۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه


فلسفه  امامزاده  سازی  در ایران

تنها امامی که در خاک ایران دفن است امام رضا در مشهد است و بقیه امام ها در خاک عراق و سوریه خاک شده اند.

در زمان صفویه که مذهب تشیع به ایرانیان تحمیل شد.  وجود قبر رهبران و امام های شیعه در خاک کشور های دیگر که سنی مذهب بودند یک کسر شأن و شکست معنوی برای سلاطین صفویه و مذهب تشیع بشمار می رفت. لذا برای جبران این کسری ، سیاست امامزاده سازی را بکار گرفتند تا اگر امام ها در خاک ایران مدفون  نیستند لااقل فرزندان آنها مدفون می باشند که هنوز هم ادامه دارد حتی در زمان رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی  بصورت امامزاده سیار در آمده است. یعنی ضریحی را روی کامیون می گذارند و در خیابان ها می چرخانند و افراد ساده لوح را سر کیسه می کنند.

امامزاده سازی بدین طریق بود که یک آخوند مورد اعتماد مردم در یکی از روز های مذهبی به منبر می رفت و خبر از خوابی می داد که دیده بود  نوه و یا فرزند فلان امام در نقطه ای از ایران مدفون است. همین شهادت ،  خیلی فوری بوسیله حکومت های محلی و همیاری  مردم  سبب  ساختن  بارگاه زیارتی  و متولی  می گردید  و  بعد  هم معجزات امامزاده شروع  می شد.

در جائی خوانده ام  یک آمریکائی که به ایران سفر کرده بود. در خاطراتش نوشته بود به شمیران رفته و از منطقه تجریش و بازار آن بسیار تعریف کرده و سپس اضافه کرده بود  در بازار  تجریش درخت بسیار قطوری وجود دارد که درختی به آن بزرگی در ایران ندیده بود و به شاخه ها و تنه درخت تعداد زیادی دست و پای فلزی آویخته شده بود.

مرد آمریکائی از مردم سوال می کند این دست و پا های فلزی به درخت برای چیست ؟ به  او گفته می  شود  این چنار امامزاده  صا لح  است و افرادی که  چلاق  هستند  را معالجه می کند. مرد آمریکائی بسیار خوشحال می شود که  برای درمان چلاقی رئیس جمهور آمریکا ( ترومن ) راهی پیدا کرد است.

توجه شود:  طبق آمار حدود 1550 امامزاده در نقاط مختلف ایران بر پا است. در حالی که در استان های سیستان و بلوچستان و سایر  نقاط که سنی هستند یک امامزاده وجود ندارد زیرا مردم آن مناطق سنی مذهب هستند و اگر شیعه هم باشند در اقلیت می باشند.

امامزاده سازی کار ساده ای نیست ، شخصیت معروفی باید پیش تاز این برنامه شود مانند امام جمعه های  شهر ها  که  مورد احترام هستند  خواب نما می شدند. والا اگر  یک فرد   عادی بگوید  خواب  نما  شده  است  کسی  به   خواب  او اعتباری  نمی داد  و می گویند پر خوری کرده است.

 وجه  تشابه  اکبر گنجی  با  امامزاده  سازی

همان طور که از خواب نما شدن یک آخوند معروف امامزاده ای در ایران بوجود می آمد و  همه جا در کوچه و بازار -  قهوه خانه ها ، مسجد ها  و خانه  ها صحبت از امامزاده  جدید می شود. در یک مقطع زمانی در رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی هر روزنامه را که باز می کردید مسأله اکبر گنجی مطرح بود. برخی از روزنامه ها اخبار مربوط به اکبر گنجی را که در زندان اوین بود را با آب و تاب زیاد می نوشتند. و برخی دیگر  از اکبر گنجی قدیس ساخته و او را اسطوره مقاومت و قطب امید مبارزه رهائی بخش مردم ایران معرفی می کردند و بخورد مردم می دادند. در مورد امامزاده سازی  اکبر گنجی این بار بجای اینکه  یک آخوند و یا یک  شخصیت معروفی پیش تاز شود ،  آمریکا خواب نما می شود  و امامزاده اکبر گنجی در جامعه ایران ظهور میکند.  یادمان هست وقتی اکبر گنجی در نیویورک اعتصاب غذا کرد. از تمام ایالت های امریکا ایرانیان آمده بودند تا در روزه سیاسی او شرکت کنند. حتی شاه ماهی آواز ایران گوگوش هم آمده بود. از همه مهم  تر  و  جا لب  تر  از نظر تبلیغات و   توجه مردم  را جلب  کردن  اقدام  تلویزیون توده ای همیشه خائن پارس و تلویزیون کانال یک بود که از کلیفرنیا با چند اتوبوس برای همیاری و همکاری با اکبر گنجی طی چند روز خود را به نیویورک رساندند.

