قسمت دوم بررسی وقایع 28 امرداد
سلامت یک جامعه بر این حکم است آنچه بر میهن و ملت خود رفته است را بداند و از آنها پند گیرد. همان طور که برای شناخت هر ملت تاریخ آن ملت مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد برای شناخت افراد هم زندگی او باید مورد مطالعه قرار گیرد.
اولین شرط تحقیق این است که تحت تأثیر شعار ها گفته ها و احساسات قرار نگیریم زیرا از دستیابی به واقعیت ها دور می شویم.
مشکل ایرانیان این است که گروه شیفتگان مصدق و جبهه ضد ملی ها ایرانیان را در میدان مغناطیسی مصدق قرار داده و مصدق را فقط و فقط به روایت شیفتگان مصدق و جبهه ضد ملی ها باید مصدق را شناخت آن هم بوسیله مقالات و کتاب هائی که توسط نویسندگان مزدور و اجاره ای نوشته شده است. امید است با مطالعه این مقالات دریچه ای بروی واقعیت ها برای شما باز شود.
بررسی چه کسی کودتا کرد
فرهنگ لغات فارسی کودتا را چنین تعریف کرده است: توطئه و قیام ناگهانی عده ای از سپاهیان یک کشور برای بر انداختن حکومت یا تغیر دادن رژیم. لذا ابلاغ فرمان بر کناری مصدق توسط سرهنگ نصیری کجا توطئه و قیام ناگهانی عده ای از سپاهیان بود که مصدق فردای آن شب یعنی روز 25 امرداد طی اعلامیه ای از طریق رادیو به اطلاع مردم میرساند که دیشب کودتائی بوقوع پیوست ولی با شکست روبرو شد.
توجه شود مصدق 2 ساعت سرهنگ نصیری را بلاتکلیف نگاه می دارد و بالاخره روی پاکت که ابلاغ در آن بود وصول ابلاغ برکناریش را رسید می دهد. سوالی که مطرح است اینستکه چرا مصدق فرمان بر کناریش را از مردم پنهان میکند و به دروغ روز 25 امرداد اقدام نصیری در ابلاغ فرمان برکناریش را حرکتی در جهت بر اندازی دولت خود توصیف کرد.
آیا مصدق با توطئه گران همکاری داشته است
سر لشگر باز نشسته فضل الله زاهدی در کابینه اول مصدق وزیر کشور را بعهده داشت و علاقه داشت در جامعه ایرانیان بیشتر مطرح شود ولی از پشتیبانی چندانی در مجلس و یا در ارتش برخوردار نبود. لذا مصدق برای مطرح ساختن زاهدی گاه و بیگاه او را مورد تهدید و بازداشت قرار می داد تا توجه اذهان عمومی را نسبت به او جلب کند. لذا تیمسار زاهدی هم از 14 اردیبهشت 1332 تا دهم تیر ماه در مجلس تحصن می کند. بالاخره پس از 57 روز معظمی رئیس مجلس با زاهدی وارد گفتگو می شود و زمینه ترک تحصن زاهدی از مجلس فراهم شد ( بقول معروف از آب نمک خارج می شد ) و با اتومبیل رئیس مجلس به منزلش برده شد. مسلماً این اقدامات که از سوی رئیس مجلس انجام شد به دستور و رهنمود شخص مصدق و در راستای فراهم آوردن مقدمات تسلیم قدرت دولتی به زاهدی از طرف محمد مصدق بوده است.
با توجه به مطالب فوق قویاً میتوان گفت آزاد ساختن سر لشگر زاهدی که در مجلس تحصن کرده بود و رفراندم و انحلال مجلس دوره هفدهم طرحی از حلقه های زنجیر توطئه 28 امرداد بود که از طرف انگلستان طراحی و با مهارت مصدق به اجرا در آمد.
