۱۳۹۱ اسفند ۳, پنجشنبه


تا   کی  می خواهیم  در گورستان  مصدق  بمانیم

در نشریه آزادی طی بحثی که در چند شماره ادامه داشت مسأله نفت را از پیدایش آن تا ملی شدن نفت در زمان نخست وزیری  مصدق را که حاصل مطالعه کتاب ها و مقالات زیادی بود را نوشتم. از آنجا که ملی شدن نفت موقعی کامل است که به قرار داد کنسرسیوم بین المللی نفت هم اشاره شود.  لذا در شماره 33 نشریه آزادی مقاله ام تحت عنوان علی امینی و کنسر سیوم بین المللی نفت چاپ شد.

معمولا ًپژوهشگران و نویسندگان در نوشتن مطالب تلاششان بر این است تا آنجا که مقدور است قهرمانان مقاله را از هر جهت به خوانندگان خود معرفی می کنند تا خوانندگان شناخت بیشتری نسبت به فرد پیدا کنند. لذا من هم خویشاوندی علی امینی قاجار تبار را با محمد مصدق قاجار تبار را بیان کردم و بعد هم خیانت علی امینی و زیان های قرار داد کنسرسیوم که سبب بر باد رفتن ایران شد را شرح دادم. و اضافه کردم که علی امینی نوه خاله مصدق پا جای پای مصدق گذاشته بود. همین جمله تعصب دو خواننده گرامی را بر انگیخته بود و در شماره 34 و 35 عنوان کرده بودند من از قرار داد کنسرسیوم استفاده کرده ام تا به مصدق حمله کنم.  بعد هم طبق معمول به نوشتن مطالبی کلیشه شده یک نواخت تکراری در مورد ملی شدن نفت و 28 امرداد پرداخته بودند. و بر چسب مصدق ستیزی را هم به من زدند. ابتدا خواستم بی تفاوت از این مطلب بگذرم ولی مطالبی که در نوشته آن دو خواننده گرامی وجود داشت  بررسی و تجزیه و تحلیل آن ها برای خوانندگان و نسل های آینده و ثبت در تاریخ ایران  بسیار لازم و سودمند است. لذا توجه شما خوانندگان گرامی و محترم را خواهانم.

بر این باورم برای یک داوری بیطرفانه باید با بهره گیری از منطق دانش و اسناد معتبر بهره گرفت  تا بتوانیم واقعیت ها را بدانیم. نخستین گام در راه یک داوری و پژوهش بیطرفانه و آکادمیک این است که تعصب را کنار بگذاریم و واقعیت ها را همان طور که هست بپذیریم. من هرگز احتیاج ندارم به بهانه قرار داد کنسرسیوم بین المللی نفت به مصدق حمله کنم. زیرا از کار های خلاف و من در آوردی و خیانت های محمد مصدق اسناد و مدارک معتبر زیادی وجود دارد که هر وقت لازم باشد می توانم از آن ها استفاده کنم. دیگر اینکه من هرگز مصدق ستیزی نمی کنم ولی چون عاشق کشف واقعیت ها هستم و به هیچ حزب و گروه و سازمان و رژیمی وابستگی ندارم که امروز بلند گوی تبلیغاتی آنها باشم. لذا با مطالعه و پژوهش به مطالب منطقی و مستدل دست یافته ام که باید بگویم زیرا یکی از فلاسفه می گوید آنکس که نمی داند نادان است اما آنکس که می داند و نمی گوید مغلطه گر تبهکار و خائن است. لذا در این نوشتار  مقداری از آنها را ملاحظه خواهید کرد. نکته ای که در این نوشتار می خواهم مطرح کنم همان طور که تیتر مقاله ام می باشد

تا کی جبهه ضد ملی ها و عاشقان مصدق می خواهند در گورستان مصدق باقی مانند. باید مصدق را به تاریخ  بسپارند؟   اما  بنا به ضرب المثل معروف ، اصل بد نیکو نگردد آن که بنیادش بد است. گروهی از استادان دانشگاه  که خود را وابسته به جبهه ضد ملی ها ، می نامند تصور می کنند دیوار فراموشی ملت ایران بالا آمده است. همان طور که در کودتای آخوندی خمینی در سال 57 برابر با 1979 میلادی آفتابه کش خمینی گجستک بودند و زیر عبای او قرار گرفتند و ایران و ایرانی را به  فقر و فلاکت و نابودی کشیدند. هنوز دست از خیانت بر نداشته پتیشنی ( patition    را تهیه کرده اند و مشغول امضاء جمع کردن می باشند که به محمد مصدق جایزه صلح نوبل داده شود. هم چنین  دکتر حمید اکبری در تلاش است که بتواند یکی از سالن های دانشگاه Northeastern شیکاگو را بنام سالن آزادی و دموکراسی مصدق نام گذاری کنند. آیا براستی محمد مصدق  شایستگی این کار ها را دارد. اسناد   مستدل  و منطقی  پاسخ می دهند. ابد ا ابد ا  مصدق شایستگی این عناوین را ندارد. زیرا هنوز سوالات و نکات زیادی از وقایع دوران پر تلاطم محمد مصدق در تاریکی و ابهام قرار دارد.  زیرا نویسندگان و پژوهشگران در میدان مغناطیسی جبهه ضد ملی ها و عاشقان مصدق قرار گرفته به مشاطه گری مصدق پرداخته و از هیچ فریب کاری دریغ نکرده اند.

 در این مقاله کوچک سعی شده است واقعیت هائی بزرگ بیان شود تا تصویری نزدیک به واقعیت ها از محمد مصدق بدست آید.

نظر افراد در مورد محمد مصدق:

در این نوشتار سعی شده است. کار ها و اقدامات خلاف قانون و حرکات من در آوردی مصدق در طول 27 ماه و 23 روز حکومت او ، از دید کسانی که روزگاری با او در تماس و فعالیت بودند بررسی و بیان خواهد شد. متأسفانه به علت محدودیت صفحات مقاله فقط به تعدادی از آنها بطور بسیار فشرده  اکتفاء شده است. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.

حائری زاده که از اعضای مهم جبهه ملی آنروز بشمار می رفت و یکی از حامیان قوی  مصدق  شناخته شده بود. می گوید در مدت 27 ماه حکومت مصدق. آشوب و خونریزی اغتشاش- تبعید و توقیف ادامه داشت. از مطالعه لایحه اختیارات که   مصدق برای خودش می خواست فهمیدم که مزاج علیل دارای فکر علیل است.