 در این جا لازم می دانم اکبر گنجی را بنا به اعتراف خودش حضورتان معرفی کنم. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.

اکبر گنجی اعتراف می کند از جوانان انقلابی سال 1357 خورشیدی بوده است. از همان روز های نخست پاسدار شده و به مقامات مهمی هم رسیده است. در زمان ریاست جمهوری  محمد خاتمی به  روزنامه نگاری  روی آورده  است. بنا به دلایلی باز داشت می شود  و  مدتی  در زندان  اوین  زندانی  بوده  است.  جالب است از  زندان  مرتباً  مانیفست  می نوشت  و  به  خارج می فرستاد. تصور می شود آقای اکبر گنجی سر راستگوئی ندارد. او نمی گوید مقام مهمی که داشته است  شکنجه گری  بوده است.   بهمین دلیل برای اولین بار که اکبر گنجی در جلسه ای که توسط ایرانیان مبارز در آلمان تشکیل شده بود اکبر گنجی هم حضور داشت. ولی او را بعنوان اینکه شکنجه گر بوده از جلسه بیرونش کردند. هم چنین اکبر گنجی نمی گوید  بعنوان زندانی به سلول های افراد  رفته در بین آنها  مدتی زندگی می کرد تا بتواند اطلاعاتی از آن ها بدست آورد و در اختیار  مقامات  جمهوری اسلامی  بگذارد.  البته بیشتر بین مجاهدین و چریک های فدائی خلق می رفت. اکبر گنجی نمی گوید همان روز های اول چرا  امیران ارتش را کشتند. اموال مردم راتصاحب کردند و جوانان و افراد میهن پرست را  قتل العام کردند و آتشی که به پا کردند 34 سال است ایران و ایرانی را می سوزاند.

  جالب است  آقای جورج w بوش رئیس جمهور پیشین آمریکا متوجه زندانی شدن این زندانی سیاسی شده. در بیاناتی از اکبرگنجی حمایت میکند و آزادی او  را می خواهد. هم چنین مایکل لیدن آمریکائی در روز نامه فارسی زبان عصر امروز شماره 3930 چاپ  کلیفرنیا  از اکبر گنجی به عنوان یک روز نامه نگار شجاع که شهامتش از  روسای دولت ها بیشتر است یاد کرده و خواهان آزادی او است.

حمایت  شخصیت های آمریکائی از اکبر گنجی بویژه آقای بوش اکبر گنجی را به امامزاده  بسیار معتبری تبدیل کرد.  و جراید ایرانی وابسته به آمریکا یکسره به بزرگداشت امامزاده گنجی پرداختند. دقیقاً همان طور که وقتی  امامزاده ائی خواب نما می شد همه جا صحبت از مقام مقدس امامزاده و معجزات او بود و مردم ساده لوح زود باور در بزرگ سازی و تجلیل از امامزاده گنجی  بر دیگری سبقت می گرفتند. روزنامه های خارج و داخل کشور که به طریقی وابسته به آمریکا هستند و یا به دست آمریکا نگاه می کنند و روزنامه خودشان را می نویسند بسرعت براه افتادند.

  کیهان لندن از اکبر گنجی یک امامزاده طلائی ساخت. به مقالات  شاهین فاطمی که نام اصلی او (  علی محمد فاطمی ) است و از کنفدراسیونی های بسیار فعال بود با آن سابقه پر فسادش که کار گزار سیاست آمریکا بود  رجوع کنید ، حیرت خواهید کرد که چقدر نوشته های شاهین فاطمی  شبیه اظهارات مایکل لیدن آمریکائی درباره اکبر گنجی است. بنا به مثل معروف   بدست ننه نگاه کن مثل ننه غربیله کن.  شاهین فاطمی  عمل کرده است.

