اعترافات اکبر گنجی
تصور می شود مسأله اکبر گنجی کهنه شده
و پرداختن به او اتلاف وقت است. اما او مطالبی را باز گو می کند که هم جالب است و
هم عبرت آموز. زیرا حقایقی از
فریبکاری ها وشیادی گروه آخوند های اشغالگر رژیم دد منش جمهوری اسلامی است. اکبر گنجی خود را از جوانان و فعالان خیابانی
انقلاب سال 1357 خورشیدی معرفی می کند. و از همان روز های نخست پاسدار
شده و به مقاماتی هم رسیده است. اما به دلیل پی بردن به واقعیت ها از رژیم اشغالگر
جمهوری اسلامی جدا شده از سپاه پاسداران استعفا
داده است ( عاقلان دانند ! ! ) و در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی به روز نامه نگاری روی آورده است.
او اعتراف می کند
ما دروغ می گفتیم حکومت شاه 150 هزار زندانی سیاسی دارد. امروز باید همه کسانی
که این دروغ را گفته اند خودشان را نقد کنند. ما دروغ گفتیم حکومت شاه صمد بهرنگی
را کشته است. ما به دروغ گفتیم حکومت شاه
صادق هدایت را کشته است.
ما به دروغ می گفتیم حکومت شاه دکتر علی شریعتی را کشته است. همه این دروغ ها
را گفته ایم. آگاهانه هم گفته ایم. این ها باید نقد بشود. کسی که با روش دروغ
بخواهد پیروز شود بعد هم که به قدرت برسد دروغ می گوید. برای در قدرت باقی ماندن
دروغ های وسیع تر و بزرگتر می گوید. این
روش ها باید نقد بشود. روش مهم است. روش
ها باید کاملاً اخلاقی و انسانی باشد و ما روش هایمان اخلاقی نبود. چیزی که نشده ،
آگاهانه بیابیم دروغ بگوئیم. بگوئیم ما فعلاً با این رژیم در
حال مبارزه هستیم و می خواهیم خرابش کنیم.
با این حرفً ها دموکراسی نمی شود درست کرد. آزادی و حقوق بشر نمی شود
درست کرد. این مبنای دیکتاتوری و پایه نهادن دیکتاتوری است.
این سخنان گر چه به گذشته ای نسبتاً دور مربوط می شود. چون حقیقت است تازگی
دارد و بیان یک واقعیت عریان است و اندکی است از یک مجموعه توطئه برعلیه محمد رضا
شاه معصوم ایران دوست و ملت ایران.
نقدی بر اعترافات آقای
اکبر گنجی
آقای اکبر گنجی به باور خودش با طرح مسائلی که به گذشته نسبتاً دور مربوط می
شود خواسته است خود را فردی راستگو و افشاء گر معرفی کند. باید بداند حنای این
ترفند ها دیگر رنگی ندارد. اگر به گفته های ایشان توجه شود ملاحظه می شود اکبر
گنجی تصور می کند با زرنگی خاص خودش افراد
را بدون ذکر نامشان مقصر معرفی می کند. من باور دارم اکبر گنجی آدم فرصت طلب زرنگی
است اما از نوع احمقانه اش. من با صدای بلند می گویم. گول این شیاد عوامفریب را
نخورید. بنیاد رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی
بر مبنای دروغ ، تهمت و عوامفریبی بنا شده
است ؟ زیرا که بنیاد اسلام بخصوص بنیاد مذهب شیعه که شعبه ای از اسلام است بر
مبنای دروغ بنا شده است و اکبر گنجی هم
یکی از متولیان آن بوده و می باشد. ارائه نمونه هائی بحث را مستدل تر می کند.
مگر حادثه ای که بعد از حج الوداع در ناحیه ای بنام غدیر خم برای جانشینی علی
معروف ( به سگ کش ) بجای محمد اتفاق افتاد یک دروغ محض نیست. ؟
مگر کودتای آخوندی خمینی در سال 1357 بر مبنای مجموعه ای از دروغ و تهمت به شاه و ساواک از ارکان آن کودتا نبود.