محمد علی شوشتری نماینده مجلس در دوره شانزدهم خطاب به مصدق  چنین می گوید آقای دکتر مصدق مگر شما همان نیستید که هنگام ریاست مالیه در خراسان با وکیل الملک هم دست شده اسناد قراء قوچان را جعل نمودید؟  مگر شما برای آقا خان محلاتی  نشان و  حمایل  فرمان  جعلی  فرستادید.  و  مظفرالدین  شاه  اطلاع  یافت و می خواست دست شما را قطع کند. ولی با توسل جستن به  سید علی تفرشی مجتهد. شاه از قطع دست شما صرف نظر کرد ولی شما را با زدن چند ضربه شلاق در کشیک خانه  اکتفا ء شد. جالب است مصدق در مجلس سکوت کرد و هیج یک از اتهامات را تکذیب نکرد.

مصدق پا جای  پای پسر خاله اش محمد علیشاه گذاشته بود

اگر به تاریخ  نکبت بار  پادشاهان قاجار مانند محمد علیشاه  توجه  شود به  خوبی دیده می شود مصدق در دوران نخست وزیریش پا جای پای محمد علیشاه گذاشته است.

محمد علیشاه مخالف با مشروطه بود.

محمد علیشاه علاقه به سیستم استبدادی و حکومت مطلقه داشت.

محمد مصدق هم علاقه به حکومت مطلقه داشت به همین دلیل همیشه  هر شغلی را با اختیار تام می خواست.

محمد علیشاه با به توپ بستن مجلس شورایملی خودش را ازچنگ مجلس رهانید.

مصدق السلطنه هم با خواستن اختیار تام و بستن مجلس سنا و منحل کردن مجلس شورایملی و دیوان عالی کشور خودش را از انتقاد و استیضاح نمایندگان ملت رهانید.

محمد علیشاه از حمایت روسیه بر خوردار بود.

مصدق السلطنه هم از حمایت سر پرسی کاکس کمیسر عالی انگلیس و دولت فخیمه انگلستان  برخوردار بود. بهمین دلیل مصدق بدون اینکه معروفیت و سابقه کار اداری در ایران داشته باشد. وقتی با ماشین اهدائی کمپانی هند شرقی که کار گزار سیاست انگلستان در بمبئی بود.  و با راننده هندی به ایران آمد. در شیراز سر از والی فارس شدن در آورد.   

 سید حسن مدرس نماینده مجلس مصدق را شاگردی می دانست که همیشه در کلاس اول عوامفریبی باقی خواهد ماند.

بر قراری  سانسور در دوران  نخست  وزیری  محمد  مصدق

بعد از کشته شدن  رزم آرا ،  مصدق نخست وزیر می شود. همان روز اول سانسور را لغو می کند. در کابینه مصدق حسین فاطمی معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت می شود

و کریم پور شیرازی هم روزنامه نویس طرفدار دولت و صاحب نفوذ و شهرت و تا آنجا که قلمش توان داشت شروع به نا سزا گفتن به دربار و روزنامه های توده ای مثل شهباز می کند. از لغو سانسور یک ماه بیشتر نگذشته بود که حسین فاطمی محرم علی خان  مأمور سرشناس شهربانی را احضار کرد و یک صفحه کاغذ به سوی او دراز کرد و گفت محرم علی خان این ها روزنامه هائی هستند که اجازه انتشار ندارند. همین الان می روی و جلوی  انتشارشان را می گیری. این حکم قانونی توقیف آن ها است. توقیف روزنامه ها برقراری حکومت نظامی و تمدید آن و بر قراری قوانین بسیار سخت برای روز نامه ها سبب شد دکتر مظفر بقائی گفت هر کس روزنامه بنویسد بلافاصله تیر باران خواهد شد.

 دکتر منوچهر فرمانفرمائیان که دائی مصدق بود می گوید:  مصدق میل داشت همیشه قهرمان باشد. و پیوسته از دموکراسی سخن می گفت. اما مستبد بود. او مستبدترین نخست وزیری بود که ایران تا آن روز دیده بود.

عبدالقدیر آزاد نماینده مجلس چنین می گوید: من در چند روز قبل در نطق قبل از دستور خود گفتم که کابینه اقای مصدق  کابینه هو و جنجال است. من از سالیان دراز به طرز فکر و سابقه آقای مصدق آشنائی دارم. ایشان در کار های مثبت عاجزند و در سیاست منفی و میتینگ ونطق استاد و مهارت فوق العاده ای دارند ایشان یک منتقد بسیارخوب و عالی هستند. ولی صد دینار از ایشان کار مثبت ساخته نیست. همین جا از جبهه ضد ملی ها و شیفتگان مصدق قویاً می خواهم 5 کار مثبت و سازندگی مصدق را برای ما اعلام دارند. من اعلام می کنم از محمد مصدق 50 خیانت را با اسناد معتبر را اعلام کنم.

 سناتور عماد تربتی در مجلس گفت:  آقای مصدق همیشه می گفت با حکومت نظامی  مخالف است  و همیشه داد از آزادی می زد. ولی امروز دولت ایشان زیر سایه حکومت نظامی حکمرانی می کند.

حسنین هیکل روز نامه نگار معروف مصری می گوید: مصدق بعنوان یک رهبر سیاسی ترکیب عجیبی به نظر می آمد. او هیچ طرح و اندیشه ای در باره سازمان دولت خود نداشت. دولت مصدق را متهم ساخت که عرضه بر داشتن کوچکترین قدمی در راه اصلاحات مملکتی را نداشت. باید به عجز و بیچارگی خود اعتراف نماید.

الهیار صالح یکی از یاران با وفای مصدق می گوید.  مصدق علاقه داشت کار های رسمی کشور را با پیژامای پشمی خاکستری در تخت خواب ساده انجام دهد.

بنا به گفته نزدیکترین و  دوستانش مصد قوم خویش بازی را بر مصالح ملی و مملکت ترجیح می داد به همین دلیل به هزار فامیل معروف گردیده بود.

 مصدق السلطنه  معتقد  بود  اگر رضا  شاه  جاده  نمی ساخت.  دبستان  و  دبیرستان نمی ساخت. بمراتب بهتر بود تا ایرانی که توسط دیکتاتوری بنام رضا شاه اداره شود.

محمد مصدق در 20 آذر 1344 خورشیدی وصیت می کند از بابت منافع مستغلات که دارد برای او نماز و  روزه وحج بکار برند.

محمد مصدق به اصل اول قانون اساسی مشروطه اعتقاد داشت. اصل اول قانون اساسی چه می گوید: اصل اول قانون اساسی می گوید 5 آخوند بدون انتخابات ملت ایران به مجلس بیایند تا نگذارند قوانین مترقی که مخالف اسلام است تصویب شود. مانند آزادی زنان از زندان چادر.