در حقیقت اگر فرمان محمد رضا شاه زاهدی را به نخست وزیری رساند ولی اقدامات مؤثر مصددق بود که راه را برای به قدرت رسیدن زاهدی هموار کرد و این بود سر انجام سناریو ای که شبکه های جاسوسی انگلستان طراحی و با کارگردانی محمد مصدق گام به گام با موفقیت به مورد اجرا گذارده شد. لذا بموجب اسناد ارائه شده می توان گفت مصدق بود که بر علیه محمد رضا شاه کودتا کرد نه محمد رضا شاه بر علیه نخست وزیرش.
پایان تاریخ مصرف مصدق یا توطئه 28 امرداد
سابقه نشان می دهد گروه ها و کشور ها برای حفظ منافع خود با ترور و یا ایجاد حادثه ای مخالفین خود را از بین می برند. ولی این سوال وجود دارد مصدق که بنا به گفته شیفتگانش و جبهه ضد ملی ها در تمام عمر با انگلستان مبارزه کرده و تلاشش این بود که منافع آنها را در ایران قطع کند تا پایان عمر طولانی اش نه یک مو از سر او کم شد و نه با گلوله و یا حادثه ای مورد تهدید قرار گرفت. موضوع روشن است او واقعاً اقدام جدی بر علیه منافع انگلستان نکرده است بلکه به عنوان یکی از مهره های کار کشته و با سابقه در عوامفریبی در جهت حفظ منافع انگلستان اقدام کرده است. سوال دیگر این است معمولاً افرادی که خدمات شایسته ای برای دولت فخیمه انگلستان انجام داده اند به لقب سر( SiR ) مفتخر می شدند. مانند عبدالبها پیشوای بهائی ها چگونه است مصدق از این قاعده مستثنی می باشد. نه لقب سر گرفته است و نه ترور شده است. مجهول این معادله چیست؟؟
حتی چرچیل با پا گذاشتن برشانه های مصدق نردبان ترقی را طی کرد و برای دومین بار به نخست وزیری انگلستان رسید با طرح توطئه 28 امرداد باعث سرنگونی مصدق شد! ! آنچه در این رابطه قابل گفتن است این است که چون حزب محافظه کار انگلیس برای پیروزی چرچیل از وجود مصدق حداکثر استفاده را کرده بود و با چماق ماجرای نفت ایران کلمنت اتلی نخست وزیر وقت انگلیس را از میدان مبارزه به در کرده بود. لذا سیاست مداران حزب محافظه کار و چرچیل صلاح ندیدند مصدق را در مقام نخست وزیری نگه دارند و مجبور شوند با او قرارداد جدیدی منعقد کنند لذا به قول معروف پایان تاریخ مصدق فرا رسیده بود. و از طرفی خود مصدق از مدت ها پیش متوجه شده بود از محبوبیتی مانند گذشته بر خوردار نیست و بهترین دلیل سکوت و بی تفاوتی ملت ایران در روز 28 امرداد بود و شواهد زیاد دیگری وجود دارد که نشان می دهد خود مصدق در توطئه 28 امرداد همکاری داشته است. لذا دولتمردان انگلیس به پاس خدمات شایسته که مصدق برای آنها انجام داده بود به عوض لقب سر به او دادن طرح 28 امرداد را طراحی کردند تا مصدق به صورت مظلوم گونه از صحنه خارج شود تا آنها بتوانند او را بصورت اسطوره در آورند و به عرش برند و دست هیچ کس به او نرسد و دکانی درست کردند برای عده ای خائن بیگانه پرست که گاه و بیگاه به هر طریقی که می توانند از مصدق تجلیل کنند و سعی کنند نام مصدق را زنده نگه دارند. همان طور که ما در رسانه های گروهی بخصوص تلویزیون ها و افراد خود فروش شاهد آن هستیم و یکی از آنها همین کربلای 28 امرداد است برای نسل های آینده.