روز نامه عصر امروز هم از اکبر گنجی به عنوان اصیل ترین وارث شجاعان ایرانی یاد کرده و نوشت پاک بازی امروزش ،  همه خطا های دیروز او را شست و پاک کرد. توجه کنید ! ! آقای شرفشاهی در روزنامه عصر امروزش  نوشت. می خواستم با همه وجودم در برابر او  به نشانه احترام  تعظیم کنم. این تجلیل و تعظیم  وقتی جالب است که مقالات تندی که قبل از شفارش آقای بوش شرفشاهی علیه اکبر گنجی در روز نامه عصر امروزش نوشته بود مرور شود. آن وقت است که به حد رذالت و پستی و خود فروشی  رسانه های گروهی فارسی زبان پی می بریم و در می یابیم که روزنامه نگاران و جیره خوار های دیگر در سایر رسانه های گروهی  منتظر دستور از سازمان ها و مقامات بالا هستند.  همین که رئیس جمهور آمریکا از اکبر گنجی حمایت کرد روز نامه عصر امروز و صبح ایران کاسه بسیار داغتر از آش شدند. اشاره ای به نوشته آقای پرویز قاضی سعید در روز نامه صبح ایران لازم است.

روزنامه صبح ایران نوشته بود به سوابق اکبر گنجی نباید کاری داشت. گنجی دارد سیستم را بهم می ریزد و خامنه ای را فرد غیر ضروری در سیستم حکومتی می داند و باید برود. به همین علت است که رئیس جمهور آمریکا از وی حمایت کرده است. استدلالی از این مهمل تر از کسی که هر روز تفسر خبر می گوید شنیده و دیده اید ؟ ؟ ؟

سوالی از سیروس شرفشاهی و پرویز قاضی سعید وجود دارد. آیا در بین میلیون ها ایرانی فقط اکبر گنجی است که خامنه ای را فرد غیر ضروری در سیستم رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی می داند و باید برود ؟ ؟ و یا این فقط اکبر گنجی است که رئیس جمهور امریکا از آن حمایت کرده و آقای پرویز قاضی سعید هم  به روش سیاست نوکری آمریکا به تجلیل از اکبر گنجی برخاسته است.

بهانه  شعار  خامنه ای  باید  برود

ملاحظه می شود شعار خامنه ای باید برود از سوی اکبر  گنجی بهانه حمایت دو روزنامه عصر امروز و صبح ایران از گنجی شده است. چنان که گوئی تاکنون هیچ ایرانی خواستار رفتن خامنه ای و یا  رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی نشده است.

اقای پرویز قاضی سعید باید بداند  حدود 30 سال پیش شاهزاده رضا پهلوی در پیامی خطاب به خمینی گفتند. آقا باید بروید. پوشیده نیست که در آن زمان چنین پیامی و حکمی نسبت به خمینی قابل مقایسه با خواسته رفتن خامنه ای امروز  نیست ولی اسناد سیاسی نشان می دهد که این خواست و شعار محکم و روح دار شاهزاده رضا پهلوی هیچ عکس العمل و بردی نیافت. نه روزنامه ها پیگیری کردند و نه آن پیام پر معنی آن چنان که باید مانند پیام اکبر گنجی ارزیابی نگردید.

 چرا ؟ برای اینکه پشت اکبر گنجی آمریکا و پول آمریکا قرار داشت که مثل آهن ربا تمام افراد را جذب می کرد. ولی در پشت پیام شاهزاده رضا پهلوی نه پول آمریکا بود که روز نامه های  پولکی و جیره خوار را جذب کند و نه چنان شعاری در آن روز ها خواست آمریکا بود. در مسیر تحقیق در رابطه با اکبر گنجی به مطلبی بر خورد کردم که اعتقاد و ایمانم را در مورد رسانه های گروهی از بین برد که به شرح زیر است.

صبح ایران در شماره 4590 خود تکلیفی برای ایرانیان در رابطه با قضیه اکبر گنجی بشرح زیر  معین کرده بود که بسیار تعجب آور ، پر معنا و خواندنی است.

