آن عملیات گروه کثیری از سربازان جان باز ارتش  شاهنشاهی در زمان رضا شاه که برای باز ستانی خوزستان و سر کوبی شیخ خزعل عازم خوزستان بودند، در گردنه شلیل قتل عام می شوند، پس از این قتل العام که سردار فاتح با تبانی انگلیس ها انجام داده بود، بختیاری ها این شعر را ساختند و می خواندند
اردکان  تا باسکون  سنگ خرده خرده      تا سه  سال دال  بخوره قزاق مرده. دال بمعنی کلاغ سیاه است.
سردار ظفر در کتابش تعجب می کند که چرا رضا خان سردار سپه ( رضا شاه بعد ) سردار فاتح و بختیاری ها را به مناسبت این قتل عام فجیع مجازات نکرده است. گواه تاریخ این است که در سال 1308 خورشیدی سردار فاتح در تحریکاتی که بدستور انگلستان برای مقابله با اقدامات رضا شاه آغاز شد در رأس آن قرار گرفت و با تصرف شهر کرد به دولت اعلام جنگ داد بواسطه این عملیات بود که سردار فاتح پدر بختیار دستگیر و به حکم دادگاه به اعدام محکوم شد. نا گفته نگذاریم، خواسته های سردار فاتح و یاران او عبارت بود از استقلال و خود مختاری عشایر-  استقرار حکومت ایلخانی- توقف خلع سلاح عشایر و معافیت عشایر از خدمت سربازی بود.
اعتیاد به تریاک در پرونده سیاسی بختیار
میدانیم پدر بختیار سردار فاتح شدیداً به کشیدن تریاک معتاد بود و شاپور بختیار هم دست کمی از پدرش نداشت. ولی اطرافیان- جیره خواران و حقوق بگیران بختیار مانند هادی خرسندی در جهت اغفال جامعه مدعی شدند بختیار حتی پوک به سیگار نزده است تا چه رسد که تریاکی باشد. به هر جهت در اینکه شاپور بختیار معتاد به تریاک باشد یا خیر بحث دیگر است.  مهم  این است که در ابتدای بحث بعرض رساندم، آن کس که حقیقت را می داند مانند هادی خرسندی دلقک و نمی گوید مغلطه گر تبهکار و خائن است. و می توان چنین  روشنفکرانی که با پفی روشن شده اند، بگوئیم دزدانی هستند که با چراغ می آیند تا گزیده تر برند کالا. لازم است  برای اثبات عوامفریبی هادی خرسندی که اگر او را مانند پارچه خیس بچلانیم چندین لول تریاک از دماغ او بیرون خواهد آمد، سند تریاکی بودن بختیار را ارائه دهم. بوان بولیو مأمور اطلاعاتی سفارت آمریکا در قرارگاه پاریس در گزارش    شماره  522138 که در تاریخ 23 شهریور1358 به وزارت امور خارجه امریکا فرستاده بود در باره بختیار چنین نوشته بود.
بختیارکه با ورود خمینی به ایران، ایران را ترک کرد بسیار فرانسوی است. و اگر اعتیاد او را به تریاک نادیده بگیریم، هیچ گاه مردم ایران را آن قدر درک نخواهد کرد که آنها را رهبری کند. تولد مجدد او در پاریس هیچکس را در ایران تحریک و نگران نکرد . مأخذ ( جلد 38 اسناد سفارت آمریکا ) این سند گویای آن است که شاپور بختیار از نظر رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی مرده سیاسی بوده است. لذا هادی خرسندی چاپلوس باید بداند پوک به سیگار زدن و یا نزدن شاپور بختیار مهم نیست. شیادی و خیانت های بختیار به ایران و ایرانیان مهم است. یکی از شعار های آن روز این بود که گروهی فریاد می کردند بختیار وافورت را نگهدار،  ولی هادی خرسندی جرثومه رذالت و پستی ادعا می کرد مردم فریاد می کردند بختیار سنگرت را نگهدار. بنا را بر این فرض می گذاریم که ادعای هادی خرسندی دلقک درست است و بسیاری فریاد می کردند بختیار سنگرت را نگهدار. منظور آن افراد بسیار،  سنگری بوده است که از پشوانه مشروطیت و سوگندی که بختیار خورده بود و رأی اعتماد مجلسین و با ملات وجدان و شرافت تشکیل شده بود. آقای هادی خرسندی و همه کسانی که بختیار بختیار می کنید باید بدانند  بختیار لیاقت نگهداری هیچ پایگاه و سنگری را نداشت. او یک تبعیه فرانسه بود و چیزی که برایش مهم بود فقط انتقام گیری  از رضا شاه و محمد رضا شاه  پهلوی دو پادشاه معصوم و  ایران ساز  بود و بس.  
