۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

بررسی  تحصیل  محمد مصدق  در اروپا        مصدق السلطنه در راه فرنگ

جبهه ضد ملی ها و شیفتگان مصدق در مشاطه گری مصدق از هیچگونه فریبکاری دریغ نکرده و صفت هائی را که واقعاً مصدق فاقد آن ها بوده را به او نسبت داده اند مانند صداقت و راستگوئی ولی مصدق از ابتدائی ترین موازین اخلاقی یعنی پرهیز از فریبکاری  و دروغگوئی و پنهان کاری ابائی نداشته و در هر فرصتی برای پیشبرد هدف های خود از آنها استفاده کرده است و در حیله گری و شیادی چنان بود که جای هیچ شبهه ای بر جای نمی گذاشت. بهترین سند که میتوان ارائه داد، مطالعه کتاب خاطرات و تألمات به قلم مصدق است و یا تحصیلات او در اروپا است که به موارد زیادی از دروغگوئی ها- پنهان کاری ها و فریب کاری های او آگاه می شویم.
به رسم معمول هر گاه یکی از اعضای دربار و یا بستگان محمد علیشاه قصد مسافرت به خارج را داشتند موافقت و اجازه شاه لازم بود. محمد مصدق که یکی از مشاوران دائمی و راز داران محمد علیشاه بود بعد از به توپ بستن مجلس شورایملی توسط محمد علیشاه مستبد و تشکیل مجلسی بنام مجلس شورای کبرا، محمد مصدق استبداد خواه که عضو مجلس شورای کبرا بود، امکان نداشت بدون جلب موافقت محمد علیشاه از ایران خارج گردد. قبل از وارد شدن به بحث تحصیلات مصدق ملاحظه میفرمائید مصدق  طرفدار استبداد گران بود نه ملت مشروطه خواه ایران. مصدق درکتاب خاطرات و تألمات خود در مورد سفرش به اروپا چنین گفته است. موقع حرکت لازم بود اجازه از شاه بگیرم شاه پس از شنیدن علت مسافرت گفت این هم بهانه است برای فرار از ایران. بهر حال برابر اسناد مصدق السلطنه در اوائل ژانویه سال1909  میلادی برابر با1288 خورشیدی در سرمای زمستان و یخ بندان راه ها  به قصد تحصیل با برادر ناتنی خود ابوالحسن دیبا حرکت می کند و پس از سه ماه که در راه بوده در  ماه ( مارچ March ) وارد پاریس میشود. برادرش را به یکی از دبیرستانهای شبانه روزی می گذارد و خود به مدرسه انستیتوی  سیاسی پاریس  میرود.  مصدق در  فصل نهم کتاب  خاطرات و  تألمات  خود می نویسد. برنامه مدرسه به پنج قسمت تقسیم شده بود. یکی مربوط به  علوم  مالی  بود که  به  سابقه خدمتم در وزارت  مالیه ( منظور همان مستوفی خراسان است ) ایجاب نمود این قسمت را انتخاب کنم. ولی چون تا آخر سال چهارماه بیشتر نمانده بود، مدیر چنین مصلحت دید به طور مستمع آزاد ثبت نام کنم و از 15 نوامبرکه اول سال تحصیلی مدرسه بود در قسمت مربوط به امور مالی شروع نمایم. بدین طریق اقدام شد. اما بر خلاف نظر مدیر مدرسه خود را برای امتحانات نوامبر 1909میلادی  آماده میکردم. (سوال در این است مصدق که اصلا زبان فرانسه بلد نبود ).  ولی  چون    نامم  در عداد ( در ردیف ) محصلین رسمی ثبت نشده بود برای امتحانات دعوتم نمی کردند چنین به نظرم رسید اگر وزیر مالیه نامه ای بنویسد که من با خرج دولت آمده ام و دولت بیش از دو سال به من مخارج تحصیل نمی دهد ممکن است مورد قبول واقع شوم. درآن وقت نوه عمویش بنام مستوفی الممالک  وزیر مالیه بود  نامه ای به این مضمون نوشت که برای امتحان دعوتم کردند.
سوالی این جا مطرح است. اگر یک روستائی- یک کارگر و یا یکی از افراد معمولی جامعه بدون داشتن عنوان های سلطنه الدوله و الممالک در شرایط عالی تحصیلی تقاضائی مانند مصدق السلطنه را از آقای وزیر مالیه داشت ترتیب اثر می داد؟؟ خیر. به  نظر من همه اقدامات مصدق غیر معمولی وغیر قانونی است و باور کردن آن ها براستی مشکل است. مصدق در ادامه مطلب چنین می نویسد.
در یکی از امتحانات شماره 11 داشتم که چون به 12 نرسیده بود می باید آن را سال بعد تجدید کنم ولی به تشویق یکی از دانشجویان که گفت در این امتحانات شانس مدخلیت دارد در جلسه حاضر شدم و چون حرف اول نام من با میم شروع شده است و تعداد زیادی قبل از من مورد سوال قرار گرفتند از فرصت استفاده نمودم و به یک قسمت از کتاب مراجعه کردم که برحسب اتفاق استاد از من روی همان قسمت سوال نمود و از عهده بر آمدم این بود جریان تحصیل من در سال اول مأخذ: صفحه 69 کتاب خاطرات و تألمات محمد مصدق.
مروری بر گفته های مصدق السلطنه
متوجه می شویم مصدق در سال اول ( 1909 میلادی ) فقط چهار ماه به طور مستمع آزاد سر کلاس حاضر بوده و با ترفند هائی که شرح داده شد و مدخلیت شانس از عهده امتحانات که شفاهی بوده بر آمده است. خوانند محترم براستی می شود این مهملات را باور کرد.؟؟؟ بحث را ادامه می دهیم
سال دوم تحصیل مصدق السلطنه در پاریس
مصدق سال دوم تحصیل خود را در صفحه 69 کتاب خود چنین شرح می دهد.
 در سال دوم فقط چند ماه به مدرسه رفتم که کارم به جائی رسید که به واسطه ضعف و کسالت مزاج روی یکی از نیمکت ها که در طرفین جایگاه درس بود نشسته به استماع بیانات استاد قناعت کنم کسالت عصبی و ضعف مزاج و بی  خوابی  آ ن   قدر  زحمتم می داد که به طبیب مراجعه کردم نسخه ای نوشت و دستور داد مطلقاً کار نکنم. موقع خدا حافظی از دکتر پرسیدم چه وقت خواهم توانست به کار ادامه دهم گفت درآخر سال در صورتی که از سال هنوز ده روز بیشتر نگذشته بود و تاریخ نسخه ای که به من داد 10 ژانویه 1910 بود. مصدق در ادامه مطلب می نویسد حالم طوری شدید شد که از حرکت عجز پیدا کردم و تصمیم گرفتم به ایران مراجعت کنم. لذا با شرحی که مصدق داده است به سختی می توان قبول کرد که مصدق در سال دوم تحصیل خود بیشتر از یکی دو ماه سر کلاس حاضر نبوده و هیچ امتحانی نه کتبی و یا شفاهی نداده و به ایران رفته است.
