۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

بررسی  جدائی  بحرین  از  ایران

خیانت را قوانین مجازات عمومی تعریف نکرده، بلکه عمل منطبق باخیانت را بیان نموده  است. جرم خیانت درجاتی دارد،  مانند خیانت به روابط دوستی، خیانت در افشاء اسرار، خیانت در امانت داری و خیانت به میهن و منافع ملت. خیانت بوطن و ملت از آن جا که با سوء استفاده و اطمینانی که به خائن شده است همراه است، لذا زشت ترین و منفور ترین نوع جرائم است.
موضوعی که می خواهم حضورتان پیشکش کنم و متقابلاً، کمی توجه و عنایت شما را استدعا دارم، اثبات و شناخت خیانت و معرفی خائن در رابطه با بحرین است. برای اینکه در بحث مغلطه نکرده باشم، و بحث گویا تر باشد آن را به دو بخش حضورتان پیشکش می شود.
 بخش اول:
  در زمان سلسله قاجاریه مشیر الدله نخست وزیر است و محمد مصدق وزیر امور خارجه ایران می باشد.
در دو هفته آخر حکومت  مستوفی الممالک انگلیس ها برای آن که دولت ایران را تحت فشار قرار دهند در بحرین یعنی مروارید خلیج فارس که بار ها تعلق آن به ایران در مجامع بین المللی و چه در مکاتبات بین ایران و انگلیس ها، فرانسوی ها، آلمانی ها، روس ها و دیگران،  مورد تأئید قرار گرفته بود دست به اخلال و آشوب زدند.  ملک الشعرای بهار شرح این واقعه را چنین می نویسد.
روز 20 اردیبهشت 1302 خورشیدی در ساعت 9 صبح هنگام خرید و فروش یک  ساعت بغلی بین یک نفر عرب وهابی و یک ایرانی نزاعی رخ داد و منتهی به زد وخورد می شود. ایرانیان  به گمان این که قضیه ختم شده به دنبال زندگی خود میروند. ولی اعراب وهابی بنا به شرارت ذاتی با اشاره و تحریک انگلیس ها ، مسلح شده غفلتاً بر ایرانیان حمله می کنند. ایرانیان چون اسلحه نداشتند فقط با چوب به دفاع می پردازند. یک ساعت و نیم نزاع طول می کشد عده ای از ایرانیان در حدود سه نفر مقتول و 37  نفر مجروح و 5 نفر مفقود الاثر می شوند. و پس از آن به خانه های خود رفته پناهنده و مخفی شدند و قریب 25 روز تمام ایرانیان دکان ها و مغازه های خود را بسته و در خانه نشسته و دچار تهدید و خطر بودند. با سقوط کابینه مستوفی الممالک و روی کار آمدن مشیرالدوله که دیگر مانند مستوفی الممالک اتکائی به روس ها نداشت به نظر می رسید که فشار انگلیس ها به ایران خاتمه یافته است.
وقتی مشیرالدوله مشغول کار شد و محمد مصدق را هم به عنوان وزیر امور خارجه به مجلس معرفی کرد و سوسیالیست های طرفدار شوروی و رهبرشان سلیمان میرزا در مجلس در اقلیت قرار گرفتند. لذا  بایستی غائله  بحرین  را  تمام  شده  تلقی می کردند.   ولی انگلیس ها که اوضاع را بر وفق مرادشان می دیدند ( زیرا مشیرالدوله و محمد مصدق هر دو کار گزار سیاست انگلستان بودند ) برای اجرای طرحشان مجدداً به تحریک اعراب پرداختند. طرح انگلیس ها چه بوده است ؟ جدائی بحرین از ایران  لذا اعراب وهابی مجدداً به ایرانیان شیعه حمله برده 8 نفرمرد و 2 زن کشته و دو نفر زخمی می شوند. لذا دایه های مهربان تر از مادر  یعنی  انگلیس ها، ایرانیان را تشویق می کردند که به کنسولگریشان در منامه مراجعه کنند. مأموران کنسولگری در مقام خیر خواهی از طرف نمایندگان منتخب شیعیان بحرین به دولت ایران تلگراف می نمایند که اگر دولت علاج فوری ننمایند برای تمام ایرانیان در بحرین خطر جانی و مالی حتمی است.