برای تأئید گفته ام اسناد زیادی را می توانم ارائه دهم ولی برای صرفه جوئی فقط به دو سند بسنده می کنم.
سند اول: شاپور بختیار در کتاب یکرنگی اش تمام اقدامات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و سازندگی دوران سلطنت رضا شاه و محمد رضا شاه را زیر سوال برده و بدون استثناء آن ها را وارانه و ظاهری و غیر واقعی و نمایشی می داند. این چنین قضاوت و برداشتی از هیچ دشمنی حتی آخوند های قشری دیده نشده است. بختیار آن قدر احمق و نادان نبود که نداند جهش های اقتصادی و اجتماعی ایران و در آمد سرانه کشور با چه جهشی در دوران سلطنت پادشاهان پهلوی بخصوص محمد رضا شاه بالا رفته بود ولی مجازات پدر خیانت کار و دزد ناموس بختیار و کینه و دشمنی ایلاتی بختیار با سلسله پهلوی چشم حقیقت بین شاپور بختیار را کور ساخته بود. نکته مهم این است که خود خواهی و غرور همراه کینه توزی و دشمنی با محمد رضا شاه، بختیار را در موقعیتی قرار داده بود که کنترول از دست خودش هم خارج شده بود و برای انتقام گیریش از محمد رضا شاه ملتی را به روز سیاه نشاند، تف بر او و طرفدارنش باد.
سند دوم :  شاپور بختیار در مصاحبه با مجله نیوزویک در تیر ماه سال 1359 خورشیدی گفت ترجیح می دهم که قدرت خمینی در ایران باقی بماند تا این حرامزاده های طرفدار پادشاهی، ایران را نجات بدهند.
ارائه سند دیگر ضمن اینکه بحث را مستدل تر می کند نشان دهنده روح پلید شاپور بختیار است.
شاپور بختیار در کتاب یکرنگی اش  اعترافی دارد که نشان دهنده روحیه انتقام گیری و مخالفت و دشمنی بی امان با محمد رضا شاه است که کوچکترین جائی برای احترام به قانون باقی نگذاشته است. شاپور بختیار می گوید اگر من بجای مصدق بودم، افراد گارد  شاهنشاهی  را که در آن قضیه  شرکت  داشتند  به  جوخه اعدام می سپردم. مقصود بختیار عزل مصدق و ابلاغ آن بوسیله سرهنگ نصیری است. مأخذ: کتاب یکرنگی بقلم شاپور بختیار. لذا خواننده محترم تعصب را کنار بگذاریم. شاپور بختیار در آن لحظات بحرانی نخست وزیر شد که برود با خمینی گجستک بیعت و اطاعت کند و یا ایران را از آن فاجعه نجات دهد یا انتقام دیرینه اش را از محمد رضا شاه بگیرد ؟
تابعیت فرانسوی شاپور بختیار:
شاپور بختیار دارای تابعیت فرانسوی بوده است. خود او هیچگاه به این مسئله اشاره ای نکرده است. زیرا در گذشته هیچ ایرانی نمی توانست دارای دو تابعیت باشد. تقریباً بعد از شورش 57 بنا به موقعیتی که ایران و ایرانیان داشتند و دارند دو تابعیت داشتن آن زشتی و  محدودیت های قبل را ندارد. ولی زمانی که بختیار تابعیت فرانسوی و یا محمد مصدق تابعیت سوئیس را دارا بودند، با توجه به قوانین تابعیت ایران موقعیت سیاسی آنها را زیر سوال می برد. بهر حال شاپور بختیار همواره مدعی بود در جنگ دوم جهانی بعنوان داوطلب در ارتش فرانسه علیه آلمان  ها جنگیده است.  ولی در آخرین  مصاحبه که با  سیروس  شرفشاهی صاحب و ناشر روز  نامه صبح ایران داشت. اعتراف کرد که خدمت سربازی اش را در فرانسه انجام داده است. متن مصاحبه او چنین است. در زمان جنگ من در فرانسه سرباز وظیفه بودم. لذا نا گفته معلوم است  خدمت سربازی در تمام کشور ها از وظایف تبعه آن کشور ها است نه خارجیان.