مصدق در فصل دهم صفحه 72 کتاب خود می گوید. ورودم به تهران مصادف بود با روز های گرم آخر خرداد ( تقریباً برابر است با ماه می May ) و کسالتم هنوز رفع نشده بود به یک نقطه خوش آب و هوا (سوهانک ) رفتم و بعد از چند روز توقف از آن جا به افجه رفته استراحت می کردم و تا گرما از شدت نیفتاده بود در آنجا ماندم که حالم بهتر شد به فکر اتمام تحصیل افتادم که قرار شد از رفتن به پاریس صرف نظر کنم در شهر دیگری که هوایش سازگار باشد اقامت نمایم و خانواده را هم با خود ببرم. مادرم نیز که چشم هایش آب آورده بود و نمی خواست در ایران عمل کند با ما حرکت نمود. ( تقریباً مصدق حدود دو تا سه ماه در افجه بوده است ).
سفر دوم مصدق السلطنه به اروپا
مصدق در صفحه 75 کتاب خاطرات خود چنین نوشته است.
اطلاعاتی که از زندگی ساده و هوای سوئیس داشتم سبب شد اول به آن جا بروم که شهر نوشاتل را برای محل اقامت و تحصیل اختیار کردم. توقف مادرم در سوئیس حدود چهار ماه طول کشید.
در صفحه 77 کتاب خاطرات و تألمات مصدق چنین می خوانیم.
یکی از بهترین شهر های سوئیس برای تحصیل شهر نوشاتل بود. برای ثبت نام در دانشگاه می بایست مدرک تحصیلی ارائه دهم که چون از مدارس ایران مدرکی نداشتم یعنی آن وقت که من می بایست تحصیل کنم ایران مدرسه نداشت. از نامه مدرسه سیاسی پاریس برای امتحانی که سال اول داده بودم استفاده کردم و به نام یک محصل رسمی در دانشکده حقوق که یک مؤسسه دولتی است ثبت نام نمودم. ملاحظه میشود مصدق دروغ می گوید مدرسه دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی وجود داشت. یادمان هست مصدق می خواست بعنوان مستمع آزاد در مدرسه علوم سیاسی در پایان سال چهارم امتحان بدهد  که زنده یاد محمد علی فروغی مانع شد. راست می گویند آدم دروغگو کم خافظه است البته این دروغ مصدق از روی کمی حافظه نیست از روی  شیادی و حیله گری و عوامفریبی مصدق است و از این دغل کار ها  زیاد خواهیم دید.
حیله دیگری از مصدق
یادمان هست مصدق به انستیتوی سیاسی پاریس گفته بود هزینه او را  بموجب نامه مستو فی الممالک دولت ایران برای دو سال می دهد. هم چنین دانستیم سال اول تحصیلاتش را با مدخلیت شانس و بطور شفاهی گذرانده است. حالا به حیله دیگر این شیاد دورغگو و عوامفریب توجه کنید. ضمن اینکه با هزار کلک نامش را در دانشکده حقوق نوشاتل سوئیس نوشته است طبق اعتراف خودش در کتابش چنین می نویسد. نظر به اینکه سه ماه از اول سال دوم مدرسه سیاسی پاریس را به دروس استادان حاضر شده بودم برای امتحان به پاریس رفتم ( یعنی از سوئیس به پاریس رفته ) و چند امتحان دادم که در تمام موفق شدم ولی چون رفتن به پاریس و توقف چند ماه برای ادامه تحصیل برای من ضعیف مشکل بود ( استفاده از لغت ضعیف فقط برای تحریک حس ترحم خواننده است که مهملات او را باور کنند ) از ادامه تحصیل در پاریس صرف نظر کردم و از آن به بعد جداً به کار دانشکده حقوق در نوشاتل پرداختم و در ( ژوئیه =June  ) 1912 داوطلب امتحان دو ساله لیسانس شدم ( قدری فکر کنیم کدام درس کدام تحصیل ) چون من مثل سایر دانشجویان زبان لاتین ( منظور مصدق زبان فرانسه است ) را در دبیرستان تحصیل نکرده بودم که موقع امتحان دچار این مشکل نباشم در هر جلسه استاد به ترتیب دانشجویان را صدا میکرد تا قسمتی از کتاب را ترجمه کنند برای  این کار خیالم راحت نبود ( یعنی برود و قسمتی از کتاب را ترجمه کند ) به خود می گفتم چه کاری بکنم که از عهده این امتحان برآیم؟ اینطور به نظرم رسید کتاب ضخیمی را که همیشه روی میز در جلوی استاد بود را چند بار باز کردم تا ببینم کدام یک از فصول بیشتر احتمال دارد  باز شود به همان ها مراجعه نمایم که فصل 4-5-6 بیش از همه باز شد و من نیز همین سه فصل را برای امتحان حاضر کرده که بر حسب اتفاق و شانس یکی از فصول آمد که مورد ترجمه قرار گرفت و از عهده امتحان بر آمدم!!!