ملک الشعرای بهار ماجرا را چنین ادامه می دهد. این جا است که تیر سیاست استعمار گرانه انگلستان به هدف می نشیند، وزیر خارجه ایران یعنی محمد مصدق به اشاره مشیرالدوله از دولت انگلستان تقاضای کمک و دخالت می نماید و این دقیقاً چیزی بود که انگلیس ها لازم داشتند تا بدون زحمت و بدون اعتراض دول عضو مجمع  ملل قسمتی از خاک ایران را تصرف کنند.
وزیر امور خارجه ایران یعنی محمد مصدق نامه ای به سفارت انگلیس نوشت و دخالت آن دولت را در حفظ جان و مال اهالی ایرانی در بحرین را خواستار شد. جبهه ضد ملی ها و مصدقی ها تعصب را کنار بگذارید آیا این عمل محمد مصدق  وزیر امور خارجه ایران درست بوده است ؟ وقتی به ایران خبر رسید که انگلیس ها بحرین را اشغال کرده اند مجلس به رسیدی علاقمند شد و جلسه سری در مجلس شورای ملی به خاطر واقعه بحرین تشکیل شد. اگر چه از جزئیات مذاکرات جلسه سری مجلس شورای ملی اطلاع دقیق در دست نیست و دقیقاً نمی توان گفت که در جلسه سری چه گفتند و چه شنیدند ولی یک امر مسلم است که رضا خان سردار سپه ( رضا شاه بعد ) از تصمیم نا بخردانه محمد مصدق سخت بر آشفت و حتی شایع است در آن جلسه از فرط عصبانیت و تأسف و تأثر گریسته است.
نقد و تجزیه و تحلیل اقدام   محمد مصد ق  در ماجرای   بحرین
1-     اولین سوالی که در ذهن ها ایجاد می شود این است که ملک الشعرای بهار گفته است زمانی که مشیر الدوله نخست وزیر است و محمد مصدق وزیر امور خارجه، انگلیس ها اوضاع را بر وفق مرادشان دیدند، چنین استنباط می شود در آن مقطع زمان ایادی  انگلستان  در  ایران  مصدر کار  بودند (   مشیر  الدوله  و      مصدق )  و  انگلستان نمی خواست این فرصت طلائی را در اشغال و تصرف بحرین آن هم بدون زحمت و بدون اعتراض کشور های استعمار گر قسمتی از خاک ایران را به تصرف خود در آورد. لذا بنا به گفته ملک الشعرای بهار محمد مصدق از ایادی و کار گزار سیاست انگلستان در ایران بوده است و به میهن پرستی رضا خان سردار سپه آگاهی یافتیم که برای بحرین گریسته است.
2-     دانستیم محمد مصدق کوچکترین  اقدامی در مقام  وزیر  امور خارجه  در  مورد  بر قراری امنیت در بحرین نکرده، بلکه دست کمک  به  سوی  دولت  انگلیس  دراز کرده  و  تقاضای  کمک  و دخالت می نماید. بیاد داریم هنگامی که نخست وزیر بود بعنوان اینکه امنیت جانی ندارد در یکی از اطاق های مجلس شورای ملی  ساکن شده و برای مدتی در آنجا زندگی کرد. خوانندگان گرامی این قبیل افراد خائن برای سرپوش گذاشتن روی خیانت هایشان  دست بکار های جلف و من در آوردی می  زنند، نمونه زنده اش احمدی نژاد رئیس جمهور رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی است که شاهد سخنان و حرکات جلف او در شورای امنیت سازمان ملل متحد  هستیم.
3-     محمد مصدق نه تنها کوچک ترین اقدامی در جهت اعتراض به عمل انگلستان در جهت  تحریک و تشویق رفتن ایرانیان به کنسولگری انگلستان نکرده است حتی ماجرای بحرین را به مجلس شورای ملی و سایر مقامات مملکت باز گو نکرده است.
4-     نامه ای که محمد مصدق سر خود از راه عوام فریبی در جهت حفظ جان و مال اهالی بحرین از انگلستان خواستار کمک شده بود را از مقامات مملکت و مجلس شورای ملی مخفی نگه داشته بود. باید بدانیم تمام اقدامات محمد مصدق قاجار تبار در بحرین سند اجازه  ورود  انگلستان به بحرین  و تصرف آن  بوده  است.  انگلیس  ها را خوب می شناسیم و می دانیم هر جا جل و پوستشان را پهن کنند بیرون کردنشان کار حضرت فیل است. و برای حفظ موقعیت شان دست به هر رذالت و پستی می زنند.