بختیار زن فرانسوی داشت و او را در سال 1332 خورشیدی طلاق داد و بعد زن دیگری گرفت که درباره ازدواج او هم مانند پدرش صحبت هائی وجود داشت. البته بختیار که با چنان عقد ازدواجی که شرحش را سردار ظفر داد متولد شده است. برایش چندان مهم نیست که فرزندش 4 ساله باشد در حالی که از ازدواج او بیش از سه سال نمی گذشت. بختیار دو دختر و دو پسرداشت که نام های هیچ یک از فرزندانش ایرانی نیست. دختران او بموجب اعلام رسانه های گروهی وابسته به شاپور بختیار ویویان و فرانس است.
هادی خرسندی ثنا گوی شاپور  بختیار را بیشتر بشناسیم
مداحان و ثناگویان شاپور بختیار که در مقابل دریافت دلار با حاشا کردن حقایق در باره او، تعریف های شرم آور و چندش آوری کرده اند :  متأسفانه گروهی هم ندانسته تحت تأثیر احساسات جزو مداحان و ثنا گویان بختیار  قرار گرفته اند.
از میان مداحان و ثناگویان شاپور بختیار،   هادی خرسندی-  علیرضا نوری زاده- سیروس شرف شاهی  و علیرضا  میبدی را که در عوامفریبی  شهره آفاق  و بی  همتا می باشند را انتخاب کرده ام. زیرا هر یک از آن ها در زمانی که شاپور بختیار زنده بود و جیب هایش از دلار های صدام حسین پر بود، تلاش کردند از بختیار تصویری بر خلاف واقع و مطابق ذوق و میل خود بسازند به تصور اینکه دیوار فراموشی ملت ایران بالا آمده است و دیوار حاشای آنها می تواند مصون از تعرض باشد. در صورتی که بموجب اسناد معتبر جز رسوائی برای چاپلوسان بختیار و اثبات نادانی و عوامفریبی آن ها تأثیری بر جای نگذارده است.
 در جهت شناخت  بیشتر و بهتر هادی خرسندی زذل و پست و دشمنی او با محمد رضا شاه پهلوی باید بگویم هادی خرسندی در مجیزگوئی از هم منقلیش شاپور بختیار در کیهان لندن نوشته است، بختیار خواننده پر رو پا قرص روزنامه اصغر آقا بود.  توضیح لازم این است که هادی خرسندی بعد از پیروزی شورش 57 در لندن نشریه طاغوت را منتشر کرد علت انتخاب نام طاغوت  برای نشریه خرسندی اختصاص  دادن نشریه به واژه طاغوت بود که برای اولین بار آخوند شریعتمداری برای محمد رضا شاه به کار برد. و  متهم ساختن و اهانت و تحقیر و فحاشی بی حساب به شاهنشاه ایران محمد رضا شاه پهلوی بود. پس از یکی دو سال نام همان نشریه را به اصغر آقا تبدیل کرد. هادی خرسندی در تمام مدتی که اصغر آقا منتشر می شد تا آنجا که در قوه داشت به فحاشی به شاهنشاه ایران پرداخت. باعث تعجب است زیرا هادی خرسندی در ردیف کسانی بود که از طرف حکومت شاه ایران استفاده های استثنائی کرد.  او آن چنان به شاهنشاه ایران حکاکی و فحاشی و بی شرمی کرد که حتی روز نامه های  جمهوری  اسلامی  از طرح آن عناوین  و اتهامات  واهی خجالت می کشیدند و خود داری میکردند. هادی خرسندی خائن ضد ایران و ایرانی با اشعار امامزاده داودی خود در حالت طنز بی حیائی و بی شرمی نسبت به شاهنشاه را در حدی شرم آور و نامردی در اصغر آقا منتشر ساخت. هادی خرسندی علت اینکه بختیار خواننده، پر رو پا قرص اصغر آقا بود را چنین توجیه کرده است، که اصغر آقا تنها روز نامه اپوزیسیون بود که فحاش ترین نشریه آن زمان به شاهنشاه ایران بود. و اضافه می کند. دشمنی و کینه توزی بختیار با شاهنشاه صد ها مرتبه بیشتر از بازرگان و حتی شخص خمینی گجستک بود. خوانندگان گرامی بهمین دلیل بود  بختیار در  مصاحبه با مجله  نیوز ویک در تیر ماه سال  1359 خورشیدی گفت  ترجیح می دهم که قدرت خمینی در ایران باقی بماند تا این حرامزاده های طرف دار سلطنت ایران را نجات دهند. این بحث ادامه دارد.
