سر گذشت دو پادشاه معصوم پهلوی
پس از خلع احمد شاه از سلطنت بوسیله مجلس شورایملی. رضا خان سردار سپه که در آن موقع نخست وزیر بود. بعلت لیاقت و شایستگی و از همه مهمتر میهن پرستی از
طرف مجلس شورایملی به پادشاهی
انتخاب می شود. رضا خان سردار سپه که بشدت تحت
تأثیر مصطفی کمال
پاشا معروف به ( آتاترک یعنی پدر
ترک ) قرار گرفته بود. مدتی در اندیشه و
فکر بر قراری رژیم جمهوری در ایران بود .ولی بعداً تغیر عقیده داد و علاقمند به
تداوم سلطنت در ایران شد. برای بر گشتن توجه رضا شاه از جمهوری به رژیم پادشاهی سه توضیح می توان ارائه داد.
توضیح اول: با توجه به انقلاب بلشویکی روسیه در سال 1917 و نگرانی از تغیر
رژیم سلطنتی روسیه و تنفری که ایرانیان از
روس ها داشتند. ممکن بود ایجاد جمهوری در ایران بسیاری از ایرانیان را به ترساند و آنان نسبت به اقدامات و سازندگی او مشکوک شوند.
توضیح دوم : اینکه در آن مقطع زمان رضا شاه توجه مخصوصی به امر اتحاد و
همبستگی ملت و ایجاد نظم برای ایران را حیاتی می دانست.
توضیح سوم: ایجاد جمهوری ممکن بود زمینه ای برای در گیری ها و عدم اتحاد شود.
از همه مهمتر ایرانیان تجربه ای از رژیم انتخابی
جمهوری نداشتند. امروز هم بخوبی متوجه شده ایم نظام های انتخابی برای یک دوره
مثلاً چهار ساله مانند امریکا مشکلات زیادی دارد که بحث آن خارج از این نوشتار است.
از همه مهمتر رضا شاه بر این باور بود نهاد پادشاهی مشروطه مانند چتر حمایتی برای حفظ منافع ملت خواهد بود.
رضا خان سردار سپه در اردیبهشت 1305 خورشیدی برابر با 25 آوریل 1926 میلادی
توسط رأی مجلس شورایملی بنام رضا شاه
پهلوی به تخت پادشاهی نشست. انتخاب نام پهلوی از جانب او اهمیت ویژه ای داشت. این
امر نشانگر تمایل او به عظمت های گذشته ایران بود.
رضا شاه خود را فرمان روائی از نژاد اصیل ایرانی می دانست. بر خلاف سلاطین
قاجار که از نژاد ترک بودند. رضا شاه همیشه خود را سرباز می دانست و همیشه با لباس
نظامی بود. فقط یک بار لباس غیر نظامی پوشید. آن هم زمانی بود که در شهریور 1320
خورشیدی برابر با سپتامبر 1941 میلادی بود که در بندر عباس سوار کشتی انگلیسی که
آن ایران دوست را به تبعید می برد پوشید.
رضا شاه هر چند تشریفات درباری را رعایت می کرد اما دنبال تشریفات نبود و سلیقه ساده ای داشت با
ضریب هوشی بسیار بالا که غریزی بود نه پرورش یافته.
آرزوی رضا شاه تجدید حیات ایران و رفع عقب ماندگی ایران از کاروان ترقی اروپا
بود که بعلت بی لیاقتی سلاطین قاجار ایجاد شده بود. و دیگر پایان دادن به مداخله
خارجی ها بخصوص انگلیس ها در امور ایران بود. رضا شاه نام مملکت را در سال 1313
خورشیدی برابر با 1934 میلادی از پرشیا به ایران عوض کرد که لغت ایران در واقع از
ریشه آریائی گرفته شده بود.
رضا شاه در وطن پرستی شیوه ای خاص و بسیار راست گرانه داشت. او اعزام محصلین
به خارج و بنیاد گذاری دانشگاه تهران را که اولین موسسه تحصیلات عالیه تخصصی در
ایران بود را بنا کرد و زنان را از زندان چادر آزاد کرد. حس اعتماد به نفس ملی و
سر بلندی ملت آرزوی او بود و تلاشش بر این بود که کشور مدرن با ایجاد سازمان های
اداری و دولتی و یک ارتش مقتدر و دبستان های زیاد را درست پایه گذاری کند.
رضا شاه همان قدرت را داشت که آتا ترک در ترکیه بدست آورده بود ولی در میان
این دو یک وجه تمایز اساسی وجود داشت. و آن این بود که ایران را غیر مذهبی نکرد و
دلیلش این بود که اسلام بخصوص مذهب شیعه ویژگی و نفوذ زیادی در بین مردم بوجود
آورده بود. بهمین دلیل رضا شاه از در گیری علنی با نیروی های بسیار با نفوذ حکومت
آخوندی که از زمان صفویه بوجود آمده بود
ودر زمان قاجار به اوج قدرت رسیده بود
خودداری کرد. ولی با این وجود مقدار زیادی از قدرت آخوند ها را در ایران کم کرده
بود. بهمین دلیل بسیاری از ایرانیان سنت گرا رضا شاه را ضد مذهب می شناختند. زیرا
رضا شاه اعلام کرده بود که آخوند ها مانع سازندگی و اصلاحات او هستند.