در اسناد آمده است انگلستان با اعزام یک کشتی که 40 سرباز هندی و دو عرراده توپ از آن پیاده کرد،  بحرین مروارید خلیج همیشه فارس را متصرف نمود و از آن به بعد طبیعی است،  نفوذ دولت ایران در آنجا از بین رفت و بحرین عملاً  زیر نفوذ دولت انگلیس قرار گرفت، بخصوص که اعراب     ساکن  بحرین در صد  زیادی  را تشکیل می داد.ند
در آن مقطع زمان نیروی دریائی ایران اگر چه نیروی قابل ملاحظه ای در خلیج فارس نبود ولی ایران دارای دو کشتی جنگی پرسپولیس و مظفری و تعدادی ناوچه های کوچک بود که حراست بنادر ایران را بر عهده داشتند،  و بخوبی قادر بودند که نه تنها دو عراده توپ و چهل سرباز در بحرین پیاده کنند بلکه امکان داشت که ده ها و حتی صد ها برابر این مقدار اسلحه و مهمات با افسران و سربازان جانباز را با همان لوازم موجود تحت رهبری رضا خان سردار سپه که وزارت جنگ را عهده  دار بود  برای بر قراری امنیت بحرین به آن منطقه اعزام می گردید. ولی محمد مصدق وجیهه المله عوام فریب به جای این که تلگرافی را که از  دولت انگلستان تقاضای کمک کرده بود را به مجلس شورای ملی اطلاع دهد و یا   از رضا خان   سردار سپه   وزیر جنگ راه حل بخواهد، خود سرانه به خاطر سوگندی که در هنگام عضویت در جامع آدمیت در حضور میرزا یعقوب ارمنی و پسر او میرزا ملکم خان که هردو از جاسوسان و نوکران انگلیس بوده اند   قسم یاد کرده بود در هر مقام مادام العمر در حفظ منافع دولت فخیمه انگلستان کوشا باشد. خیانت بزرگ را به ایران و ایرانی کرد و بحرین را با آن چاه های مالامال نفتش و آن موقعیت بی نظیر ژئوپلیتیکش که می توانست سیادت ایران را تا ابد در خلیج فارس و دریای عمان را  حفظ کند  را  دو  دستی تحویل  استعمارگران  انگلستان کرد. با کمال تعجب می بینیم نه جبهه ضد ملی ها و نه مصدقی ها که به سیاست علاقمند هستند در هیچ جا اشاره ای به موضوع بحرین و چگونگی از دست رفتن آن نکرده اند. اگر هم سخنی گفته اند تاریخ را تحریف کرده اند.  
ملک الشعرای بهار می نویسد  واقعه  بحرین  نقطه عطفی در زندگی سیاسی رضا خان سردار سپه به شمار می آید. او که برای پس گرفتن یک تکه زمین خشک و بی حاصل جان خود وسربازانش را به   خطر  انداخته  بود   و تا  دم مرگ  پیش  رفته بود چطور می توانست این فاجعه عظیم را تحمل کند. رضا خان سردار سپه  تنها راه چاره را لااقل برای جلوگیری از تکرار حوادث مشابه در آن دید، که خود زمام امور را به دست گیرد. درود به روان پاکش باد از زمانی که امور مملکت را در دستهای قدرتمندش گرفت شاهد سازندگی های او بودیم. روزی رضا خان سردار سپه  وزیر جنگ چیزی  را  بهانه کرده در هیئت دولت عصبانی می شود و  بالاخره به رئیس دولت ( مشیرالدوله ) پیغام می دهد که نباید در هیئت دولت ظاهر شود. مشیر الدوله هم با لطبع مستعفی می شود، این مطلبی که ملک الشعرای بهار سر بسته از آن یاد می کند همانا مسئله از دست رفتن بحرین توسط مصدق است. مسئله فقط آن نبود که سردار سپه بخواهد به فکر زمام داری باشد. ایرج میرزا شعری سروده است که چنین است.