صبح ایران می نویسد در چنین شرایطی ما ایرانیان برون مرز یک وظیفه مهم و اساسی داریم و آن این است که  تلفن ها - فکس ها و ایمیل های  پی در  پی  به کاخ  سفید و  وزارت خارجه  آمریکا به فرستیم و مسأله زندانیان سیاسی و اعتصاب غذای گنجی و اینکه او در آستانه مرگ است را چنان بزرگ کنیم که رئیس جمهوری آمریکا ناچار شود در این رابطه سخنی بگوید و دست به اقدامی بزند. خوننده محترم یک بار دیگر متن بالا را مطالعه کنید تا به عمق فاجعه پی ببرید.

 محال است در جهان مطبوعات یک مدیر روزنامه ای آنقدر سطحی و نادان باشد که جمله ( چنان بزرگ کنیم ) را در روزنامه اش آن هم بقلم مدیر روزنامه بنویسد. مفهوم این تدبیر مدیر روزنامه  صبح ایران  این است که قضیه را غلو کنید ، دروغ بگوئید تا آمریکا و مردم آن کشور را فریب بدهید و آمریکا را  ناچار کنید که دست به اقدامی بزند و کاری کند.

همین آقای شرفشاهی و پرویز قاضی سعید بار ها در روزنامه هایشان اکبر گنجی را بباد انتقاد و استیضاح کشیده بودند و او را عامل جمهوری اسلامی می دانستند. آقای قاضی سعید نوشته بود چگونه ممکن است در سیستم خفقان و بی رحمی جمهوری اسلامی کسی بتواند در زندان مانیفست بر علیه جمهوری اسلامی بنویسد و مانیفست او چاپ شود ؟ ؟

اما این اعتراضات و شک های اصولی هنگامی که آقای بوش و مایکل لیدن به حمایت جاسوس خودشان در ایران بر خاستند. شیوه و روش روزنامه های ایرانی خارج از کشور هم تغیر کرد. شعر ها نبود که برای اکبر گنجی خوانده شد و بیاد داریم  جوانان شام غریبان برای آزادی اکبر گنجی گرفتند و شخصیت های خارجی خاصه ایرانیان ،  آزادی او را خواستند.

سابقه حمایت آمریکا  از عوامل  خودش

آیا در زندان های ایران فقط همین اکبر  گنجی بود که شکنجه شده است ؟  روز نامه صبح ایران در مقالات متعدد از شکنجه های مدام- تجاوز به زندانیان -  شلاق و غیرو نمونه های زیاد را بیان کرده است که مسأله اکبر گنجی در مقابل آن ها از صفر هم کوچک تر بود. پس چرا همه فراموش شده است و لی اکبر  گنجی اسطوره شد ؟ برای اینکه  اکبر گنجی خودش اعتراف کرده است  با در یافت 500 هزار دلار بعنوان جایزه ،  برنامه نظر خواهی و خیلی از برنامه های دیگر  مورد نظر آمریکا در ایران را   پیش ببرد. یعنی  اکبر گنجی جاسوس امریکا در ایران است.  نمونه ای  دیگر بحث را مستدل تر می کند. این نمونه مختصر شده از اسناد سفارت آمریکا گرفته شده است.

  در بیستم آبان ماه 1357 کریم سنجابی و داریوش فروهر و عده دیگر از جبهه ضد ملی ها  قبل از شروع کنفرانس مطبوعاتی  بوسیله حکومت نظامی اویسی دستگیر شدند. دستور کار  کنفرانس جبهه ضد ملی ها اعلام چگونگی  همکاری و موافقت جبهه ضد ملی ها  با ابلیس خمینی و آخوند های  کود تاچی بود.  آب دهان تمام ملت ستم کشیده ایران بر این روشنفکران پر مدعای تو خالی باد.  

توجه شود:  وزارت امور خارجه آمریکا در تاریخ 24 آبان ماه یعنی چهار روز بعد از دستگیری کریم سنجابی و سایر سران جبهه ضد ملی ها به سفارت آمریکا در تهران نوشت ،  نمایندگان کنگره به نیابت از طرف موکل خود پسر کریم سنجابی که تبعه آمریکا است از ما خواسته اند تا در باره وضعیت کریم سنجابی تحقیق کنیم. کریم سنجابی در کجا بازداشت شده و تحت چه شرایطی است و چه اتهامات  ویژه ای به او داده شده است. در سند دیگری دکتر میناچی جاسوس شناخته شده دیگر  آمریکا به سفارت گزارش جامعی از وضع کریم سنجابی  می دهد. لازم  به  اشاره  است که یکی از  پسران سنجابی بنام سام سنجابی از جاسوسان سازمان ( C. I. A ) سیا  می باشد و دارای شماره رمز است.