                   به  پایان  آمد  این  دفتر  حکایت هم  چنان  باقی  است   


۱۳۹۰ مهر ۲۱, پنجشنبه

اثبات مالکیت ایران بر جزایر سه گانه خلیج فارس

وقتی ملتی یتیم وتنها و بی یار و یاور شد، بدبختی از همه سو بسرش می بارد. رژیم اشغالگر قشری  جمهوری اسلامی  پیدا می شود که همه چیز را ویران- غارت و نابود می کند. احمدی نژاد  بیوطن  و دزد کلیمی پیدا  می شود که  باعث  ننگ ایران و  ایرانی می شود. گروه نهضت ضد آزادی پیدا می شود که هنوز اعضای آن رذالت و خیانت های دبیر کل های نهضت مانند مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی را نمی دانند.  یک عده  هم  بنام جبهه  ضد  ملی پیدا می شوند که برای پست و مقام و پول آلت دست می شوند. گروهی عقب مانده فکری پیدا می شوند زیر علم میر حسین موسوی و مهدی کروبی جانی و خائن سینه می زنند و رنگ سبز برای عوامفریبی درست می کنند. بقیه ملت هم بدبخت و آواره و حیران از سر نوشت نکبت بار خود می شوند. 
کاش بد بختی و بی کسی و درماندگی به حاکمیت رژیم اشغالگر و کشتار و تجاوز و جنایاتی که اراذل و اوباش وحشی این قوم ظرف 33 سال است به سر ملت آورده اند بسنده می شد. ولی افسوس که چنین نیست. به روی جسد نیمه جان کشور عزیزمان کشور های استعمارگر حتی کشور  های کوچک که  چهل- پنجاه  سال است  دارای  تاریخ  شده اند مانند قطر وامارت عربی  شلاق می زنند، و در این فکر هستند هر کدام تکه بزرگتری بدست آورند. منتهی هر کدام به اندازه شعورشان- قدرتشان- توانشان- امکاناتشان.
 مطرح کردن مالکیت جزایر سه گانه خلیج همیشه فارس توسط نماینده امارات متحد عربی در شورای امنیت سازمان ملل متحد، همان یتیمی و بی کسی ایران است. و دیدیم هیئت نمایندگی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی و وزارت خارجه آن کوچکترین عکس العملی در مقابل گفته های آن عرب سکوت مطلق کردند. البته این قبیل اقدامات توطئه کشور های استعمار گر می باشد و باید خیلی مراقب بود. و نباید ساکت نشست. با مراجعه به اسناد باید نسبت به مالکیت ایران بر جزایر سه گانه اقدام کرد.
از زمان های دور یکی از اختلافات بین عراق با ایران مسئله مالکیت ایران بر جزایر سه گانه خلیج فارس بود. این جزایر از قرن ها پیش در حاکمیت ایران بود و تا سال 1350 خورشیدی هیچگونه ادعائی از طرف هیچ کشوری نسبت به مالکیت این جزایر عنوان نشده بود.
این جزایر در زمان سلطنت مظفر الدین شاه قاجارکه آخوند ها همه کاره بودند، بنا بر تقاضای دولت انگلیس به بهانه حفظ امنیت بحرین برای مدتی کوتاه در اختیار دولت انگلیس قرار گرفت. انگلیس ها را هم خوب می شناسید طبق معمول خودشان هر جا که جل و پوست شان را پهن کنند باید آنجا بمانند تا امام زمان ظاهر شود و نماز پشت سر امام زمان بخوانند بعد بروند ! ! لذا انگلیس ها در آن سه جزیره ماندگار شدند.
توجه شود: انقلاب شاه و اقتدار ایران پادشاهی و وجود ارتشی قدرتمند و جانباز فرصتی بودکه به پس گرفتن حقوق ملی و حاکمیت ایران بر این جزایر مبادرت گردد.
ایران پادشاهی با دولت انگلیس که در حقیقت مهمان غاصب در آن جزایر بود وارد مذاکره شد و سر انجام پس از یک رشته مذاکرات طولانی با دولت انگلیس در سال 1350 خورشیدی دولت انگلیس موافقت کرد جل و پوستش را جمع کند و پس از 80 سال این جزایر را تخلیه نمایند.
بر اساس این توافق در روز نهم آذر 1350 قوای ایران وارد این جزایر شد و پس از 80 سال پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان بدست توانای ارتش ایران در این جزایر به اهتزاز در آمد.