محمد مصدق قاجار تبار در دوره ششم مجلس شورایملی بعنوان نطق قبل از دستور چنین آغاز سخن می کند. قوانین اسلام از هر قانونی بهتر است. و عکسی از حضرت محمد که قرآنی در دست دارد به نمایندگان نشان می دهد و می گوید این شمایل پادشاه ایران است که در دست او بیرق ایران است. یعنی قرآنی که در دست حضرت محمد است.

توجه شود: چطور عوامفریبی می کند و چطور افکار ملت ایران را بر علیه رضا شاه که در آن مقطع زمانی دوران سازندگی و مترقی شدن ایران بود می کند.

محمد مصدق در سال 1299 خورشیدی که از بمبئی هندوستان با ماشینی که هدیه کمپانی هند شرقی ( بخوانید کار گزار انگلستان در هندوستان ) با راننده هندی وارد ایران می شود. وقتی به شیراز می رسد طبق برنامه از پیش تنظیم شده  توسط  انگلستان والی  ( استاندار ) فارس می شود. توسط افراد مطلع می شود یکی از آخوند های معروف شیراز کتابی نوشته که در آن کتاب  خواهان اجرای قوانین اسلام در ایران شده بود. محمد مصدق با هزینه استانداری آن کتاب را با تیراژ زیاد چاپ می کند و در اختیار تمام ادارات و موسسات و مردم قرار می دهد.

سوال در این است چرا محمد مصدق این قدر طرف دار اسلام در ایران بود؟

جواب روشن است: دولت انگلستان می دانست با اهرم اسلام می تواند کشور های اسلامی را در استثمار خود داشته باشد. لذا محمد مصدق عوامفریب بزرگ در تلاش بود بهر نحوی که می توانست اسلام را در ایران نهادینه کند.

محمد مصدق در جلسه مورخ 16 اسفند ماه 1322 در دوره چهاردهم مجلس شورایملی در باره رضا شاه چنین گفت: دیکتاتور با پول ما و به ضرر ما راه آهن کشید و بیست سال برای متفقین تدارک مهمات دید. عقیده و ایمان رجال مملکت را از بین برد. املاک مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترویج و اصل 82  قانون اساسی را تغیرنمود و قضاوت دادگستری را متزلزل کرد. برای بقاء خود قوانین ظالمانه وضع نمود.  چون به کمیت اهمیت می داد بر تعداد مدارس افزود و بر کیفیت عقیده نداشت. سطح معلومات تنزل کرد. کاروان معرفت به اروپا فرستاد ولی نخبه آنها را ناتوان و معدم کرد. رفع حجاب اززنان  پیر و بی تدبیر چه  نفعی  برای  ما داشت؟  اگر خیابان ها اسفالت نمی بود چه می شد؟ اگر عمارت و  مهمانخانه  ها ساخته  نشده  بود  به کجا  ضرر  می رسید. من می خواستم روی خاک راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم. خانه ای را در اختیار داشتن به از شهری است که در دست دیگران است. این کار سیاستمداران وطن پرست انگلیس است که فردی یعنی رضا شاه را آلت اجرای مقاصد خود قرار می دهند و پس از اخذ نتیجه  از بردن او، به مردم منت می گذارند. قضاوت این گفتار را بعهده شما واگذار می کنم.   

از مجموع مطالبی که حضورتان پیشکش کرده ام می توان نتیجه گرفت. محمد مصدق مردی است منفی باف عوامفریب برای حفظ وجاهت خود از هیچ کاری حتی دروغ گفتن . حق را نا حق کردن و تهمت وارد کردن ابائی نداشت

به استناد مدارک و شواهد. از آغاز مشروطیت ایران ( 1285 خورشیدی ) تا کودتای آخوندی خمینی گجستک در سال 1357 یعنی در مدت 72 سال هیچ نخست وزیری مانند محمد مصدق مجلس شورایملی را بی اعتبار و سست نکرده بود. او تنها کسی است  که در کل تاریخ مشروطیت:

1   حق قانون گذلری را بر خلاف قانون اساسی تماماً از مجلس سلب و بخود اختصاص داد.

2 یک تنه بیش از دویست ( 200 ) قانون تهیه و تصویب کرد.

3 از حاضر شدن در مجلس و پاسخ دادن به استیضاحات خود داری کرد

4 دیوان عالی کشور ، و دادسرا ها ودادگاه های اختصاصی و نظامی را منحل کرد.

5 تعداد اعضای انجمن نظارت بر انتخاب نمایندگان مجلس را بر خلاف قانون افزایش داد.

6 بر خلاف قانون اساسی انتخابات برخی از حوزه های رأی گیری شهرستان های متعدد را موقوف کرد.

7   برای از اکثریت انداختن مجلس به نمایندگان طرفدار  خود دستور می داد از جلسه مجلس خارج شوند.

8 بیش ازهر فرد ایرانی به خزانه کشور زیان وارد کرد. متجاوز از 2/1  ملیارد دلار آن روز یا معادل 15 ملیارد امروز.

9 محمد مصدق تنها نخست وزیری است که برای دریافت وام خارجی، ملتمسانه و بطرق مختلف بکرات از آمریکا در خواست وام کرد ولی پذیرفته نشد.

10 بدون کسب اجازه از مجلس 400 میلیون تومان اسکناس بدون پشتوانه چاپ کرد.

11 در هیچ دوره ای مانند 28 ماه  نخست وزیری محمد مصدق تظاهرات خیابانی و کشته و زخمی نداشت.

12 در زمان هیچ یک از نخست وزیران ایران این همه نماینده مجلس از ترس جان خود در مجلس شورایملی متحصن نشده بود

13- در دوره هیچ زمامداری رسانه های دولتی و روز نامه های وابسته به دولت به دگراندیشان و مخالفین حمله و بی احترامی نکرده بودند.

14- در دوره هیچ نخست وزیری مجسمه رضا شاه و محمد رضا شاه پائین کشیده نشده بود.

15   از آغاز مشروطیت تا  زمان  نخست وزیری مصدق. هرگز  قوه مقننه یعنی مجلس شورایملی.  درکار قوه قضائیه دخالت نکرده بود. در زمان مصدق بود که با لایحه عفو خلیل طهماسبی و لایحه مهدور الدم ساختن نخست وزیر پیشین (سپهبد رزم آرا ) و لایحه مصادره اموال احمد قوام  ( قوام السلطنه ) . در کار دادگستری دخالت نمود.

16 هیچ نخست وزیری به اندازه محمد مصدق خود را طرفدار قانون نشان نداد  و به اندازه مصدق قانون را زیر پا نگذاشته است. مواردی که به بطور مختصر در این نوشتار حضورتان پیشکش شده است. یک صدم از آن است که براستی باید از مصدق بدانیم.

من بر این باورم  افرادی بدون شناخت مصدق از روی سادگی خود را طرفدار مصدق و جبهه ضد ملی ها  می نامند.