نقدی بر گفته های مصدق السلطنه در باره تحصیلات و امتحاناتش
مهمترین دلیل  و دستاوردی که می توان  بحث تحصیلات مصدق السلطنه را به موقعیت واقعی نزدیک سازد آگاهی از دروغگوئی و حیله گری مصدق است که در ذات و خون او وجود داشته است. مصدق مردی فوق العاده زیاده طلب بود و غالباً با نیرنگ و حقه بازی و دروغ می خواست خواسته های نامشروع و بر خلاف قانون را جامه عمل بپوشاند. بهترین نمونه اش شرکت در امتحانات مدرسه سیاسی ایران و جریان تحصیل او در پاریس و  نوشاتل  سوئیس است که به  عنوان   شاهد  غیر قابل  انکار بر این ادعا و نمونه ای حیرت انگیز از یک روش فریب کارانه و پر از نیرنگ ودغل بازی می باشد که شاید هرگز نتوان نظیر و مشابهی بر آن در تاریخ آموزش و پرورش پاریس و سوئیس پیدا نمود. بنا بر اسناد و مدارکی که از دو کتاب خاطرات و تألمات و تقریرات به قلم مصدق نوشته شده و تجزیه وتحلیلی که در صفحات قبل شرح داده شده است دانستیم مصدق السلطنه قبل از عزیمت از ایران روی نیمکت هیچ مدرسه اعم از دبستان دبیرستان و دانشگاه ننشسته و هیچگونه کارنامه و یا گواهینامه ششم ابتدائی - دیپلم و لیسانس نداشته است. لذا به این فکر افتاده است حال که با داشتن افراد سرشناس در ایران نتوانسته بود مدرک لیسانس بگیرد لذا در صدد بر آمد راهی برای به دست آوردن مدرک دانشگاهی که مدت ها در آرزوی آن بوده است پیدا کند تا پس از مراجعت به ایران به استناد آن بتواند از عنوان آن استفاده کند و به مشاغل عالی دست یابد. از نحوه تحصیل او در پاریس مطلع شدیم و دانستیم که مصدق به عنوان اینکه او با خرج دولت آمده است و دولت بیش از دو سال مخارج تحصیل او را نمی دهد و در جای دیگرگفته است او بورسیه دولت است با این حقه بازی ها و ادعا های دروغ موافقت ترحم آمیز رئیس انستیتوی پاریس را با شرکت خود به عنوان مستمع آزاد در کلاس های آن مؤسسه بدون داشتن حق شرکت در امتحانات را جلب نموده است . اما چون ترتیب مزبور منظور اصلی او را تحقق نمی بخشید از این جهت آن را موقتاً پذیرفته و در عین حال در صدد پیدا کردن راه دیگری هم بر آمده است. بطور کلی قصد مصدق تحمیل رنج و زحمت وکسب معلومات در رشته های مورد نظر نبوده بلکه او صرفاً به دنبال گرفتن  مدرک تحصیلی می گشته و قصد داشته است حتی الامکان آن را بدون رنج و کوشش به دست آورد. هم چنین می دانیم مصدق از  نوه  عموی خود مستوفی الممالک تقاضای صدور گواهینامه خلاف نموده است و او هم در مقام وزارت مالیه ( وزیر دارائی ) آن تقاضای خلاف را صادر کرده و برای مصدق فرستاده است. در این جا این سوال مطرح است اگر فرض کنیم این گواهی سراسر دروغ و خلاف حقیقت را مستوفی الممالک وزیر مالیه برای یک فرد عادی که براستی از جهت تحصیلات شایستگی داشت صادر کرده بود و مصدق تصادفاً از این تخلف بزرگ آگاهی یافته بود مجسم کنید مصدق هوچی چه الم و شنگه و هیاهوی عظیمی را به عنوان حمایت از راستگوئی و درستکاری و پاکدامنی و از همه مهمتر حفظ حقوق ملت ایران بر پا می نمود. باز قدری فکر کنیم مصدق با نیرنگ و دروغ با تسلیم گواهی خلاف واقع وزارت مالیه ( وزارت دارائی ) ایران به انستیتوی مطالعات سیاسی  پاریس به چه  امتیازاتی  نائل گردیده که  دانشجویان  رسمی از آنها بی بهره بوده اند .
1- مصدق از ارائه مدرک پایان تحصیل دبیرستان که شرط لازم برای ثبت نام در دانشکده ها و انستیتوها و دانشگاه ها میباشد معاف بوده است.
2 از گذراندن امتحان زبان فرانسه ( بقول معروف تافل ) معاف بوده است.
3 مدتی بعد از آغاز سال تحصیلی در مدرسه سیاسی پاریس پذیرفته شده است.
4 موظف به حضور مرتب در کلاس و رعایت مقررات مربوط به حضور و غیاب نبوده است.
امتیازات مزبور علنی بوده  به این علت به مصدق داده شد که وی به موجب اعلام وزارت مالیه ایران و ادعای خودش قصد گرفتن مدرک دانشگاهی را نداشته و فقط قرار بود به مدت دو سال در چند امتحان شرکت نماید. ولی این امتیازات علنی مزایای نامرئی دیگری به دنبال داشته از قبیل این که استادان انستیتو در مورد دانشجویان رسمی که قصد گرفتن مدرک انستیتو را داشته اند سختگیری بیشتری به عمل می آوردند تا مصدق که گمان می کردند فقط قصد ارائه مدرکی به دولت ایران را دارد ارفاقاً به او نمره قبولی می دادند.
بررسی تحصیل مصدق السلطنه در نوشاتل
در نوشاتل از مصدق السلطنه مدرک تحصیلی مطالبه می کنند. وی از نامه مدرسه سیاسی پاریس برای امتحاناتی که بعنوان مستمع آزاد داده بود استفاده کرده و بنام یک محصل رسمی در دانشکده حقوق  که یک  مؤسسه  دولتی است  ثبت  نام مینماید.     
توجه شود مصدق بلافاصله پس از دریافت گواهینامه  انستیتو سیاسی پاریس که از روی ترحم برای او صادر کرده بودند به سوئیس رفته و در دانشگاه نوشاتل با ارائه آن  وانمود کرده است که فرد دیپلمه بوده است که انستیتو سیاسی پاریس او را پذیرفته اند!!!
ترک تحصیل اجباری
 مصدق از آغاز ترم دوم سال تحصیلی 11 -1910 ترک تحصیل را آغاز کرده به ایران رفته و حدود 15 ماه ادامه داشته است. در مورد مراجعت به ایران مصدق می گوید هوا گرم بود به افجه رفته سه ماه در افجه بوده است و بعد به فکر اتمام تحصیل افتاده ولی بجای پاریس به نوشاتل سوئیس میرود. دلیل رفتن به سوئیس را هوای مساعد و بهتر سوئیس بیان می کند که واقعیت ندارد. واقعیت این است که دو سال بورسیه دولتی او که با این بهانه به عنوان مستمع آزاد پذیرفته شده بود پایان یافته بود و امکان ادامه تحصیل مانند گذشته به صورت مستمع آزاد و نمرات  ترحم آمیز گرفتن برایش مقدور نبود. لذا می باید حقه و نیرنگ دیگری را بازی کند. می دانیم در نوشاتل برای ثبت نام از مصدق گواهی نامه تحصیلات دبیرستانی می خواهند که مصدق هیچ مدرکی نداشت از گواهی نامه مدرسه سیاسی پاریس که براستی از روی ترحم به او داده بودند استفاده کرده و به عنوان دانشجوی رسمی پذیرفته شده بود. خوانندگان گرامی براستی باید بگویم پذیرفته شدن بعنوان دانشجوی رسمی بزرگترین و بهترین موفقیت بود که نصیب مصدق شده بود. ولی افسوس که مصدق روح نا آرامی داشت به عوض این که از این فرصت طلائی که برایش پیش آمده بود استفاده کند و با کوشش و صداقت و جدیت و امکاناتی که داشت به کسب علم و دانش بپردازد، بیماری را بهانه کرده مدتی روی نیمکت در کنار جایگاه درس به استماع بیانات استاد قناعت می کند و بعد هم تصمیم می گیرد به ایران بیاید و طبق اعلام خودش ابتدا به سوهانک رفته و بعد به افجه و مدت سه ماه در افجه اقامت داشته است. لذا برای دستیابی به قضاوت درست در مورد تحصیلات مصدق در اروپا ترک تحصیل او را به شرح زیر محاسبه می کنیم. چون رویداد ها قبلاً شرح داده شده از تکرار آن ها خودداری شده است.
1 - از دهم ژانویه 1910 تا آخر سال 1910 بموجب نسخه و توصیه دکتر  12 ماه ترک تحصیل کرده است.
2 از ژانویه سال 1911 تا ورود مصدق به تهران در ماه می (May ) مساوی است با 5 ماه ترک تحصیل داشته است.