تجارت نیست ،صنعت نیست، ره نیست     امیدی جز به سردار سپه نیست
بخش دوم:
بخش دوم را از آنجا شروع می کنیم که دولتمردان ایران از نفوذ انگلستان در بحرین نگران شده بودند،  برای اثبات مالکیت ایران، ، بحرین را استان چهاردهم نامیده شد و اردشیر زاهدی  وزیر امور خارجه، کتاب بحرین از دوران هخامنشیان تا حال را منتشر کرده بود. بدنبال موج استقلال طلبی که به تحریک انگلیس ها بحرین را فرا گرفته بود. کمیسیون محرمانه ای در وزارت امور خارجه با شرکت امیر عباس هویدا نخست وزیر و هیئتی از مقامات برای حل مسئله بحرین تشکیل گردید.
درست است که بر پایه تصویب نامه هیئت وزیران کلیه جزایر بحرین به عنوان استان چهاردهم شناخته شده بود. ولی دولت ایران از زمان قاجاریه  هیچگونه دخالتی در کنترول و امور بحرین نداشت،  براستی می توان گفت بحرین  اسماً استان چهاردهم ایران نامیده شده بود.
خوانندگان گرامی به جهان بینی محمد رضا شاه توجه فرمائید: یکی از فلاسفه گفته زیبائی دارد. می گوید رهبر آن نیست که احساسات مردم را بر انگیزد. رهبر آن است که عاقبت کار را بی اندیشد.  در نظر مجسم کنید محمد رضا شاه به پشتوانه ارتش و نیروی دریائی نیرومندی که بوجود آورده بود،  برای بیرون کردن انگلیس ها و حفظ بحرین به بحرین لشگر کشی میکرد.  چند لحظه در نظر  مجسم کنید چه پیش می آمد، درست مانند این بود که لشگر ایران وارد قتلگاه شده باشد. ابتدا در گیری با کشور نیرومند انگلستان بود که از نیروی دریائی بسیار نیرومندی بر خوردار بود. دیگر اینکه تمام کشور ها و شیخ نشین های خلیج فارس به حمایت بحرین وارد عمل می شدند، از همه مهمتر کشور عربستان بود که روابط تنگا تنگی با امیران بحرین داشت و مقدار زیادی از اهالی عربستان در پالایشگاههای نفت بحرین مشغول بوده و هنوز هم هستند. لذا این فرض وجود داشت تمامیت ارضی ایران ممکن بود به خطر بیفتد ؟
   محمد رضا شاه پهلوی در سفر هندوستان در روز چهاردهم دیماه 1347 برابر با 4 ژانویه 1969 میلادی، خبر نگاران در دهلی نو پایتخت هندوستان از پادشاه ایران در مورد  بحرین سوالاتی می نمایند. پاسخ  محمد رضا شاه چنین است. برای حفظ هر وجب از خاک خود منتهی تلاش را خواهیم کرد. در ضمن به سیاست خود دلبستگی داشته و هرگز برای بدست آوردن اراضی و امتیازات ارضی،  علیرغم تمایل آن مردم اقدامی نه خواهیم کرد. محمد رضا شاه می گوید اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد. زیرا این خلاف اصول سیاست دولت ماست که برای گرفتن بحرین که از سالها پیش مقدمات نفوذ انگلستان را در آن فراهم کرده بودند به زور متوسل شویم. گرفتن و  حفظ  کردن سر زمینی که مردم آن با شما ضدیت داشته باشند چه فایده ای خواهد داشت. منظور محمد رضا شاه اقدامات محمد مصدق است.
محمد رضاشاه روز بیستم بهمن ماه 1348  به اسدالله علم وزیر دربار می گوید به نظر تو در ادامه بحران مسائل بحرین چه باید کرد ؟ این است امتیاز مثبت محمد رضا شاه: مشورت کردن با دیگران. اسد الله علم در پاسخ می گوید، این که بگوئیم بحرین بنا بر حقوق قانونی از آن ما است، ما را به جائی نمی رساند. اگر بحرین را با زور بگیریم همیشه باری بر دوش ما خواهد بود و موردی برای اختلاف دائمی با عرب ها می شود. از آن گذشته بسیار گران هم خواهد بود. ( به عبارت ساده  بخطر افتادن تمامیت ارضی ایران ) لذا در تاریخ نهم فروردین 1349 اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه ایران، گزارش دولت را در باره جدائی بحرین از ایران را که بموجب آرای عمومی مردم بحرین زیر نظر نمایندگان سازمان ملل متحد انجام شده بود را در صحن مجلس خواند.