توجه شود: در این جا لازم است بگویم
از زمان صفویه به بعد ما ایرانیان دارای یک کشور و دو حکومت بوده ایم. یکی حکومت
دولتی و دیگری حکومت آخوندی که وجود داشت ولی پنهان و ناشناخته بود.
اگر حکومت دولتی پایتختی دارد که مثلاً تهران بود حکومت آخوندی هم پایتختش قم
بود.
اگر حکومت دولتی قانون اساسی دارد. حکومت آخوندی هم قانون اساسی اش قرآن و
قوانین اسلام است.
اگر حکومت دولتی پارلمانی بنام مجلس شورایملی دارد. حکومت آخوندی هم پارلمانی
بنام منبر دارند که از آن بالا می روند و حرف هایشان را می زنند.
اگر حکومت دولتی از طریق مالیات و غیرو در آمدی دارند. حکومت آخوندی هم از
بابت دریافت خمس و ذکات و نذر و صدقه ها و غیرو در آمد دارند. جالب این است کسی حق
سوال و باز و خواست از آخوند ها را ندارد. هر طور که دلشان می خواهد خرج می کنند.
اگر حکومت دولتی مثلاً 3 در صد جمعیت کشور سرباز دارد. حکومت آخوندی توسط باورمندان مذهبی حدود
75 در صد جمعیت کشور سربازان از جان گذشته دارد.
اگر دستگاه تبلیغات حکومت دولتی چند روزنامه و رادیو و تلویزیون است. حکومت
آخوندی مبلغ هائی دارد که در تمام خانه ها و روستا ها بنام روضه خوان رفت و آمد
دارند و خیلی موارد دیگر. بطور کلی می توان گفت حکومت آخوندی خیلی قوی تر از حکومت
دولتی هستند.
عدم تمایل و یا عدم توانائی رضا شاه برای از میان بردن نیروی آخوند ها برای پسرش زنده یاد محمد رضا شاه پهلوی مشکلات زیادی بوجود آورد و
خطر سیاسی جدی و عظیمی شد. این یک واقعیت است نقش قاطع مذهب در کودتای 22 بهمن 57 و سرنگونی حکومت
محمد رضا شاه پهلوی فقید به نحو جالبی به واقعیت پیوست.
عاقبت رضا شاه بر اثر حوادثی که از او بزرگتر بودند بدون کوچکترین حمایتی از
طرف ملت ایران که براستی وام دار او بودند نابود شد. ایران و حوزه های نفتی ایران
برای انگلیس ها ارزش ویژه ای پیدا کرده بود بخصوص وقتی که در سال 1312 خورشیدی
برابر با 1933 میلادی قرارداد دارسی را رضا شاه لغو و قرارداد جدیدی نوشته شد که
منافع ایران بیشتر تأمین می شد انگلیس ها بیشتر ناراحت شده دیدیم بسر آن مرد بزرگ
ایراندوست چه آوردند. او را از سلطنت بر کنار کردند و با چه خفت و خاری او را از ایران
به جزیره موریس و سپس به شهر ژوهانسبورگ بردند و در آنجا در جولای 1944 برابر با
1323 خورشیدی آن میهن دوست راستین به ابدیت پیوست. پیکر پاکش به مصر برده شد برای
مدتی مومیائی و نگهداری شد و سپس به ایران آوردند و در آرامگاه زیبائی در شهر ری
به خاک سپردند. و در زمان رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی آن را خراب و با خاک یکسان
کردند.
این مطالب مرا بیاد داستانی انداخت که بشرح زیر است.
دانشجوئی در یکی از کلاس های درس در دانشگاه تهران از استادش پرسید. استاد من
هر چه در نقشه جغرافیای جهان می گردم نمی توانم جهان سوم را که همه جا از آن سخن
می گویند را پیدا کنم. لطفاً بمن بگوئید جهان سوم کجا است. ؟
استاد که جهان بین و با تجربه بود پس از قدری سکوت گفت جهان سوم آن جاست که اگر بخواهی آبادش کنی خانه ات
را ویران می کنند. اگر ویرانش کنی ترا سردار سازنده و ناجی ملت ایران می کنند و
عکس ترا در ماه می توان دید.
این گفته دقیقاً در مورد دو پادشاه ایران دوست و عاشق سازندگی رضا شاه و محمد
رضا شاه پهلوی درست است. چون این دو پادشاه میهن پرست و ایران دوست تلاششان بر این
بود ایران عقب مانده را آباد و به دروازه بزرگ تمدن برسانند. اما توسط سه
گروه مزدور و جیره خوار بیگانه پرست. مانند آخوند ها – جبهه ضد ملی ها و تودهائی های
بیوطن بچه استالینی به چه روزی انداختند و هنوز هم ادامه دارد. به پایان آمد این
دفتر حکایت هم چنان باقی است. این بحث ادامه دارد.
به امید بیداری و آگاهی ملت بی یار و یاور ایران
محمد مجزا