3- رفتن به سوهانک و بعد افجه و سه ماه اقامت در آنجا را هم سه ماه ترک تحصیل محاسبه میشود.  12+ 5 +3  = 20
لذا 20 ماه ترک تحصیل داشته است. نمی دانیم بعد از افجه چند ماه مصدق در تهران بوده و چند ماه در راه برگشت از تهران تا نوشاتل سوئیس در راه بوده است و ورود مصدق به نوشاتل چه تاریخی بوده است.
محمد مصدق به عوض اعلام تاریخ دقیق اتفاقات و رویداد ها در کتابش زیاد به حاشیه  گوئی پرداخته است. بعنوان مثال مفصلاً شرح داده است چرا در روسیه برای مادرش شال پشمی خریده است و یا چطور آپارتمان چهار اتاقه با یک آشپز خانه و یک حمام را اجاره کرده  است  و در  مدت  چهار  ساعت تمام  وسایل نو  برای منزل  جدید خریده  است کار مهمی نیست بقول معروف پول گرد و بازار دراز هم چنین طی شرح مبسوط بیماری چشم مادرش که آب مروارید آورده بود را شرح داده است حتی نام دارو که مادرش باید مصرف کند (  یدالوز ) را قید کرده به این هم بسنده نکرده نام و ملیت دکتر معالج مادرش دکتر ( دفحین کحال لهستانی ) و دقیقاً مدت توقف مادرش در سوئیس که چهار ماه بوده را بیان نموده ولی از ذکر تاریخ خروجش از ایران و چه مدتی در راه بوده و چه تاریخی وارد شهر نوشاتل شده است که برای بررسی مدت ترک تحصیل او لازم است خوداری مینماید. با شناختی که از مصدق داریم میدانیم او مخصوصاً از ذکر مطالب در مورد تحصیلاتش خوداری می کند و آنها را در تاریکی ابهام نگه می دارد تا حیله گری و بیرنگ هایش از پرده بیرون نیفتد.
نتیجه گیری تحصیلات مصدق السطنه در اروپا
1- دانستیم مصدق السلطنه هیچ تصدیق و یا گواهینامه ششم ابتدائی دیپلم دبیرستان و دانشنامه پا یان تحصیل ( لیسانس ) از دانشگاههای ایران نداشته است.
2- مصدق السلطنه در تمام دوران اقامتش در اروپا طبق نوشته خودش در کتاب خاطراتش مجموعاً 7 ماه سر کلاس درس حاضر بوده است. اولین بار 4 ماه در سال 1909 میلادی آن هم به عنوان مستمع آزاد و بار دیگر سه ماه که به واسطه ضعف و کسالت مزاج روی نیمکت در طرفین  جایگاه  درس به  استماع  بیانات استاد   قناعت می کرد.
3- مصدق در کتاب خود صریحاً اقرار کرده است فقط دو بار در امتحانات شرکت کرده است اولین باردر 15 نوامبر سال 1909 که اسمش در عداد محصلین رسمی نبوده و به وسیله نامه خلاف قانون مستوفی الممالک که وزیر مالیه بوده امتحان داده است و دومین بار پس از ترک تحصیل طولانی اش در سوهانک و افجه و مراجعت از ایران که با باز کردن چند بار کتاب ضخیمی که همیشه روی میز استاد بوده و شانس با او یاری کرده است   . 
4- قهرمان ما محمد مصدق همیشه در امتحانات شفاهی شرکت کرده و هر بار به نحوی شانس به سراغش می آید و در هیچ یک از سخنان و یا نوشته هایش از حضور در امتحانات کتبی  رد پائی دیده نشده است آیا این عجیب نیست؟؟؟
5- همین امتحانات شفاهی هم به تقلب بیشتر شباهت دارد تا یک امتحان مرسوم و متداول در دانشگاه ها. سوال در این است چطور شانس همیشه زود تر از مصدق السلطنه در سرجلسه امتحانات حضور داشته است؟؟ قویاً بر این باورم داستان هائی که محمد مصدق در مورد تحصیلاتش شرح داده است را هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد.
داستان تز دکترای محمد مصدق
مصدق در صفحه 79 کتاب خاطرات و تألمات خود در مورد تز دکترایش چنین نوشته است. موضوع تز را هم که دانشکده حقوق تصویب کرده بود راجع به وصیت در حقوق اسلامی بود که در تهران بهتر می توانستم کار کنم. یعنی اول به فارسی تهیه کنم و متخصصین اظهار نظر کنند و  سپس آنرا ترجمه کرده به دانشکده بدهم، این بود که تصمیم گرفتم اشرف و احمد دختر و پسر بزرگم را در خانواده ای بگذارم با خانم و پسر کوچکم غلام حسین حرکت نمایم. ایام مسافرت و دید و بازدید در تهران موجب تعطیل کار شد. مصدق در قسمت دیگر چنین ادامه می دهد. نمی دانم چه پیش آمد که نتوانستم آن ( منظور مصدق تز وصیت در حقوق اسلام است ) را  با کمک استاد خود شادروان شیخ محمد علی کاشانی تهیه کنم.  بعد میگوید با شمس العلما قریب مشورت کردم علی اصغر ماجدی را در نظر گرفت و من نه فقط از معلومات بلکه از صحت عمل او هم در کاری که مادرم در عدلیه داشت استفاده نمودم و بعد مقدمه آن را هم که مربوط به مدرک حقوق اسلامی است با نظر خود شیخ محمد علی کاشانی تهیه کردم که دیگر کاری نداشت جز اینکه ترجمه شود و آن را در سوئیس بهتر می توانستم به انجام برسانم و به شهر نوشاتل بر میگردد. در مورد ترجمه تز در کتابش چنین می خوانیم. درضمن ترجمه تزدر دارالوکاله یکی از وکلا موسوم به ( ژان روله ) کار آموزی کردم در تمام مدت اقامتم همه روزه تا ظهر به کارآموزی مشغول بودم و عصر ها هم با یکی از دانشجویان هم دوره ای خود به ترجمه تز اشتغال داشتم که بعد از طی مراحل و تصویب شورای دانشکده چند روز قبل از حرکتم به ایران در پاریس به طبع رسید.
تجزیه و تحلیل تز دکترای محمد مصدق
مصدقی ها و جبهه ضد ملی ها و شیفتگان مصدق ما ایرانیان را در مورد چهره واقعی محمد مصدق در پائین ترین سطح اطلاعات نگهداشته شده ایم. و به همین دلیل مرموز بودن چهره واقعی مصدق آن طور که بوده در پرده های نیرنگ و فریب پوشیده نگهداشته شده است. حال تلاش بر این است واقعیت های نا گفته بیان شود.
میدانیم مصدق در دانشکده حقوق نوشاتل سوئیس تحصیل و در همان شهر هم زندگی میکرد چه دلیلی داشته است تزش را در پاریس چاپ کند و هیچ اشاره ائی به جلسه دفاع از تز توسط استادان راهنما که بسیار متداول است نکرده است. باید بدانیم هر کس میتواند رساله جزوه و کتاب چاپ کند. لذا چاپ رساله که مصدق اشاره کرده است  به معنای درجه دکترای مصدق نیست و از همه مهم تر مصدق السلطنه روی جلد رساله، خود را فقط  محمد مصدق  معرفی کرده است.     