البته همان روز محسن پزشکپور لیدر فراکسیون پارلمانی حزب پان ایرانیست در مخالفت با جدائی بحرین و استیضاح دولت امیر عباس هویدا مطالبی را بیان کرد و بیشترین تکیه پزشکپور بر این بود، که نباید جدائی بحرین را به آرای عمومی مردم بحرین گذاشت و امیر عباس هویدا را  استیضاح کرد. در تاریخ  اول اردیبهشت 1349 امیر عباس هویدا به دفاع از خود در برابر استیضاح پرداخت و بعد از او چند نماینده دیگر دررابطه با جدائی بحرین بیاناتی بیان نمودند. در پایان جلسه 199 نفر به دولت راجع به سیاست  اتخاذی  درباره   بحرین رأی  اعتماد  داده  شد  و تنها 4 نفر      اعضای  حزب پان ایرانیست ، دکتر محمد رضا عاملی تهرانی- دکتر هوشنگ طالع- دکتر اسماعیل فریور و محسن پزشکپور به دولت رأی منفی دادند.   
نتیجه گیری:
موضوع جدائی بحرین تا امروز بین پان ایرانیست ها به عنوان یک آرمان ملی و میهنی ادامه دارد،  من  نویسنده این نوشتار به آن احترام می گذارم ولی مطالبی بسیار منطقی و اصولی در مورد جدائی بحرین وجود دارد که قابل حذف از حافظه تاریخی ملت ایران نمی تواند باشد و به آنها باید توجه داشت. مشکل در این است.
 وقتی کار های مهم و کلیدی مملکت در دست عوامل خارجی و افراد خائن مانند محمد مصدق باشد، در فرصت های مناسب چنین خیانت های بزرگی را به بار می آورند. قویاً معتقدم ثروت کشور ها،  منابع زیر زمینی مانند نفت و گاز و طلا و غیره نیست. ثروت کشور ها، داشتن ملتی آگاه و روشنفکران و دولتمردانی میهن پرست است. ملت ایران در ظرف 200 سال گذشته روی میلیارد ها دلار نفت و گاز و غیرو راه میروند،  چرا ملتی خوشبخت نبوده است ؟. دلیلش روشن است. نا آگاهی ملت، و معتقد به خرافات و واپسگرای 1400 ساله اسلام بودن، و دنباله رو بودن، دلیل  دیگر،،  وجود روشنفکران و دولتمردان خائن مانند مشیر الدوله ها، محمد مصدق، احمد متین دفتری، الهیار صالح، قوام السلطنه، مهدی بازرگان، کریم سنجابی، دکتر سید حسین نصر، شاپور بختیار، علیرضا نوری زاده، حسین فردوست هزار چهره عوام فریب، جعفر شریف امامی و خیلی های دیگر است.
 توجه شود: وقتی هم در مدت کوتاهی ( 57 سال ) دو پادشاه ایران ساز پهلوی. رضا شاه و محمد رضا شاه، زمام امور را در دست گرفتند، همه سازندگی، پیشرفت، احترام  جهانی که ما داشتیم توسط آن دو پادشاه انجام شده بود. که براستی می باید آن دوران را دوران ایران نوین نامید. ما نمی توانیم فراموش کنیم در طی 30 سال آخر پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی در صلح و صفائی کامل زندگی کرده ایم و بهترین روابط را با همسایگان خود داشتیم. و هیچ کوششی برای شناخت آن به کار نبردیم تا بنگریم 30 سال صلح و آرامش در تاریخ ملت ایران یعنی چه، امروز به ایران و زندگی نکبت بار ملت ایران نگاه کنیم،  باید بگویم یاد آن روز های خوب دوران پادشاهان پهلوی بخیر:  یادمان نرود که با آن دو  پادشاه  ایران ساز چه کردیم، آنچه نمی باید کردیم. به پایان آمد این دفتر حکایت هم چنان باقی است
                                         به  امید  بیداری  و آگاهی  ملت  ایران