دولت عراق که فکر می کرد مدعی هر کسی در خلیج فارس است به اقدام ایران اعتراض کرد. علاوه بر صدمه زدن به ایرانیان ساکن عراق و اخراج گروهی از آنان و مصادره اموال آن ها و قطع روابط سیاسی و تحریم کالا های ایرانیان و حملات نظامی به مرز ها و توهین به مقدسات ملی و تغیر نام خلیج همیشه فارس وسایر اقدامات زشت و شنیع که فقط در چنته عرب های پا برهنه یافت می شود را انجام داد و به اتفاق کشور های یمن جنوبی- لیبی و الجزایر، به شورای امنیت از عمل ایران شکایت کرد و شورای امنیت در جلسه آذر ماه بدون اینکه وارد ماهیت شکایت عراق و سایر کشور های دیگر شود ادعای عراق را رد کرد. رد ادعای عراق علیه ایران از طرف شورای امنیت سازمان ملل متحد به دلیل عدم وجود هر گونه ارتباط و دلیل و حقی برای عراق نسبت به این جزایر بود و در یک مثال تطبیقی درست به مانند آن است که ایران علیه آمریکا به شورای امنیت دادخواست بدهد و ادعای مالکیت جزیره هاوائی شود.
البته بعد از این ماجرا جلساتی چه در کشور عراق و چه در ایران حتی در الجزایر تشکیل گردید. نتیجه کار این کنفرانس ها و جلسا ت دستاورد های بسیار سودمندی برای دو کشور بوجود آورد که بچند تا از آنها اشاره می شود.
1- عهد نامه های مرزی و حسن هم جواری بین ایران و عراق، و علامت گذاری مرز های خاکی و آبی و بر قراری امنیت مرز ها.
2- موافقتنامه در باره استفاده مشترک از شط العرب برای کشتی رانی.
3- موافقتنامه راجع به چگونگی علوفه احشام ایرانی و عراقی و استرداد آنها.
4- چگونگی استفاده از آب رودخانه های مشترک مرزی بین ایران و عراق.
5- علامت گذاری مرز خاکی و آبی و چگونگی استقرار نیرو های مرزی و غیرو.
به حق باید گفت و نوشت که هیچ چیز جز شخصیت جهانی و سیاسی محمد رضا شاه نبود که بتواند مسائلی به این مهمی که اهمیت آنها امروز قابل درک است این چنین سریع و دوستانه حل و فصل شود. پس از این موافقت نامه ها روابط ایران و عراق بسرعت رو به بهبودی و دوستی رفت. مانند تشکیل نمایشگاه بین المللی در تهران  و همزمان در بغداد گشوده شد و تیم های فوتبال وزنه برداری- کشتی- بوکس بین دو کشور مبادله شد. هم چنین اعزام گروه های فرهنگی و هنری برای برنامه ریزی رادیو و تلویزیون عراق به آن کشور اعزام گردیدند. و بر توسعه روابط اقتصادی بین دو کشور بسرعت افزوده شد.
نکته مهم و قابل توجه این است که در هیچ یک از قرار داد ها و موافقتنامه ها و پروتکل های الجزایر اشاره ای به ادعای دولت عراق به جزایر سه گانه نه شده است. در هیچ یک از قرارداد ها و موافقتنامه ها و پروتکل های الجزایر هیچ حقی از عراق به نفع ایران گرفته نه شده است.
دولت شاهنشاهی ایران فقط در تلاش بود حقی از ایران از بین نرود و شرفیابی های صدام حسین و سعدون حمادی وزیر خارجه عراق به پیشگاه پادشاه ایران و مسافرت های شخصیت های سیاسی- ورزشی- و هنری نشانگر رضایت کامل مقامات عراقی بوده است. لذا هیچ منطقی جز پروئی و قاحت و نامردی اجازه نمی دهد دولت امارات عربی مالکیت ایران را بر جزایر سه گانه در خلیج فارس را نادیده به گیرند.
نظر افراد در مورد مالکیت ایران بر جزایر سه گانه
قبل از بیان نظر افراد به شعری که متناسب با این بحث است توجه فر مائید.
اجنبی  خواست  زند  ریشه  ما       غافل از آن که ما خود زده ایم ریشه خویش.       
 شاپور بختیار دو بار در  مورد بزور گرفتن جزایر سه گانه خلیج فارس بوسیله ایران اظهار عقیده کرده است.
بار اول: در تاریخ 23 ژانویه سال 1982 میلادی برابر با 1361 خورشیدی در مصاحبه با روز نامه معروف کویتی بنام السیاسه اعلام کرد جزایر سه گانه متعلق به ایران نیست و ایران نباید بر سر .آنها با همسایگان خود کشمکش داشته باشد.