به پایان آمد این دفتر حکایت هم چنان باقی است

۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه


اعترافات  اکبر گنجی

 تصور می شود مسأله اکبر گنجی کهنه شده و پرداختن به او اتلاف وقت است. اما او مطالبی را باز گو می کند که هم جالب است و هم عبرت آموز.  زیرا حقایقی   از فریبکاری ها وشیادی گروه آخوند های اشغالگر رژیم دد منش جمهوری اسلامی است.  اکبر گنجی خود را از جوانان و فعالان خیابانی انقلاب سال 1357  خورشیدی  معرفی می کند. و از همان روز های نخست پاسدار شده و به مقاماتی هم رسیده است. اما به دلیل پی بردن به واقعیت ها از رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی جدا شده از سپاه پاسداران استعفا   داده است ( عاقلان  دانند ! ! )  و در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی  به روز نامه نگاری روی آورده است.

او   اعتراف می کند

ما دروغ می گفتیم حکومت شاه 150 هزار زندانی سیاسی دارد. امروز باید همه کسانی که این دروغ را گفته اند خودشان را نقد کنند. ما دروغ گفتیم حکومت شاه صمد بهرنگی را کشته است. ما به دروغ گفتیم حکومت  شاه صادق هدایت را کشته است.

ما به دروغ می گفتیم حکومت شاه دکتر علی شریعتی را کشته است. همه این دروغ ها را گفته ایم. آگاهانه هم گفته ایم. این ها باید نقد بشود. کسی که با روش دروغ بخواهد پیروز شود بعد هم که به قدرت برسد دروغ می گوید. برای در قدرت باقی ماندن دروغ های وسیع تر و  بزرگتر می گوید. این روش ها باید نقد بشود. روش مهم است.  روش ها باید کاملاً اخلاقی و انسانی باشد و ما روش هایمان اخلاقی نبود. چیزی که نشده ، آگاهانه  بیابیم  دروغ  بگوئیم.  بگوئیم  ما فعلاً با  این  رژیم  در حال مبارزه  هستیم و می خواهیم خرابش کنیم.  با این  حرفً ها  دموکراسی  نمی شود درست کرد. آزادی و حقوق بشر نمی شود درست کرد. این مبنای دیکتاتوری و پایه نهادن دیکتاتوری است.

این سخنان گر چه به گذشته ای نسبتاً دور مربوط می شود. چون حقیقت است تازگی دارد و بیان یک واقعیت عریان است و اندکی است از یک مجموعه توطئه برعلیه محمد رضا شاه معصوم ایران دوست و ملت ایران.

نقدی  بر اعترافات  آقای  اکبر گنجی

آقای اکبر گنجی به باور خودش با طرح مسائلی که به گذشته نسبتاً دور مربوط می شود خواسته است خود را فردی راستگو و افشاء گر معرفی کند. باید بداند حنای این ترفند ها دیگر رنگی ندارد. اگر به گفته های ایشان توجه شود ملاحظه می شود اکبر گنجی تصور می کند با زرنگی خاص خودش  افراد را بدون ذکر نامشان مقصر معرفی می کند. من باور دارم اکبر گنجی آدم فرصت طلب زرنگی است اما از نوع احمقانه اش. من با صدای بلند می گویم. گول این شیاد عوامفریب را نخورید.  بنیاد رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بر مبنای  دروغ ، تهمت و عوامفریبی بنا شده است ؟ زیرا که بنیاد اسلام بخصوص بنیاد مذهب شیعه که شعبه ای از اسلام است بر مبنای دروغ بنا شده است و  اکبر گنجی هم یکی از متولیان آن بوده و می باشد. ارائه نمونه هائی  بحث را مستدل تر می کند.

مگر حادثه ای که بعد از حج الوداع در ناحیه ای بنام غدیر خم برای جانشینی علی معروف (  به سگ کش )  بجای محمد اتفاق افتاد یک دروغ محض نیست. ؟

مگر کودتای آخوندی خمینی در سال 1357 بر مبنای مجموعه ای از دروغ  و تهمت به شاه و ساواک از ارکان آن کودتا نبود. ؟  بهمین دلیل جز نام اسلامی هیچ ردائی بر قامت کثیف آن حکومت زیبنده نیست. حکومت جمهوری اسلامی ؟

به نظر می رسد شیاد  اکبر گنجی هنوز سر راستگوی با ما را ندارد. چرا نمی گوید من در اوین بودم نه در زندانش بلکه در هتلش. مگر می شود کسی در زندان باشد و اعلامیه بر علیه  رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی  بنویسد و براحتی جلوی در زندان اوین مانیفست او برای مردمی که برای ملاقات عزیزانشان رفته بودند را بخوانند ؟ وبلاگ نویسی بنام محمد رضا پور شجری معروف به سیامک مهر بخاطر نوشتن چند مقاله از واقعیت ها چند سال است در زندان انفرادی اوین و زیر شکنجه های شدید می باشد. که چند بار اقدام به خود کشی کرد. بر خلاف اکبر گنجی که مرتباً مانیفست می نوشت. سیامک مهر حق نوشتن  یک یاد داشت کوچک برای خانواده اش را ندارد

آقای اکبر گنجی ، بیاد داریم این فتنه را اسلام گرایان در خرداد ماه سال 1342 پی ریزی کردند و ابلیس خمینی در آن زمان در مقابل انقلاب سفید که بعداً به انقلاب شاه و مردم معروف شد ایستاد و با آن مبارزه کرد.

اکبر گنجی باید بداند ترور ناصر الدین شاه بدستور سید جمال اسد آبادی و بر مبنای دین اسلام صورت گرفت.

اکبر گنجی باید بداند گروه فدائیان اسلام با کشتن زنده یاد احمد کسروی و منشی اش در اتاق بازپرس در دادگستری ، بنیاد ترور های جدید را بنا نهادند که سرلشگر حاجعلی رزم آرا نخست وزیر وقت و هژیر را می توان نام برد.

  اکبر گنجی باید بخاطر  آورد بعد از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت. اسلام گرایان  علنی وارد میدان مبارزه مسلحانه شدند و جنگ با رژیم محمد رضا شاه را آغاز کردند و گروه های دیگر اسلامی یکی بعد از دیگری پا به میدان گذاشتند و اظهار وجود کردند و روش ترور را از آخوند ها تبعیت کردند که مهمترین آن ها مجاهدین خلق با پیروی و خط گیری از علی شریعتی و محتوای مذهب شیعه را از آخوند ها گرفتند و با مخلوط کردن مرام مارکسیسم معجونی ساختند که نه رنگ مذهبی داشت و نه بوی مارکسیسم می داد. حتی همین گروه مجاهدین که در صحنه مبارزه مسلحانه حضور پیدا کردند بنیاد مرام شان بر مبنای دین مبین اسلام و مذهب شیعه می باشد.