یکی از فلاسفه بنام کارول پوپر گفته زیبائی دارد که می گوید وظیفه یک سیاستمدار راستگو و میهن پرست خوشبخت کردن جامعه خود و یا تقلیل بد بختی هایشان می باشد و تأکید می کند آن جا که سیاستمدار از تحقق این وظایف باز ماند با صداقت و شهامت اخلاقی باید از کار کناره گیرد. ولی مصدق وقتی ملت ایران را به خاک سیاه نشاند و فرمان عزل خود را دریافت کرد با سماجت به صندلی نخست وزیری چسبیده بود حتی قیام مسلحانه نمود و هنگامی که دریافت در حال شکست است مانند دزدان از پشت بام فرار کرد.خیانت در فعالیت های سیاسی مانند کسب بقالی نیست که ضرر و زیانش متوجه شریک مقابل شود زیان ریا کاری در کار های سیاسی متوجه یک توده وسیع و شاید یک ملت است.
دلیل دخالت نکردن مردم در روز 28 امرداد
آنچه باید مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد این است چه عواملی سبب شدند که در یک فاصله زمانی کوتاه 13 ماهه ( از قیام سی ام تیر سال 1331 تا 28 امرداد 1332 ) از آن همه شور انقلابی- آمادگی برای جان بازی و پشتیبانی و دفاع از مصدق که مردم سراسر ایران از خود بروز داده بودند در 28 امرداد نه تنها از آنها اثری بر جا نمانده بود بلکه همه چیز در سردی- یاس و نا امیدی شده بود. علت عدم دخالت ملت ایران در روز 28 امرداد میتواند به شرح زیر باشد.
1-ساکت ماندن مردم در روز 28 امرداد علتش خستگی و دلزدگی از اتفاقاتی بود که هر روز توسط گروهی در خیابان های تهران و شهرستان ها بر پا می شد و چندین کشته بر جا می گذاشت.
2-کسبه و بازاریان و بازرگانان بخاطر تظاهرات و راه پیمائی که هر روز بر پا بود و مغازه های خود را می بستند در آمدی برای هزینه زندگی خود نداشتند.
3- مردم به علت این که هر روز در میتینگ ها و تظاهرات شرکت می کردند و شعار زنده باد و مرده باد می دادند خسته شده توان و اعتماد به نفس خود را از دست داده بودند. درست مثل حالت امروز مردم درون و برون ایران.
4- باید پذیرفت میلیون ها نفر از ملت ایران به رضا شاه و محمد رضا شاه علاقمند بوده و نمی توانستند آن فعالیت های تبلیغاتی و اهانت به شاه و بخصوص پائین کشیدن مجسمه های رضا شاه و محمد رضا شاه را تحمل کنند.
5- حزب توده در آن مدت کوتاهی که از حمایت و پشتیبانی مصدق برخوردار بود با یورش به مغازه ها و درگیری با کسبه و مردم، بسیاری را آزرد و موجب رمیدن آنها از حکومت مصدق شده بود.
6- در 28 ماه حکومت مصدق ملت ایران متوجه شدند مصدق یک کار مثبت انجام نداده همه اش وعده و مردم فریبی بوده است.
7- نکته ای که به آن خیلی باید توجه داشت خرابکاری- آشوب و هرج و مرجی که حزب توده در کوچه و برزن تهران و شهرستان ها بپا کردند، مردم ایران را به یاد غائله آذربایجان و تجزیه آن استان انداخت که مدت زیاد از آن نگذشته بود و به یاد آوردند مردم آذربایجان از ترس کشتار و تجاوز به زنان و دختران خود که توسط پیشه وری و یاران او انجام شده بود. افزون بر آن عدم امنیت و امید به آینده، همه این ها دست به دست هم داد و ملت ایران در مقابل دو راهی قرار گرفتند. از خانه های خود خارج شده و با طرفداران شاه به مبارزه برخیزند و یا در خانه های خود مانده و منتظر سرنگونی مصدق باشند. دیدیم مردم راه دوم که سرنگونی مصدق بود را انتخاب کردند. این بحث ادامه دارد. به امید بیداری و آگاهی ملت شجاع ولی بی یار و یاور ایران.