بار دوم:  بختیار در تاریخ بیست سوم ژوئیه سال 1985 با یک روز نامه ترکی بنام گونش مصاحبه کرده و صریحاً محمد رضا شاه ایران را متهم می کند به مسلح شدن ایران و ایجاد نگرانی برای عراق و هم چنین محمد رضا شاه را متهم می سازد که به بهانه جلوگیری از کمونیست به جزایر سه گانه که متعلق به بحرین بود حمله کرده و آن را تصرف می کند. شاپور بختیار در آن مصاحبه علاوه بر این که جزایر سه گانه را متعلق به بحرین می داند نام آن ها را نیز جزایر بحرین ذکر می کند.
خواننده محترم این دو مصاحبه شاپور بختیار درست سه ماه بعد از ادعای مالکیت صدام حسین به سازمان ملل متحد در مورد جزایر سه گانه بود که شاپور بختیار این مهملات را گفت تا تأئیدی برای ادعای صدام حسین باشد. بهمین دلیل صدام حسین در نامه خود به سازمان ملل شرط بر قراری  روابط حسنه را با دولت ایران تخلیه جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک و ابو موسی از نیرو های ایرانی بود. آیا می توان سندی گویا تر از این برای بیوطنی و خیانت شاپور بختیار ارائه داد.
هم چنین لازم است در این رابطه اشاره ای هم به مصاحبه قذافی با مجله التضامن که در آن قذافی نظرات آخوند خامنه ای را نسبت به واگذاری جزایر سه گانه خلیج فارس را فاش کرده را بدانیم.
خامنه ای جزایر سه گانه خلیج فارس را متعلق به اعراب می دانست و در ضمن معتقد بود نام خلیج فارس باید خلیج عربی و یا خلیج اسلامی باشد. با آگاهی از نظرات شاپور بختیار و خامنه ای براستی می توان گفت مالکیت بر جزایر سه گانه خلیج فارس از افتخارات محمد رضا شاه پهلوی است.
خواست های شاپور بختیار خائن
تا مجلس شورای ملی رأی اعتماد ندهد شاه حق خروج ندارد.
تا شاه از ایران نرود من پست نخست وزیری را نمی پذیرم.
تا خمینی بمن o k ندهد من مسئولیتی را نمی پذیرم.
تا ارتش به زانو در نیاید من آرام نخواهم گرفت.
تا بازرگان را دارم می توانم از دو مرز بازرگان فرار کنم.
تا صدام هست با هم رایزنی می کنیم ایران را بمباران کنیم.
تا صدام حسین را دارم ناراحتی خیال ندارم. هم دلار می گیرم و هم فتنه می کنم.
تا میتران را دارم هوا پیما های سوپر را برای صدام میگیرم.
تا صدام را با هوا پیما های سوپر را دارم هم دلار میگیرم و هم فتوای بمب باران جزیره خارک را می دهم و ایران را به ویرانه می کشم.آری این خائن های پشت به ملت کرده بودند که ایران و ایرانی را به این روز فلاکت بار و نکبت بار نشانده اند. یادمان باشد.
   اجنبی   خواست   زند  ریشه  ما             غافل از آن که  ما  خود زده ایم  ریشه  خویش
                          

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

ابراهیم یزدی جرثومه را بیشتر بشناسیم

ابراهیم یزدی در مهر ماه 1310 خورشیدی در یک خانواده مذهبی در قزوین بدنیا آمده است. در اواخر دهه 1950 میلادی برابر با دهه 1330 خورشیدی زمانی که ابراهیم یزدی هنوز در ایران  اقامت داشت با شروع  نخست  وزیری محمد  مصدق  عضو جبهه ضد ملی می شود. یزدی ناشر روز نامه راه مصدق بود. توسط هدایت کننده آینده خود بنام ریچارد کاتم به شهرت میرسد. ریچارد کاتم یکی از مأموران وزارت خارجه و سازمان سیا C. I . A  امریکا بود که به ایران فرستاده شده بود، با این وظیفه که با مخالفان حکومت محمد رضا شاه تماس بر قرار کند. ابراهیم یزدی در سال 1339 به آمریکا می آید و بعنوان دبیر شورای مرکزی و مسئول تشکیلات جبهه ضد ملی  انتخاب میگردد. یزدی مؤسس اولین مسجد در هوستون تگزاس بود. هم چنین عضو بسیاری از تشکیلات دانشجویان مسلمان در آمریکا بود و تعدادی از این دانشجویان بعد ها جزو رهبران و دولتمردان کشورهای اسلامی دنیا شده اند مانند طیب اردوغان نخست وزیر فعلی ترکیه- ما هاتیر نخست وزیر سابق مالزی و انور ابراهیم معاون او- حسن الترابی از دولتمردان سودان- عزالدین عراقی از فعالان حزب دموکرات عراق: ابراهیم یزدی علاقه زیاد به قرآن خوانی داشت به همین دلیل مرتب در منزلش قرائت قرآن دایر میکرد.