به گمان من اصل و بن مایه مبارزه با رژیم شاه در کل در اختیار اسلام گرایان بود که مسجد ها و حسینه ها را در اختیار داشتند و به هنگام عزاداری های امام حسین و سایر امامان که متأسفانه تعدادشان هم کم  نیست نبض مجالس را در دست می گرفتند و با پشوانه مالی بازاریان هم چنان قدرت نخست و بر تر مبارزه بودند.

اکبر گنجی  هنوز در راه عوامفریبی گام بر می دارد. و می خواهد توجه ما را به چند دروغ مانند اینکه دروغ گفتند حکومت شاه 150 هزار زندانی سیاسی دارد و  حکومت شاه صمد بهرنگی را کشته است و یا حکومت شاه صادق هدایت را کشته است و یا دروغ گفتند رژیم شاه علی شریعتی را کشته است  ما را سر گرم کند و نامی از اسلام عزیزش  و متولیان اسلام که آخوند ها می باشند برده نشود.

 اکبر گنجی باید بداند آنچه در سال 1357  اتفاق افتاد اسلامی بود  و از مرگ مصطفی خمینی پسر خمینی شروع شد.  اکبر گنجی  بما نه گفت مرگ مصطفی خمینی یک مرگ کاملاً طبیعی و در بیرون از ایران اتفاق افتاد و هیچ ارتباطی به حکومت شاه نداشت. فقط  بهانه ای شد در دست آخوند های تشنه قدرت و حکومت و با هوچی گری و جنجال در اعلامیه های مخفی این مرگ را نوعی قتل توسط ساواک به مردم تلقین کردند. آنگاه به مناسبت چهلمین روز این مرگ شهر تبریز را به آتش کشیدند و به دنبال آن با چنین ترفند هائی مرتب قتل و شب هفت و چهله که در میان شیعیان رسمی مهم است ترتیب دادند و مردم بی خبر را به خیابان ها کشیدند.

 اکبر گنجی شیاد عوامفریب  به ملت ایران نه گفت  سینما رکس آبادان را کسانی انجام دادند که امروز جزء  مقامات رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی هستند. و به آتش کشیدن سینما 400 انسان بیگناه را ذغال کردند و این فاجعه را به ساواک نسبت دادند.

 اکبر گنجی و دیگر اسلام گرایان مسلمان  بملت ایران و جهان آتش زدن سینما رکس را  دروغ گفتند و آن جنایت خود کرده را به ساواک نسبت دادند.

 اکبر گنجی نوکر و جیره خوار بیگانگان. چرا  نمی گوید  سراسر کتاب هائی که توسط آخوند های مذهب شیعه نوشته شده است چیزی جز دروغ و خدعه و نیرنگ نیست ؟

 چرا نمی گوید حادثه روز عاشورا جنگی بین 72 نفر با یک سپاه جرار و نیرو مند بود و در مدت سه یا چهار ساعت به پایان رسیده است. پس چگونه است دروغگویان  مذهب شیعه  هزاران  کتاب در وصف این  سه چهار ساعت نبرد نوشته اند و روده درازی کرده اند. پس نقد اکبر گنجی  کجا است ؟

اکبر گنجی عوامفریب پاسدار بنا به اعتراف صفار هرندی چرا نمی گوید. دنبال دخترانی بود که اگر  چند تار مو از  زلف شان  بیرون  بود  به روی آن ها اسید می پاشید و چرا نمی گوید در دوران پاسداریش او را  اکبر پونزی می نامیدن ؟

دلیلش این بود به پیشانی دختر های جوان که پوشش متفاوتی داشتند پونز می چسباند.

  اکبر گنجی ،  این  شما دینداران  و باورمندان      مذهب  شیعه  هستید که    دروغ می گفتید و دروغ می نوشتید. دیگر شیادی و عوامفریبی بس است. چرا نمی گوئی تمام مانیفست ها که  می نوشتی طبق دستور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است. و مزد همه عوامفریبی و خیانت به ایران و ایرانی و حمایت از اسلام را به عنوان جایزه بمبلغ 500 هزار دلار دریافت کردی.  

  اکبر گنجی خائن جیره خوار  آنچه در سال 57 در ایران اتفاق افتاد اسلامی بود. جبهه ضد ملی ها -  توده ائی های بیوطن بچه استالینی ها و نهضت آزادی  وقتی زمان را آماده مبارزه با رژیم محمد رضا شاه که در راه سر بلندی و  ترقی و استقلال ایران و ایرانی  می کوشید.   دانسته و یا ندانسته  خود را  به عبای آخوند ها چسباندند و  دنباله رو آخوند ها  و  اسیر توهمات آخوند ها شدند  و ایران و ایرانی را به این روز فلاکت بار انداختند.  این مطالب را بدان جهت آوردم که بدانیم آنچه در سال 1357 اتفاق افتاد آخوندی و رهبرش خمینی گجستک بود که میوه سال ها دروغ و ریاکاری  آخوند ها بود که حریصانه به قدرت - حکومت و ثروت مملکت چشم دوخته بودند.

 اکنون که تاریخ ایران در حال ورق خوردن و نوشتن است.  لابی ها و مزدوران رژیم منفور جمهوری اسلامی مانند اکبر گنجی  شدیداً در تلاش می باشند. لذا گول آن ها را نخوریم.

به امید  بیداری و  نجات  ملت  ایران  از گرداب  اسلام  ترور  پرور 

 

۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه


فلسفه  امامزاده  سازی  در ایران

تنها امامی که در خاک ایران دفن است امام رضا در مشهد است و بقیه امام ها در خاک عراق و سوریه خاک شده اند.

در زمان صفویه که مذهب تشیع به ایرانیان تحمیل شد.  وجود قبر رهبران و امام های شیعه در خاک کشور های دیگر که سنی مذهب بودند یک کسر شأن و شکست معنوی برای سلاطین صفویه و مذهب تشیع بشمار می رفت. لذا برای جبران این کسری ، سیاست امامزاده سازی را بکار گرفتند تا اگر امام ها در خاک ایران مدفون  نیستند لااقل فرزندان آنها مدفون می باشند که هنوز هم ادامه دارد حتی در زمان رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی  بصورت امامزاده سیار در آمده است. یعنی ضریحی را روی کامیون می گذارند و در خیابان ها می چرخانند و افراد ساده لوح را سر کیسه می کنند.