 در ادبیات زبان فارسی مثلی است که می گوید اگر نان گندم نخورده ایم دست مردم دیده ایم. امروز اکثر ایرانیان با دانشگاه ومقررات آن آشنائی کامل دارند و می دانند شخصی که می خواهد تز دکترایش را بنویسد معمولاً قاعده بر این است موضوعی را انتخاب می کند به دانشگاه ارائه می دهد اگر مورد قبول شورای دانشگاه قرار گرفت دانشجو در صدد مطالعه و تحقیق شده پس از آماده شدن آن را به دانشگاه می دهد. ولی مصدق یا از قوانین دانشگاه اطلاع نداشته و یا طبق معمول برای مشروعیت و بزرگ جلوه دادن به کار خود به دروغ در صفحه 79 کتاب خاطرات و تألمات خود نوشته است موضوع تز را هم که دانشکده حقوق تصویب کرده بود راجع به وصیت در حقوق اسلامی بود. هرگز دانشگاه موضوع تز را انتخاب نمی کند بلکه دانشجو موضوع تزش را انتخاب می کند. حال سوال در این است.

چرا مصدق وصیت در حقوق اسلام را برای تزش انتخاب کرده بود؟؟
مصدق مخصوصاً این موضوع را برای تز دکترای خود انتخاب کرده بود که احتیاج به تحقیق و مطالعه و زحمت نداشته تنها کافی بود به یکی از مراکز دینی مراجعه کند و از روی کتاب ها و منابع متعدد و فراوان مطلب را انتخاب و رونویسی کند. وی برای این کار به تهران مسافرت کرده انجام این کار را به شخصی بنام علی اصغر ماجدی محول ساخته و ضمناً برای اینکه افکار ما را از واقعیت دور سازد داستان گرفتاری که مادرش در عدلیه داشته است را مطرح می کند و متوجه میشویم مصدق چون زبان فرانسه را بلد نبوده پس از مراجعت به سوئیس یکی از دانشجویان ایرانی نوشته هایش را  به زبان فرانسه برایش ترجمه نموده است. به کلامی ساده باید بگویم اگر به دقت تمام گفته های مصدق را که در مورد تحصیلاتش چه در ایران و چه در اروپا گفته است را مورد بررسی قرار دهیم متوجه می شویم مصدق در تمام موارد دروغ گفته است و هرگز نمی تواند مورد قبول قرار گیرد. کدام عقل سلیمی است که بپذیرد مردی که تا حدودی بیمار بوده و فاقد تحصیلات ابتدائی متوسطه و دانشگاه بوده و دو امتحانی هم که داده شفاهی و با کمک شانس بوده معقول به نظر نمی آید که به تواند دکترا بگیرد.
اما تحمل آن همه هزینه و دشواری های سفر در آن زمان و دور ماندن چند ساله از خانواده اشرافی خود سبب شد مصدق در صدد گرفتن تابعیت سوئیس بر آمد.
خواننده گرامی براستی میگویم. عذر ها و دو گانه گوئی ها و حاشیه پردازی های بی ربط مصدق که در کتاب خاطرات و تألمات شاهد آنها هستیم غم انگیز است. غم انگیز از این جهت که مصدق ناگزیر است برای توجیه یک دروغ صد ها دروغ بیافریند.
به جرأت می توانم بگویم هیچ یک از زندگی نویس ها و شیفتگان مصدق این مطالب که تمام از کتاب مصدق استخراج شده است را برای آگاهی ملت ایران ننوشته اند حتی به تابعیت سوئیس مصدق اشاره نکرده اند.
ارائه سندی در مورد دروغگوئی و حیله گری مصدق.
تحصیلات محمد مصدق در ایران و اروپا تا حدودی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت و زمینه فکری برای قضاوت در مورد تحصیل وی فراهم شده است. اگر علت اولین مسافرت مصدق به اروپا مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد مانند پنجره ای خواهد بود که دریچه آن به روی هدف ها و زندگی مصدق باز میشود و ما می توانیم بیشتر و بهتر به واقعیت های زندگی و افکار مصدق که هدف اصلی ما می باشد آشنا شویم.
محمد مصدق در صفحه 68 کتاب خاطرات و تألمات خود در مورد سفرش به اروپا چنین نوشته است. در ماه مارچ 1909 وارد پاریس شدم برادرم ابولحسن دیبا را در یکی از دبیرستان های شبانه روزی گذاشتم سپس به مدرسه سیاسی پاریس رفته با مدیر مذاکره نمودم ومشغول تحصیل شدم. ولی وقتی به حوادث آن روز های ایران توجه کنیم متوجه میشویم  مصدق براستی سر راستگوئی ندارد.
علت واقعی مسافرت مصدق السلطنه به اروپا
می دانیم مصدق در اواخر سال 1288 خورشیدی برابر با ماه فوریه 1909 میلادی بطور ناگهانی و با عجله ایران را ترک کرده و به همراه برادرش در ماه مارچ وارد پاریس میشود و علت مسافرت خود را همه جا حتی کتاب خاطرات و تألمات خودش به قصد تحصیل میگوید. وقتی خوب فکر کنیم می بینیم مصدق در موقع عزیمت به اروپا مردی 30 ساله و دارای زن و فرزند بوده و فوق العاده گرفتار سرپرستی  املاک زیاد خود و مادر و همسرش بوده  است و  نمی  توانسته هر  موقع  بخواهد  مانند   نو    جوانان    مجرد و بی مسئولیت ایران را ترک کند. از همه مهم تر خودش می دانست حتی کار نامه پایان تحصیلات دبستان را نداشته چه برسد گواهینامه پایان تحصیلات دبیرستان را. لذا چطور به طور ناگهانی فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود را رها کرده، سرپرستی  املاک زیاد خود و مادر و همسرش را به دیگران واگذار نموده زن و فرزند و زندگی را ترک کرده و در زمانی که سراسر ایران و اروپا را سرمای سخت فرا گرفته بود بدون ترس از برف و باران و یخ بندان راه ها با عجله بسوی اروپا حرکت کرده است. مصدق هرگز هیچ کاری را بدون بررسی و تحقیق انجام نمی داد و بخوبی میدانست با نداشتن مدرک تحصیلی امکان ورودش به دانشگاه در خارج کشور برایش وجود نداشت. از همه مهمتر طبق نوشته خودش در صفحه 65 کتاب خاطراتش در ازای وثیقه گذاشتن انگشتر الماسش از یک تاجر ایرانی در تفلیس 300 منات قرض گرفته است و خود را به پاریس رسانده است. لذا با قدری بررسی متوجه می شویم تمام داستانی که مصدق برای خروجش از ایران به قصد تحصیل گفته و نوشته است مردود می باشد. میدانیم محمد علیشاه  مستبد مجلس شورایملی را به توپ بست و بجای آن مجلس شورای کبرای دولتی که 50 عضو داشت را دایر کرد و محمد مصدق که  علناً طرفدار محمد علیشاه بود و بر علیه مشروطه خواهان فعالیت میکرد حتی از طرف محمد علیشاه به عضویت مجلس شورای کبرای برگزیده شده بود. در هنگامی که پیروزی ها  مرتباً نصیب مشروطه خواهان میشد. مصدق از ترس جانش مدتی در منزل میرزا یحیی خان سرخوش منشی سفارت انگلیس مخفی شد و سپس تصمیم گرفت از ایران خارج شود. لذا خروجش در سرمای زمستان وهمراه نداشتن پول و غیرو به این دلیل بوده است نه تحصیل. به امید بیداری و آگاهی ملت ایران.