بررسی دستاورد های  جریان اکبر گنجی برای جمهوری اسلامی

سوالی را که  پیش رو داریم این است. آیا آنچه را که آمریکا برای جاسوسش اکبر گنجی انجام داد به نفع رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بوده ،  یا به ضرر او.

قویاً می گویم دستاورد جریان اکبر گنجی در آن مقطع زمانی برای جمهوری اسلامی بسیار سودمند بود. بشرح زیر.

1- به جهانیان  ثابت شد در زندان های جمهوری اسلامی زندانیان از همه نوع آزادی ها حتی بیشتر از زندانیان در کشور های آزاد جهان بر خوردارند.

دلیلش این است که در زندان هیچ کشوری به زندانی اجازه داده نمی شود که علیه حکومت هر مطلبی را که می خواهد بنویسد و در داخل و خارج از کشور منتشر گردد.

2- نوشته های زندانیان در کشور های دیگر بوسیله مأمورین زندان کنترول می شود و نوشته ای که خلاف محدودیت های زندان بخصوص علیه حکومت باشد اجازه خروج نمی دهند.

3- با انتشار مانیفست اکبر گنجی که خواهان جمهوری لائیک  است دلیل محکمی است که زندانیان در زندان های جمهوری اسلامی از محدودیت های معمول در زندان سایر کشور ها مبرا می باشند. باید توجه داشت در رژیمی که چاپ کتاب زیر کنترول شدید حکومت است چگونه ممکن است یک زندانی بتواند مانیفست جمهوری لائیک که نه تنها خلاف قانون اساسی است بلکه خلاف اسلام هم هست در خارج از زندان منتشر گردد ؟؟؟

آیا این امتیازات بزرگ در شرایطی که جمهوری اسلامی زیر انتقاد شدید و سنگین سازمان های حقوق بشر بود امتیاز بزرگی نیست. ؟؟؟

4- اکبر گنجی در جریان انتخابات ریاست جمهوری محمد خاتمی موقتاً آزاد شد و بلافاصله در مقابل زندان یک مصاحبه مطبوعاتی تشکیل داد و نقطه نظراتش را همراه اهانت نسبت به ولایت فقیه و حمایت از جمهوری لائیک اعلام کرد. جالب است گفته شود  این مصاحبه بلافاصله در مطبوعات داخل و خارج کشور چاپ شد. آیا از خود پرسیده ایم و یا رسانه های گروهی بما گفتند در یک حکومت دد منش خودکامه و خود سر و خون آشام مانند جمهوری اسلامی چطور ممکن است به یک زندانی که افکارش آشکارا مخالف حکومت است آن قدر آزادی داده شود که هر چه میل دارد بگوید. آیا این برای جمهوری اسلامی امتیاز بزرگی نیست ؟؟؟

اثبات  استقلال  قوه  قضائیه

درخواست رئیس جمهور آمریکا آقای بوش برای آزادی اکبر گنجی و مقاومت جمهوری اسلامی یک امتیاز بزرگ برای قوه قضائیه جمهوری اسلامی هم شد. هم چنین   شخص علی خامنه ای را مبرا از نفوذ در قوه قضائیه می سازد.

مقصود از بیان این مطالب  این است که بدانیم حمایت آقای بوش و سایر مقامات کشور ها از اکبر گنجی و گنجی ها یک حمایت مردمی و بشر دوستانه و انسانی نیست. یک حمایت سیاسی است که در رابطه  با خدمات جاسوسی و میهن فروشی افراد  است.

باید بدانیم  رژیم منفور و اشغالگر جمهوری اسلامی بدست اکبر گنجی و گنجی های خائن و وطن فروش و حمایت  کشور های استعمار گر بنا نهاده شد و تا امروز دوام دارد.

 هم چنین اکنون که بحث  تشکیل  شورای ملی در خارج ایران مطرح است گول شیادان بیوطن و رسانه های گروهی جیره خوار و خائن را نخوریم.

به امید  بیداری  و  پیروزی  ملت  تنها و بی یار و یاور ایران