امامزاده سازی بدین طریق بود که یک آخوند مورد اعتماد مردم در یکی از روز های مذهبی به منبر می رفت و خبر از خوابی می داد که دیده بود  نوه و یا فرزند فلان امام در نقطه ای از ایران مدفون است. همین شهادت ،  خیلی فوری بوسیله حکومت های محلی و همیاری  مردم  سبب  ساختن  بارگاه زیارتی  و متولی  می گردید  و  بعد  هم معجزات امامزاده شروع  می شد.

در جائی خوانده ام  یک آمریکائی که به ایران سفر کرده بود. در خاطراتش نوشته بود به شمیران رفته و از منطقه تجریش و بازار آن بسیار تعریف کرده و سپس اضافه کرده بود  در بازار  تجریش درخت بسیار قطوری وجود دارد که درختی به آن بزرگی در ایران ندیده بود و به شاخه ها و تنه درخت تعداد زیادی دست و پای فلزی آویخته شده بود.

مرد آمریکائی از مردم سوال می کند این دست و پا های فلزی به درخت برای چیست ؟ به  او گفته می  شود  این چنار امامزاده  صا لح  است و افرادی که  چلاق  هستند  را معالجه می کند. مرد آمریکائی بسیار خوشحال می شود که  برای درمان چلاقی رئیس جمهور آمریکا ( ترومن ) راهی پیدا کرد است.

توجه شود:  طبق آمار حدود 1550 امامزاده در نقاط مختلف ایران بر پا است. در حالی که در استان های سیستان و بلوچستان و سایر  نقاط که سنی هستند یک امامزاده وجود ندارد زیرا مردم آن مناطق سنی مذهب هستند و اگر شیعه هم باشند در اقلیت می باشند.

امامزاده سازی کار ساده ای نیست ، شخصیت معروفی باید پیش تاز این برنامه شود مانند امام جمعه های  شهر ها  که  مورد احترام هستند  خواب نما می شدند. والا اگر  یک فرد   عادی بگوید  خواب  نما  شده  است  کسی  به   خواب  او اعتباری  نمی داد  و می گویند پر خوری کرده است.

 وجه  تشابه  اکبر گنجی  با  امامزاده  سازی

همان طور که از خواب نما شدن یک آخوند معروف امامزاده ای در ایران بوجود می آمد و  همه جا در کوچه و بازار -  قهوه خانه ها ، مسجد ها  و خانه  ها صحبت از امامزاده  جدید می شود. در یک مقطع زمانی در رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی هر روزنامه را که باز می کردید مسأله اکبر گنجی مطرح بود. برخی از روزنامه ها اخبار مربوط به اکبر گنجی را که در زندان اوین بود را با آب و تاب زیاد می نوشتند. و برخی دیگر  از اکبر گنجی قدیس ساخته و او را اسطوره مقاومت و قطب امید مبارزه رهائی بخش مردم ایران معرفی می کردند و بخورد مردم می دادند. در مورد امامزاده سازی  اکبر گنجی این بار بجای اینکه  یک آخوند و یا یک  شخصیت معروفی پیش تاز شود ،  آمریکا خواب نما می شود  و امامزاده اکبر گنجی در جامعه ایران ظهور میکند.  یادمان هست وقتی اکبر گنجی در نیویورک اعتصاب غذا کرد. از تمام ایالت های امریکا ایرانیان آمده بودند تا در روزه سیاسی او شرکت کنند. حتی شاه ماهی آواز ایران گوگوش هم آمده بود. از همه مهم  تر  و  جا لب  تر  از نظر تبلیغات و   توجه مردم  را جلب  کردن  اقدام  تلویزیون توده ای همیشه خائن پارس و تلویزیون کانال یک بود که از کلیفرنیا با چند اتوبوس برای همیاری و همکاری با اکبر گنجی طی چند روز خود را به نیویورک رساندند.

 در این جا لازم می دانم اکبر گنجی را بنا به اعتراف خودش حضورتان معرفی کنم. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.

اکبر گنجی اعتراف می کند از جوانان انقلابی سال 1357 خورشیدی بوده است. از همان روز های نخست پاسدار شده و به مقامات مهمی هم رسیده است. در زمان ریاست جمهوری  محمد خاتمی به  روزنامه نگاری  روی آورده  است. بنا به دلایلی باز داشت می شود  و  مدتی  در زندان  اوین  زندانی  بوده  است.  جالب است از  زندان  مرتباً  مانیفست  می نوشت  و  به  خارج می فرستاد. تصور می شود آقای اکبر گنجی سر راستگوئی ندارد. او نمی گوید مقام مهمی که داشته است  شکنجه گری  بوده است.   بهمین دلیل برای اولین بار که اکبر گنجی در جلسه ای که توسط ایرانیان مبارز در آلمان تشکیل شده بود اکبر گنجی هم حضور داشت. ولی او را بعنوان اینکه شکنجه گر بوده از جلسه بیرونش کردند. هم چنین اکبر گنجی نمی گوید  بعنوان زندانی به سلول های افراد  رفته در بین آنها  مدتی زندگی می کرد تا بتواند اطلاعاتی از آن ها بدست آورد و در اختیار  مقامات  جمهوری اسلامی  بگذارد.  البته بیشتر بین مجاهدین و چریک های فدائی خلق می رفت. اکبر گنجی نمی گوید همان روز های اول چرا  امیران ارتش را کشتند. اموال مردم راتصاحب کردند و جوانان و افراد میهن پرست را  قتل العام کردند و آتشی که به پا کردند 34 سال است ایران و ایرانی را می سوزاند.

  جالب است  آقای جورج w بوش رئیس جمهور پیشین آمریکا متوجه زندانی شدن این زندانی سیاسی شده. در بیاناتی از اکبرگنجی حمایت میکند و آزادی او  را می خواهد. هم چنین مایکل لیدن آمریکائی در روز نامه فارسی زبان عصر امروز شماره 3930 چاپ  کلیفرنیا  از اکبر گنجی به عنوان یک روز نامه نگار شجاع که شهامتش از  روسای دولت ها بیشتر است یاد کرده و خواهان آزادی او است.

حمایت  شخصیت های آمریکائی از اکبر گنجی بویژه آقای بوش اکبر گنجی را به امامزاده  بسیار معتبری تبدیل کرد.  و جراید ایرانی وابسته به آمریکا یکسره به بزرگداشت امامزاده گنجی پرداختند. دقیقاً همان طور که وقتی  امامزاده ائی خواب نما می شد همه جا صحبت از مقام مقدس امامزاده و معجزات او بود و مردم ساده لوح زود باور در بزرگ سازی و تجلیل از امامزاده گنجی  بر دیگری سبقت می گرفتند. روزنامه های خارج و داخل کشور که به طریقی وابسته به آمریکا هستند و یا به دست آمریکا نگاه می کنند و روزنامه خودشان را می نویسند بسرعت براه افتادند.