به پایان آمد این دفتر حکایت هم چنان باقی است




۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه


شرح تحصیلات محمد مصدق در ایران
                          مصدق السلطنه در اندیشه مدرک تحصیلی
تعریف های گوناگون در مورد تاریخ و شخصیت های تاریخ ساز شده است. مثلا میگویند تا مادامی که ما چشم و دل به روی واقعیت ها ببندیم هرگز نمیتوانیم به واقعیت ها برسیم. در مورد محمد مصدق متأسفانه واقعیت ها به ملت ایران گفته نه شده است  به همین دلیل بسیاری از گوشه های زندگی محمد مصدق پنهان مانده، ولی در عوض پژوهشگران و عاشقان مصدق تا توانسته اند به مشاطه گری او پرداخته اند.  در این مورد یکی از فلاسفه گفته زیبا دارد که میگوید. آن کس که حقیقت را نمی داند نادان است، اما آن کس که حقیقت را می داند و نمیگوید مغلطه گر تبهکار و خائن است. این گفته فیلسوف در مورد  جبهه ضد ملی  ها و مصدقی ها  و بسیاری از   پژوهشگران  صدق می کند. لذا تصمیم دارم تحصیلات محمد مصدق در ایران و اروپا را که کمتر مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است را برایتان شرح دهم    و ملاحظه خواهید فرمود چقدر بما خیانت شده است.
در دوران زندگی مصدق السلطنه دبستانهائی بشرح زیر وجود داشت.
1 - مدرسه های سنتی  که عبارت بودند از ( مکتب خانه ها و مدرسه طلبگی )
2- معدود مدرسه هائی که با سبک جدید در تهران و شهرستانها تأسیس شده بود. مانند دارالفنون ( در تهران و تبریز ) 
آقای ایرج افشار در کتاب خود بنام ( سواد و بیاض ) نوشته است درباریان و خانواده های اعیان و اشراف و ثروتمندان فرزندان خود را به مکتب خا نه و یا مدرسه طلبگی نمی فرستادند بلکه برای فرزندان خود به اصطلاح معلم سر خانه می آوردند و این معلمان  درسهای مکتب خانه و مدرسه طلبگی را در منزل به آنان درس می دادند.
مصدق السلطنه که از طبقه عیان و اشراف بود ظاهراً دوران مکتب خانه و دوره مدرسه طلبگی را مانند اکثر فرزندان اعیان و اشراف و ثروتمندان زیر نظر معلم های سر خانه تحصیل کرده بود و به مدارسی که به سبک جدید در تهران و شهرستانها مانند دارالفنون تأسیس شده بود نرفته است.
سو الی که پیش رو داریم اینستکه آیا  مصدق السلطنه از وجود دبیرستان  دارالفنون  در  ایران بی اطلاع بود که نرفته است؟؟
میرزا تقی خان که بعداً به امیر کبیر شهرت یافت مردی مطلع و کار آمد بود و طی چهار سال وزارتش به اصلاحات متعدد و  مهمی  دست زد از جمله اقدام به تاًسیس مدرسه ای نمود که به مدرسه دارالفنون معروف شد. مدرسه دارالفنون به عنوان یکی از مهمترین دبیرستان های ایران با ساختمان زیبای سنتی خود تا به امروز دایر است.
تاریخ افتتاح دارالفنون 1229 خورشیدی است و تاریخ تولد محمد مصدق 1258 خورشیدی است  پس دارالفنون 28 سال پیش از تولد محمد مصدق گشایش یافته و بسیاری از اقوام و افراد خانوادگی مصدق السلطنه از آن فارغ التحصیل شده بودند. لذا بهانه نبودن مدرسه در ایران از بسیاری خانواده های معمولی  پذیرفتنی است اما از مصدق السلطنه  جوان و با  نفوذ و   قدرت  خانوادگی که  داشت نمی توان  چنین بهانه ای را پذیرفت.
شاید برای برخی این توهم پیش آید که دارالفنون در تهران قرار داشته و مصدق پس از سومین ازدواج مادرش ( خانم نجم السلطنه ) با میرزا فضل الله وکیل الملک به همراه مادر و نا پدری به تبریز رفته نمی توانست در دارالفنون به تحصیل بپردازد. این بهانه هم مردود است زیرا پس از تأسیس دارالفنون درتهران در سال1245 خورشیدی مدرسه ای به سبک دارالفنون در تبریز تأسیس گشت و همان رشته هائی که در دارالفنون تهران تدریس می شد برنامه تحصیل این مدرسه هم بود. لذا بر اساس این مدارک چاره ای نداریم جز این که بپذیریم قهرمان ما ( محمد مصدق ) در این گونه مسائل سر راستگوئی ندارد.
مدرسه سیاسی برای تحصیلات دانشگاهی
در دوران سلطنت مظفرالدین شاه در تاریخ 28 آذر ماه 1278 خورشیدی برابر با 1899 میلادی مدرسه سیاسی در تهران تأسیس شد داوطلبان این مدرسه که دوره اش چهار سال پیش بینی شده بود می باید سنشان از 15 سال کمتر و از 22 سال بیشتر نباشد و در امتحان ورودی ( کنکور ) قبول شده باشند. تعداد افراد مدرسه سیاسی در روز افتتاح هفده نفر بودند که در امتحان ورودی قبول شده بودند. عبدالله مستوفی و علی اکبر دهخدا از جمله این شاگردان بودند. از هفده نفری که در سال1278 خورشیدی در مدرسه سیاسی پذیرفته شده بودند، پس از چهار سال فقط هشت نفر فارغ التحصیل می شوند و وزارت امور خارجه ایران همه آن ها را برای خدمت در آن وزارت خانه دعوت می کند.
توضیح مصدق السلطنه در مورد مدرسه سیاسی
مصدق السلطنه در مورد مدرسه سیاسی در صفحه 54 و 55 کتاب خاطرات و تألمات بقلم خودش چنین نوشته است.
مدرسه سیاسی هم در آن ایام تازه دایر شده بود. می خواستم در آن تحصیل کنم ولی از این نظر که یک مستخدم دولت پس از سالها تصدی کار و خدمت نمی  توانست در عداد( یعنی در ردیف ) محصلین در آید تحصیلات خود را در حدود برنامه آن مدرسه در خانه تهیه کردم و ایامی که با استادان گرامی شادروان شیخ محمد علی کاشانی میرزا عبدالرزاق خان بغایری- میرزا غلامحسین خان رهنما و میرزا جواد خان قریب و ناظم مدرسه آلمانی گذرانیده ام را فراموش نمی کنم.