 ابراهیم یزدی در سال 1344 خورشیدی مسئولیت سازمان ( سماع ) را بر عهده داشت و با همکاری مصطفی چمران و محمد توسلی به تأسیس اولین پایگاه تروریستی و جنگ های مسلحانه چریکی در مصر و جنوب لبنان اقدام کرد. در فعالیت های خمینی گجستک، ابراهیم یزدی می باید بعنوان یکی از کلید های بین المللی هماهنگ کننده در تصرف ایران بوسیله  ابلیس خمینی بکار گرفته شود بهمین دلیل وقتی خمینی گجستک از عراق اخراج شد و کویت او را نپذیرفت ابراهیم یزدی طبق وظیفه اش برنامه فرانسه را برای خمینی گجستک ترتیب می دهد و با همکاری صادق قطب زاده خانه ای در نوفل لوشاتو تهیه می کنند و از آن زمان جزو مشاورین ابلیس خمینی می شود. ریچارد کاتم توانست روابط خود را با ابراهیم یزدی حفظ کند و برای اجرای عملیات و اقدامات خانه بر انداز ایران ابراهیم یزدی را آماده کند. لذا مرتب ابراهیم یزدی را در ایالات متحده - اروپا و ایران ملاقات میکرد. آخرین دیدار ریچارد کاتم با ابراهیم یزدی اوایل سال 1357 خورشیدی برابر با 1978 میلادی بود.
 همسر ابراهیم یزدی ریچارد کاتم را چنین توصیف می کند: ریچارد کاتم یک دوست بسیار نزدیک  شوهر من بود  و او تنها  کسی است که حتی  بیش از من  درباره او می داند. ریچارد کاتم استاد دانشگاه ( پی تز بورو ) در ایالت کنه تیکت بود و یکی از پر جنجال ترین حامیان رژیم خمینی در امریکا بود. ریچارد کاتم در دفاع از رژیم اشغالگر و خود کامه خمینی اصرار می ورزید و تأکید داشت باید بنیاد فکری نهضت خمینی گجستک را افراد درک کنند. ابراهیم یزدی در آمریکا با همکاری صادق قطب زاده برای بوجود آوردن اخوان المسلمین فعالیت می کردند و دانشجویان مسلمان و افراد حرفه ای را در گروه های متعدد که خود بوجود می آوردند استخدام میکردند و در سال1963 میلادی برابر با 1342 خورشیدی به ایجاد انجمن دانشجویان مسلمان اقدام کردند و این انجمن در سراسر ایالات متحده آمریکا و کانادا فعالیت داشت و تلاششان این بود که آمریکا را بسوی اسلامی شدن به کشاند. در سال 1964 ابراهیم یزدی به اروپا سفر کرد و سه سال در فرانسه و آلمان و در دانشگاه امریکائی بیروت ماند که از مدت ها پیش سنگر عملیات جاسوسی انگلیس و آمریکا در خاور میانه بود.
ابراهیم یزدی در زمان اقامتش در پاریس با علی شریعتی که یکی از ایدئولوگ های فناتیک ایرانی وابسته به بنیاد صلح برتراند راسل بود در تماس بود. لازم به توضیح است  کشور های استمارگر از چهار نهاد بین المللی به عنوان اهرم ابزاری برای به زانو در آوردن کشور های دیگر از آنها استفاده می کنند. این چهار نهاد عبارتند از حقوق بشر- سازمان عفو بین المللی- سازمان ضد جاسوسی و انیستیتوی  روابط بشری و بنیاد صلح بر تراند راسل که علی شریعتی وابسته به آن بود. علی شریعتی و ابراهیم یزدی در مورد اینکه به اتفاق به ایران باز گردند و شبکه خود را در ایران دایر کنند گفتگو کردند. بهر حال تصمیم گرفته شد علی شریعتی ابتدا و بعد ابراهیم یزدی در پی او به ایران بیایند. ابراهیم یزدی در سال 1967 به آمریکا برگشت و به هوستون تگزاس رفت و در دانشکده بایلور مشغول کار شد.