  کیهان لندن از اکبر گنجی یک امامزاده طلائی ساخت. به مقالات  شاهین فاطمی که نام اصلی او (  علی محمد فاطمی ) است و از کنفدراسیونی های بسیار فعال بود با آن سابقه پر فسادش که کار گزار سیاست آمریکا بود  رجوع کنید ، حیرت خواهید کرد که چقدر نوشته های شاهین فاطمی  شبیه اظهارات مایکل لیدن آمریکائی درباره اکبر گنجی است. بنا به مثل معروف   بدست ننه نگاه کن مثل ننه غربیله کن.  شاهین فاطمی  عمل کرده است.

روز نامه عصر امروز هم از اکبر گنجی به عنوان اصیل ترین وارث شجاعان ایرانی یاد کرده و نوشت پاک بازی امروزش ،  همه خطا های دیروز او را شست و پاک کرد. توجه کنید ! ! آقای شرفشاهی در روزنامه عصر امروزش  نوشت. می خواستم با همه وجودم در برابر او  به نشانه احترام  تعظیم کنم. این تجلیل و تعظیم  وقتی جالب است که مقالات تندی که قبل از شفارش آقای بوش شرفشاهی علیه اکبر گنجی در روز نامه عصر امروزش نوشته بود مرور شود. آن وقت است که به حد رذالت و پستی و خود فروشی  رسانه های گروهی فارسی زبان پی می بریم و در می یابیم که روزنامه نگاران و جیره خوار های دیگر در سایر رسانه های گروهی  منتظر دستور از سازمان ها و مقامات بالا هستند.  همین که رئیس جمهور آمریکا از اکبر گنجی حمایت کرد روز نامه عصر امروز و صبح ایران کاسه بسیار داغتر از آش شدند. اشاره ای به نوشته آقای پرویز قاضی سعید در روز نامه صبح ایران لازم است.

روزنامه صبح ایران نوشته بود به سوابق اکبر گنجی نباید کاری داشت. گنجی دارد سیستم را بهم می ریزد و خامنه ای را فرد غیر ضروری در سیستم حکومتی می داند و باید برود. به همین علت است که رئیس جمهور آمریکا از وی حمایت کرده است. استدلالی از این مهمل تر از کسی که هر روز تفسر خبر می گوید شنیده و دیده اید ؟ ؟ ؟

سوالی از سیروس شرفشاهی و پرویز قاضی سعید وجود دارد. آیا در بین میلیون ها ایرانی فقط اکبر گنجی است که خامنه ای را فرد غیر ضروری در سیستم رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی می داند و باید برود ؟ ؟ و یا این فقط اکبر گنجی است که رئیس جمهور امریکا از آن حمایت کرده و آقای پرویز قاضی سعید هم  به روش سیاست نوکری آمریکا به تجلیل از اکبر گنجی برخاسته است.

بهانه  شعار  خامنه ای  باید  برود

ملاحظه می شود شعار خامنه ای باید برود از سوی اکبر  گنجی بهانه حمایت دو روزنامه عصر امروز و صبح ایران از گنجی شده است. چنان که گوئی تاکنون هیچ ایرانی خواستار رفتن خامنه ای و یا  رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی نشده است.

اقای پرویز قاضی سعید باید بداند  حدود 30 سال پیش شاهزاده رضا پهلوی در پیامی خطاب به خمینی گفتند. آقا باید بروید. پوشیده نیست که در آن زمان چنین پیامی و حکمی نسبت به خمینی قابل مقایسه با خواسته رفتن خامنه ای امروز  نیست ولی اسناد سیاسی نشان می دهد که این خواست و شعار محکم و روح دار شاهزاده رضا پهلوی هیچ عکس العمل و بردی نیافت. نه روزنامه ها پیگیری کردند و نه آن پیام پر معنی آن چنان که باید مانند پیام اکبر گنجی ارزیابی نگردید.

 چرا ؟ برای اینکه پشت اکبر گنجی آمریکا و پول آمریکا قرار داشت که مثل آهن ربا تمام افراد را جذب می کرد. ولی در پشت پیام شاهزاده رضا پهلوی نه پول آمریکا بود که روز نامه های  پولکی و جیره خوار را جذب کند و نه چنان شعاری در آن روز ها خواست آمریکا بود. در مسیر تحقیق در رابطه با اکبر گنجی به مطلبی بر خورد کردم که اعتقاد و ایمانم را در مورد رسانه های گروهی از بین برد که به شرح زیر است.

صبح ایران در شماره 4590 خود تکلیفی برای ایرانیان در رابطه با قضیه اکبر گنجی بشرح زیر  معین کرده بود که بسیار تعجب آور ، پر معنا و خواندنی است.

صبح ایران می نویسد در چنین شرایطی ما ایرانیان برون مرز یک وظیفه مهم و اساسی داریم و آن این است که  تلفن ها - فکس ها و ایمیل های  پی در  پی  به کاخ  سفید و  وزارت خارجه  آمریکا به فرستیم و مسأله زندانیان سیاسی و اعتصاب غذای گنجی و اینکه او در آستانه مرگ است را چنان بزرگ کنیم که رئیس جمهوری آمریکا ناچار شود در این رابطه سخنی بگوید و دست به اقدامی بزند. خوننده محترم یک بار دیگر متن بالا را مطالعه کنید تا به عمق فاجعه پی ببرید.

 محال است در جهان مطبوعات یک مدیر روزنامه ای آنقدر سطحی و نادان باشد که جمله ( چنان بزرگ کنیم ) را در روزنامه اش آن هم بقلم مدیر روزنامه بنویسد. مفهوم این تدبیر مدیر روزنامه  صبح ایران  این است که قضیه را غلو کنید ، دروغ بگوئید تا آمریکا و مردم آن کشور را فریب بدهید و آمریکا را  ناچار کنید که دست به اقدامی بزند و کاری کند.

همین آقای شرفشاهی و پرویز قاضی سعید بار ها در روزنامه هایشان اکبر گنجی را بباد انتقاد و استیضاح کشیده بودند و او را عامل جمهوری اسلامی می دانستند. آقای قاضی سعید نوشته بود چگونه ممکن است در سیستم خفقان و بی رحمی جمهوری اسلامی کسی بتواند در زندان مانیفست بر علیه جمهوری اسلامی بنویسد و مانیفست او چاپ شود ؟ ؟

اما این اعتراضات و شک های اصولی هنگامی که آقای بوش و مایکل لیدن به حمایت جاسوس خودشان در ایران بر خاستند. شیوه و روش روزنامه های ایرانی خارج از کشور هم تغیر کرد. شعر ها نبود که برای اکبر گنجی خوانده شد و بیاد داریم  جوانان شام غریبان برای آزادی اکبر گنجی گرفتند و شخصیت های خارجی خاصه ایرانیان ،  آزادی او را خواستند.