توجه شود همه این تعریف ها که مصدق در بالا از ایامی که با استادان بوده و نام افراد را میبرد ارتباطی به مطلب ندارد فقط برای دور کردن ذهن خواننده از اصل مطلب است و چاره ای نداریم جز این که بپذیریم قهرمان ما محمد مصدق سر راستگوئی با ما ندارد.
تجزیه و تحلیل توضیح مصدق السلطنه در مورد مدرسه سیاسی
حرف  حرف می آورد  و  طولانی شدن  مطلب  خستگی برای خواننده  ولی بر این  باورم آنها که می  خواهند با  واقعیت ها آشنا  شوند و بخصوص اهمیت  موضوع  پروانه  ادامه  بحث را به من خواهند داد.
مصدق السلطنه در زمان افتتاح مدرسه سیاسی حدود20 سال داشته و از نظر سنی اشکالی برای ورود به آن مدرسه را نداشته است. ولی در آن زمان هرگز به فکرش خطور نمیکرد که در آن مدرسه ثبت نام کند زیرا شغل پر درآمد و عالی مستوفی خراسان را  با سن کم که داشت برای محمد مصدق 17 -18 ساله حتی از استادی مدرسه سیاسی نیز بالا تر و پر در آمد تر بوده است.( مستوفی یعنی حسابدار و دفتر دار خزانه ). جبهه ضد ملی ها و عاشقان مصدق خود پرسی کنید. براستی شرم آور نیست جوانی 17 ساله فقط بخاطر اینکه فرزند نامشروع مظفرالدین میرزا ( مظفرالدین شاه بعد) بوده است پدر بزرگش ناصرالدین شاه او را به این سمت منصوب می کند؟؟؟ برمیگردم به مقاله.  بعد از استقرار مشروطیت و فعالیت های سیاسی مصدق به فکر تحصیل افتاد اما 27 ساله بود و 5 سال از سن لازم برای شروع تحصیل در مدرسه سیاسی بیشتر داشت لذا نمیتوانست در مدرسه سیاسی به تحصیل مشغول شود. ولی دل مصدق برای داشتن مدرک لیسانس بقول معروف لک زده بود. لذا محمد مصدق بر طبق روش همیشگی خود تدبیر و یا به عبارت صحیح تر حیله ای اندیشید که بدون زحمت و مطالعه به مدرک لیسانس دست یابد. مصدق تصمیم گرفت با استخدام استادان مدرسه سیاسی بعنوان معلم سر خانه مقداری از رساله های استادان را مطالعه کرده و بعنوان مستمع آزاد در پایان سال همراه با سایر دانش آموزان در امتحانات شرکت کند. ( حیله خوبی است بجای چهار سال زحمت و مطالعه کردن با چند ماه در خانه و استخدام معلمان سر خانه لیسانس گرفتن بسیار عالی است. غیر از این است ؟؟؟
توجه شود: در آن زمان یکی از رجال دربار بنام میرزا عبد الله محقق الدوله که اهل خراسان بود و به عنوان نماینده آن استان در مجلس شورایملی عضویت داشت در زمانی که محمد مصدق  مستوفی خراسان بود با مصدق دوستی و آشنائی داشت و از همه مهمتر مانند محمد مصدق عضویت جامع آدمیت ( فراماسیونری ) بود و در مبارزات پنهانی بر علیه اتابک صدر اعظم فعالیت می نمود. در آن زمان آقای عبدالله محقق معاونت مدرسه سیاسی را  نیز بر عهده داشت لذا با توجه به دوستی محمد مصدق و ارتباط شغلی در خراسان و روابط درباری و از همه مهمتر عضویت در جامع فراماسیونی آدمیت و همکاری در مبارزه سیاسی که بین مصدق و محقق الدوله وجود داشت بخصوص با استفاده از قدرت و نفوذ محمد علی شاه و بستگان خود در دولت و دربار و همچنین دائیش فرمانفرما که در آن زمان وزیر عدلیه ( وزیر داد گستری ) را بر عهد داشت مصدق میتوانست نظر موافق رئیس مدرسه سیاسی میرزا حسین موتمن الملک و استادان را برای شرکت بصورت مستمع آزاد جلب کند و بقیه استادان هم که معلم سر خانه اش      بودند  و  با  دریافت   حق التدریس و   غیرو   از   نظر    اخلاقی       خود     را       موظف می دیدند از محمد مصدق در همه موارد حمایت نمایند  اما از بد حادثه و یا بخت بد مصدق تقدیر در این جا با حیله و نیرنگ  مصدق جور در نیامد و  محمد علی  فروغی  معروف  به  (  ذکاء  الملک ) از سال تحصیلی 1286 خورشیدی به ریاست مدرسه علوم سیاسی منصوب گردید. محمد مصدق در آغاز انتخاب فروغی با اتکاء به همان قدرت حامیان متنفذ خود در دربار و دولت به این تغیر توجه ای نکرده و هم زمان با فعالیت های سیاسی بطرفداری از محمد علیشاه نزدیک امتحانات پایان سال تحصیلی  در صدد ثبت نام و کسب اجازه شرکت در امتحانات بر آمد ولی با مخالفت شدید محمد علی فروغی ( ذکاء الملک ) مدیر مدرسه علوم سیاسی روبر شد. و مصدق السلطنه نتوانست در امتحانات پایان سال شرکت کند لذا تمام نقشه هایش نقش بر آب شد و مصدق دغل کار شیاد از دستیابی به لیسانس بدون زحمت محرم شد. لذا محمد مصدق در ایران برای یک ساعت حتی بعنوان تشریفات روی نیمکت مدرسه ای ننشسته است. گواهینامه ششم دبستان - دیپلم دبیرستان و لیسانس نداشته است. این بحث در مورد تحصیلات محمد  مصدق در اروپا  ادامه خواهد داشت تا دریابیم براستی محمد مصدق دکترا داشته است؟؟؟. مطالعه آن  توصیه میشود.
                به پایان  آمد  این دفتر حکایت  همچنان  باقی  است  

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

           بررسی کار نامه اجتماعی و سیاسی عزت الله سحابی
                                
مرگ عزت الله سحابی توانست غذای چند روز رسانه های گروهی داخل و خارج از کشور را تأمین کند وطبق معمول هر گروه تا توانستند در طبل مرگ عزت الله سحابی برای ایجاد بحران و یا بهره برداری کوبیدند و در این بازار آشفته حقیقت کارنامه عزت الله سحابی مانند همیشه برای تاریخ و ملت ایران و نسلهای آینده در ابهام باقی ماند.
پرسشی که پیش رو داریم اینستکه عزت الله سحابی وقتی زنده بود چه اقدامی برای فرهنگ- تمدن - تاریخ ایران و ایرانی انجام داده است.
آیا توانست بعنوان روشنفکر چراغ راهنمای ملت ایران باشد؟ وقتی میتوانیم پاسخ صحیح  دهیم که کارنامه او را مورد بررسی قرار دهیم.