؟ بهمین دلیل جز نام اسلامی هیچ ردائی بر
قامت کثیف آن حکومت زیبنده نیست. حکومت جمهوری اسلامی ؟
به نظر می رسد شیاد اکبر گنجی هنوز سر
راستگوی با ما را ندارد. چرا نمی گوید من در اوین بودم نه در زندانش بلکه در هتلش.
مگر می شود کسی در زندان باشد و اعلامیه بر علیه
رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بنویسد
و براحتی جلوی در زندان اوین مانیفست او برای مردمی که برای ملاقات عزیزانشان رفته
بودند را بخوانند ؟ وبلاگ نویسی بنام محمد رضا پور شجری معروف به سیامک مهر بخاطر
نوشتن چند مقاله از واقعیت ها چند سال است در زندان انفرادی اوین و زیر شکنجه های
شدید می باشد. که چند بار اقدام به خود کشی کرد. بر خلاف اکبر گنجی که مرتباً
مانیفست می نوشت. سیامک مهر حق نوشتن یک
یاد داشت کوچک برای خانواده اش را ندارد
آقای اکبر گنجی ، بیاد داریم این فتنه را اسلام گرایان در خرداد ماه سال 1342
پی ریزی کردند و ابلیس خمینی در آن زمان در مقابل انقلاب سفید که بعداً به انقلاب
شاه و مردم معروف شد ایستاد و با آن مبارزه کرد.
اکبر گنجی باید بداند ترور ناصر الدین شاه بدستور سید جمال اسد آبادی و بر
مبنای دین اسلام صورت گرفت.
اکبر گنجی باید بداند گروه فدائیان اسلام با کشتن زنده یاد احمد کسروی و منشی
اش در اتاق بازپرس در دادگستری ، بنیاد ترور های جدید را بنا نهادند که سرلشگر
حاجعلی رزم آرا نخست وزیر وقت و هژیر را می توان نام برد.
اکبر گنجی باید بخاطر آورد بعد از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت.
اسلام گرایان علنی وارد میدان مبارزه
مسلحانه شدند و جنگ با رژیم محمد رضا شاه را آغاز کردند و گروه های دیگر اسلامی
یکی بعد از دیگری پا به میدان گذاشتند و اظهار وجود کردند و روش ترور را از آخوند
ها تبعیت کردند که مهمترین آن ها مجاهدین خلق با پیروی و خط گیری از علی شریعتی و
محتوای مذهب شیعه را از آخوند ها گرفتند و با مخلوط کردن مرام مارکسیسم معجونی
ساختند که نه رنگ مذهبی داشت و نه بوی مارکسیسم می داد. حتی همین گروه مجاهدین که
در صحنه مبارزه مسلحانه حضور پیدا کردند بنیاد مرام شان بر مبنای دین مبین اسلام و
مذهب شیعه می باشد.
به گمان من اصل و بن مایه مبارزه با رژیم شاه در کل در اختیار اسلام گرایان
بود که مسجد ها و حسینه ها را در اختیار داشتند و به هنگام عزاداری های امام حسین
و سایر امامان که متأسفانه تعدادشان هم کم
نیست نبض مجالس را در دست می گرفتند و با پشوانه مالی بازاریان هم چنان
قدرت نخست و بر تر مبارزه بودند.
اکبر گنجی هنوز در راه عوامفریبی گام
بر می دارد. و می خواهد توجه ما را به چند دروغ مانند اینکه دروغ گفتند حکومت شاه
150 هزار زندانی سیاسی دارد و حکومت شاه
صمد بهرنگی را کشته است و یا حکومت شاه صادق هدایت را کشته است و یا دروغ گفتند
رژیم شاه علی شریعتی را کشته است ما را سر
گرم کند و نامی از اسلام عزیزش و متولیان
اسلام که آخوند ها می باشند برده نشود.