پرفسور توماس ریکس از دانشگاه جورج تاون و هماهنگ کننده مردم آمریکا در امور ایران که هوا دار خمینی و از کنترول کنندگان اصلی ابراهیم یزدی بود در مورد ابراهیم یزدی چنین می گوید. من شک دارم که ابراهیم یزدی در دانشگاهی درس داده باشد. هر شش هفته یک بار به شهر واشنگتن  می آمد و با انواع مردم دیدار میکرد و تلاش میکرد سازمان جوانان مسلمان خود را گسترش دهد. ابراهیم یزدی در مورد دیدار های خود همیشه با احتیاط عمل میکرد.پرفسور ریکس اقرار می کند کمی از ابراهیم یزدی ناراضی بود زیرا او همیشه بسیار کلی باف و جاهل بود و کمی هم سر وکارداشتن با او دشوار بود.
با تسلط خمینی گجستک بر ایران ابراهیم یزدی مقام معاونت نخست وزیر را در امور انقلاب بر عهده گرفت و بعد وزیر امور خارجه شد و حتی دستگاه های امنیتی را در اختیار گرفت و چهار هزار چریک کمیته ها در اختیار ابراهیم یزدی بودند و آنها مسئول کشتار  و حمام  خون در ایران  بودند  و بعد  به نیرو  های  سپاه  پاسداران  پیوستند تا بی قانونی و زور گوئی وترور را در سراسر ایران ایجاد و رسمی کنند. داماد ابراهیم یزدی بنام شهریار روحانی نماینده انجمن دانشجویان مسلمان در واشنگتن بود که زیر نظارت اخوان  المسلمین فعالیت میکرد. بعداً سخنگوی رسمی پدر زن خود یعنی ابراهیم یزدی و حکومت خمینی در امریکا شد. شهریار روحانی بیشتر وقت و انرژی خود را صرف گمراهی ایرانیانی کرده است که در آمریکا زندگی میکردند تا مخالفت و مبارزه خود را با رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی را فراموش و رها کنند.
موقعیت  ابراهیم  یزدی  بعد  از  انقلاب
ابراهیم یزدی همراه ابلیس خمینی از فرانسه به ایران آمد شورای انقلاب را تشکیل داد و با شروع دولت موقت مهدی بازرگان کلیمی معاون نخست وزیر در امور انقلاب و پس از بر کناری کریم سنجابی وزیر امور خارجه می شود در سالهای 1358 و 59 سرپرستی کیهان را بر عهده داشت. در دور اول مجلس شورای اسلامی ( بخوانید طویله اسلامی ) نماینده مجلس می شود ولی وقتی خود را کاندیدای ریاست جمهوری می کند شورای نگهبان صلاحیت او را رد می کند.
پس از بدرک واصل شدن مهدی بازرگان بعنوان دبیر کل مادام العمر نهضت ضد آزادی بر گزیده میشود.
ماجرای اعدام امیران ارتش شاهنشاهی
در خاطرات صادق خلخالی که نام اصلی او ( سید صادق صادقی گیو ) است. چنین می خوانیم. ابراهیم یزدی در همه کار ها دخالت میکرد حتی باز پرس هم شده بود. خلخالی اضافه می کند ابراهیم یزدی نصیری و رحیمی را  محاکمه کرد در صورتی که او می دانست من قاضی و حاکم شرع معرفی شده ام ولی او کار خود را میکرد. سر انجام کاسه صبرم لب ریز شد و مستقیماً به خدمت امام  رفتم  و عرض کردم  ابراهیم  یزدی نمی گذارد من کار خود را بکنم. امام فرمود اگر بار دیگر آن جا آمد   یقه او  را     بگیر ! ( سپس امام یقه من را گرفت و گفت این جوری ) خلخالی ادامه می دهد پس از بیانات امام من با قدرت تمام به مدرسه رفاه برگشتم و آن شب می خواستم 24 نفر را اعدام کنم. چشم همه آنها را بسته بودیم بازرگان و ابراهیم یزدی هم آنجا بودند که این ور و آن ور میرفتند. خلخالی ادامه می دهد فردای آن شب که نصیری- ناجی-  رحیمی- خسرو داد و عده دیگر که اعدام شده بودند. مهندس بازرگان مصاحبه مطبوعاتی تشکیل داد و با کمال تعجب اعلام نمود ما از وضع دادگاه های انقلاب کوچکترین اطلاعی نداریم.
 وای که این جنایتکاران با امیران دلاور ارتش و ملت ایران چه کردند. ننگ و نفرین ابدی بر آنها و آورندگان وحامیان آنها باد.
                   به امید  بیداری  و آگاهی  ملت  ایران