سابقه حمایت آمریکا  از عوامل  خودش

آیا در زندان های ایران فقط همین اکبر  گنجی بود که شکنجه شده است ؟  روز نامه صبح ایران در مقالات متعدد از شکنجه های مدام- تجاوز به زندانیان -  شلاق و غیرو نمونه های زیاد را بیان کرده است که مسأله اکبر گنجی در مقابل آن ها از صفر هم کوچک تر بود. پس چرا همه فراموش شده است و لی اکبر  گنجی اسطوره شد ؟ برای اینکه  اکبر گنجی خودش اعتراف کرده است  با در یافت 500 هزار دلار بعنوان جایزه ،  برنامه نظر خواهی و خیلی از برنامه های دیگر  مورد نظر آمریکا در ایران را   پیش ببرد. یعنی  اکبر گنجی جاسوس امریکا در ایران است.  نمونه ای  دیگر بحث را مستدل تر می کند. این نمونه مختصر شده از اسناد سفارت آمریکا گرفته شده است.

  در بیستم آبان ماه 1357 کریم سنجابی و داریوش فروهر و عده دیگر از جبهه ضد ملی ها  قبل از شروع کنفرانس مطبوعاتی  بوسیله حکومت نظامی اویسی دستگیر شدند. دستور کار  کنفرانس جبهه ضد ملی ها اعلام چگونگی  همکاری و موافقت جبهه ضد ملی ها  با ابلیس خمینی و آخوند های  کود تاچی بود.  آب دهان تمام ملت ستم کشیده ایران بر این روشنفکران پر مدعای تو خالی باد.  

توجه شود:  وزارت امور خارجه آمریکا در تاریخ 24 آبان ماه یعنی چهار روز بعد از دستگیری کریم سنجابی و سایر سران جبهه ضد ملی ها به سفارت آمریکا در تهران نوشت ،  نمایندگان کنگره به نیابت از طرف موکل خود پسر کریم سنجابی که تبعه آمریکا است از ما خواسته اند تا در باره وضعیت کریم سنجابی تحقیق کنیم. کریم سنجابی در کجا بازداشت شده و تحت چه شرایطی است و چه اتهامات  ویژه ای به او داده شده است. در سند دیگری دکتر میناچی جاسوس شناخته شده دیگر  آمریکا به سفارت گزارش جامعی از وضع کریم سنجابی  می دهد. لازم  به  اشاره  است که یکی از  پسران سنجابی بنام سام سنجابی از جاسوسان سازمان ( C. I. A ) سیا  می باشد و دارای شماره رمز است.

بررسی دستاورد های  جریان اکبر گنجی برای جمهوری اسلامی

سوالی را که  پیش رو داریم این است. آیا آنچه را که آمریکا برای جاسوسش اکبر گنجی انجام داد به نفع رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بوده ،  یا به ضرر او.

قویاً می گویم دستاورد جریان اکبر گنجی در آن مقطع زمانی برای جمهوری اسلامی بسیار سودمند بود. بشرح زیر.

1- به جهانیان  ثابت شد در زندان های جمهوری اسلامی زندانیان از همه نوع آزادی ها حتی بیشتر از زندانیان در کشور های آزاد جهان بر خوردارند.

دلیلش این است که در زندان هیچ کشوری به زندانی اجازه داده نمی شود که علیه حکومت هر مطلبی را که می خواهد بنویسد و در داخل و خارج از کشور منتشر گردد.

2- نوشته های زندانیان در کشور های دیگر بوسیله مأمورین زندان کنترول می شود و نوشته ای که خلاف محدودیت های زندان بخصوص علیه حکومت باشد اجازه خروج نمی دهند.

3- با انتشار مانیفست اکبر گنجی که خواهان جمهوری لائیک  است دلیل محکمی است که زندانیان در زندان های جمهوری اسلامی از محدودیت های معمول در زندان سایر کشور ها مبرا می باشند. باید توجه داشت در رژیمی که چاپ کتاب زیر کنترول شدید حکومت است چگونه ممکن است یک زندانی بتواند مانیفست جمهوری لائیک که نه تنها خلاف قانون اساسی است بلکه خلاف اسلام هم هست در خارج از زندان منتشر گردد ؟؟؟

آیا این امتیازات بزرگ در شرایطی که جمهوری اسلامی زیر انتقاد شدید و سنگین سازمان های حقوق بشر بود امتیاز بزرگی نیست. ؟؟؟

4- اکبر گنجی در جریان انتخابات ریاست جمهوری محمد خاتمی موقتاً آزاد شد و بلافاصله در مقابل زندان یک مصاحبه مطبوعاتی تشکیل داد و نقطه نظراتش را همراه اهانت نسبت به ولایت فقیه و حمایت از جمهوری لائیک اعلام کرد. جالب است گفته شود  این مصاحبه بلافاصله در مطبوعات داخل و خارج کشور چاپ شد. آیا از خود پرسیده ایم و یا رسانه های گروهی بما گفتند در یک حکومت دد منش خودکامه و خود سر و خون آشام مانند جمهوری اسلامی چطور ممکن است به یک زندانی که افکارش آشکارا مخالف حکومت است آن قدر آزادی داده شود که هر چه میل دارد بگوید. آیا این برای جمهوری اسلامی امتیاز بزرگی نیست ؟؟؟

اثبات  استقلال  قوه  قضائیه

درخواست رئیس جمهور آمریکا آقای بوش برای آزادی اکبر گنجی و مقاومت جمهوری اسلامی یک امتیاز بزرگ برای قوه قضائیه جمهوری اسلامی هم شد. هم چنین   شخص علی خامنه ای را مبرا از نفوذ در قوه قضائیه می سازد.

مقصود از بیان این مطالب  این است که بدانیم حمایت آقای بوش و سایر مقامات کشور ها از اکبر گنجی و گنجی ها یک حمایت مردمی و بشر دوستانه و انسانی نیست. یک حمایت سیاسی است که در رابطه  با خدمات جاسوسی و میهن فروشی افراد  است.

باید بدانیم  رژیم منفور و اشغالگر جمهوری اسلامی بدست اکبر گنجی و گنجی های خائن و وطن فروش و حمایت  کشور های استعمار گر بنا نهاده شد و تا امروز دوام دارد.

 هم چنین اکنون که بحث  تشکیل  شورای ملی در خارج ایران مطرح است گول شیادان بیوطن و رسانه های گروهی جیره خوار و خائن را نخوریم.

به امید  بیداری  و  پیروزی  ملت  تنها و بی یار و یاور ایران