اکبر گنجی باید بداند آنچه در سال
1357 اتفاق افتاد اسلامی بود و از مرگ مصطفی خمینی پسر خمینی شروع شد. اکبر گنجی بما نه گفت مرگ مصطفی خمینی یک مرگ کاملاً طبیعی
و در بیرون از ایران اتفاق افتاد و هیچ ارتباطی به حکومت شاه نداشت. فقط بهانه ای شد در دست آخوند های تشنه قدرت و حکومت
و با هوچی گری و جنجال در اعلامیه های مخفی این مرگ را نوعی قتل توسط ساواک به
مردم تلقین کردند. آنگاه به مناسبت چهلمین روز این مرگ شهر تبریز را به آتش کشیدند
و به دنبال آن با چنین ترفند هائی مرتب قتل و شب هفت و چهله که در میان شیعیان
رسمی مهم است ترتیب دادند و مردم بی خبر را به خیابان ها کشیدند.
اکبر گنجی شیاد عوامفریب به ملت ایران نه گفت سینما رکس آبادان را کسانی انجام دادند که امروز
جزء مقامات رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی
هستند. و به آتش کشیدن سینما 400 انسان بیگناه را ذغال کردند و این فاجعه را به
ساواک نسبت دادند.
اکبر گنجی و دیگر اسلام گرایان مسلمان
بملت ایران و جهان آتش زدن سینما رکس را دروغ گفتند و آن جنایت خود کرده را به ساواک
نسبت دادند.
اکبر گنجی نوکر و جیره خوار بیگانگان.
چرا نمی گوید سراسر کتاب هائی که توسط آخوند های مذهب شیعه
نوشته شده است چیزی جز دروغ و خدعه و نیرنگ نیست ؟
چرا نمی گوید حادثه روز عاشورا جنگی
بین 72 نفر با یک سپاه جرار و نیرو مند بود و در مدت سه یا چهار ساعت به پایان
رسیده است. پس چگونه است دروغگویان مذهب
شیعه هزاران کتاب در وصف این سه – چهار ساعت نبرد نوشته اند و روده درازی کرده اند.
پس نقد اکبر گنجی کجا است ؟
اکبر گنجی عوامفریب پاسدار بنا به اعتراف صفار هرندی چرا نمی گوید. دنبال
دخترانی بود که اگر چند تار مو از زلف شان بیرون بود به روی آن ها اسید می پاشید و چرا نمی گوید در
دوران پاسداریش او را اکبر پونزی می
نامیدن ؟
دلیلش این بود به پیشانی دختر های جوان که پوشش متفاوتی داشتند پونز می
چسباند.
اکبر گنجی ، این شما
دینداران و باورمندان مذهب
شیعه
هستید که دروغ می گفتید و دروغ می نوشتید. دیگر شیادی و
عوامفریبی بس است. چرا نمی گوئی تمام مانیفست ها که می نوشتی طبق دستور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی
بوده است. و مزد همه عوامفریبی و خیانت به ایران و ایرانی و حمایت از اسلام را به
عنوان جایزه بمبلغ 500 هزار دلار دریافت کردی.
اکبر گنجی خائن جیره خوار آنچه در سال 57 در ایران اتفاق افتاد اسلامی بود.
جبهه ضد ملی ها - توده ائی های بیوطن بچه
استالینی ها و نهضت آزادی وقتی زمان را
آماده مبارزه با رژیم محمد رضا شاه که در راه سر بلندی و ترقی و استقلال ایران و ایرانی می کوشید.
دانسته و یا ندانسته خود را به عبای آخوند ها چسباندند و دنباله رو آخوند ها و اسیر
توهمات آخوند ها شدند و ایران و ایرانی را
به این روز فلاکت بار انداختند. این مطالب
را بدان جهت آوردم که بدانیم آنچه در سال 1357 اتفاق افتاد آخوندی و رهبرش خمینی
گجستک بود که میوه سال ها دروغ و ریاکاری آخوند ها بود که حریصانه به قدرت - حکومت و ثروت
مملکت چشم دوخته بودند.
اکنون که تاریخ ایران در حال ورق
خوردن و نوشتن است. لابی ها و مزدوران
رژیم منفور جمهوری اسلامی مانند اکبر گنجی شدیداً در تلاش می باشند. لذا گول آن ها را
نخوریم.
به امید بیداری و نجات ملت ایران از گرداب اسلام ترور
پرور