مهدی بازرگان دائی زن عزت الله سحابی بود.عزت الله سحابی عضو شورای انقلاب و  عضو مجلس خبرگان بود. عزت الله سحابی به قانون اساسی جمهوری اسلامی وفادار بود. عزت الله سحابی در سال 1376 خود را نامزد انتخابات ریاست جمهوری کرده بود. عزت الله سحابی هرگز خواهان فرو پاشی و یا تضعیف نظام جمهوری اسلامی نبود!!! ولی  از حامیان جنبش سبز بود. با آشنائی از سوابق عزت الله سحابی بخوبی میتوان گفت عزت الله سحابی از چه قماشی بوده است. ولی باز لازم است بررسی وبحث را ادامه دهیم.
اسناد و مدارک گواهی می دهند عزت الله سحابی جزو اولین گروه تشکیل دهنده نهضت آزادی بوده است که ریاست آن را مهدی بازرگان آفتابه بدست برگشته از فرنگ بعهده داشت و بازرگان از سال 1330 خورشیدی پنهانی با مأمورین سفارت امریکا در ایران برای سرنگونی  رژیم محمد رضا شاه در تماس بوده که عمل بازرگان توطئه و  جاسوسی بوده و مجازاتش اعدام است. از نحوه زندگی و رفتار عزت الله سحابی میتوان چنین برداشت کرد که او فرد مسلمان باورمند بوده و برای سر بلندی پرچم اسلام در ایران در تلاش بوده است. از نظر من این بدین معنا است که عزت الله سحابی برای بالا بردن فرهنگ تازی حاضر بود ایران را برای اسلام قربانی و فدا کند، کما اینکه در تمام فعالیت های سیاسی و ایدئولوژی اش این کار را کرده است. برای تأئید گفته ام طرفداران و عاشقان عزت الله سحابی می توانند سندی ارائه دهند که عزت الله سحابی در مورد ترورهائی که تروریست های مجاهدین و فدائیان اسلام در ایران انجام می دادنند که خواب و آسایش و امنیت ملت ایران را از بین برده بودند و هرج ومرج  بوجود آمده بود اعتراضی کرده است؟؟؟
کار نامه و موقعیت عزت الله سحابی را در مدت 33 سال اشغال ایران  توسط اشغالگران جمهوری اسلامی را بررسی می کنیم.
وقتی کارنامه سحابی را مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم متوجه می شویم کار نامه ننگین این فرد باید وجدان خفته تاریخ را بیدار کند زیرا سحابی ادامه دهنده راه پدران خود یعنی تازیان بوده است که 1400 سال پیش به ایران حمله کرده فرهنگ و تمدن شکوفای ایران را از ریشه کندند. به خانواده ها حمله برده به زنان و دختران  تجاوز کرده و بعد آنها را در بازار ها بفروش رساندند. در مدت 33 سال گذشته اقدامات عزت الله سحابی مانند غارتگران 1400 سال پیش بود که با ایجاد ترس و وحشت  النصر و بل رعب  همین اسلام را بر ایرانیان تحمیل کردند.
طرفداران متعصب عزت الله سحابی باید بدانند در همان آغاز حکومت جمهوری اسلامی عزت الله سحابی عضو شورای مخف انقلاب بود که در کنار خمینی گجستک و سایر جانی ها و آدم خواران  مانند صادق خلخالی فتوای مرگ هزاران نفر را تأئید کرد و سحابی چشمان خود را بروی همه اعدام ها و غارت ها بست تا هر اندازه که اشغالگران جمهوری اسلامی می خواهند و می توانند از ملت شریف ایران بکشند و غارت کنند تا اسلام عزیزشان پیروز شود.
پس از تسلط اشغالگران تازی پرست وتشکیل مجلس شورایملی که بهتر است آن را طویله اسلامی بنامیم آقای عزت الله سحابی نماینده طویله اسلامی میشود. ملاحظه میشود همیشه جزو پایه های مهم رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بوده است. از بحث دور نشویم بررسی کارنامه عزت الله سحابی را ادامه می دهیم. در هر برگ از کار نامه 33 ساله عزت الله سحابی جنایت و آدم کشی وجود دارد.
یاران وعاشقان عزت الله سحابی،: می توانید سندی ارائه دهید که در مقابل کشتار ددمنشانه 12000 نفر که رژیم جمهوری اسلامی در یک روز انجام داد عکس العمل آقای عزت الله سحابی چه بود و چه اعتراضی کرده است؟؟؟. من میگویم  هیچی
در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی عوامفریب اصلاح طلب، معروف به سید خندان، وقتی دانشجویان معترض را از طبقه دوم ساختمان با  یا  زهرا   گفتن  به پائین می انداختند. شما که از طرفداران سحابی هستید از او پرسیدید او کجا بود و بعدش چه اقدام اعتراض آمیزی کرد؟؟؟ وقتی امیران ارتش را بیرحمانه پس از شکنجه های دوران قرون وسطائی در پشت بام دبیرستان علوی گلوله باران و تکه تکه کردند. آیا عزت الله سحابی ناجوانمرد - رذل و پست عضو شورای انقلاب اعتراض کرد؟؟ یا بیشتر آفتابه کش و تملق گوی آخوند ها شد.
طرفداران بی منطق و متعصب سحا بی وقتی بانوان را خواهران زینب و پاسداران به بهانه های مختلف در کوچه و بازار مورد شکنجه و آزار قرار می دادند حتی مردم در خانه های خود امنیت و آزادی نداشتند و جوانان را به اسم طرفدار پادشاهی، مجاهد ،توده ائی می گرفتند و مورد شکنجه قرار می دادند از عزت الله سحابی یار و هم پالکی اشغالگران پرسیدید او در مقابل این همه وحشی گیری و جنایت چه کرده است؟؟؟ میگویم هیچی.    از شما طرفداران سحابی نمی توان انتظار  قضاوت درست داشت چون شما هم مانند او در خرافات و واپسگری اسلام گرفتارید.
ریشه این خرافات و واپسگری اسلام در کجاست ؟؟؟
1- بنظر من ریشه بد بختی ما در این است هر گاه ملت ایران توسط روشنفکرانی میهن پرست مانند احمد کسروی- شجاع الدین شفا - فرزند رشید ایران فورد فولاد وند- پرفسور دکتر مسعود انصاری و غیرو اقدام به بیداری و  آگاهی ملت ایران نمودند و میرفت ریشه اسلام در ایران کنده شود افرادی مانند عزت الله سحابی- مهدی بازرگان و پسرش بنام غلامعلی بازرگان که فارغ التحصیل از دانشگاه معروف هاروارد دررشته مهندسی است - علی شریعتی و غیرو بدون عبا و عمامه بلکه با فکل و کروات و ژست ترقی خواهی و آزادیخواهی اما نه در مسجد و تکیه ها بلکه در سالن هائی مانند حسینیه ارشاد و دانشگاه ها به چهره منفور اسلام رنگ مظلومیت میزنند و با سخن های عوامفریبانه در مورد صلح دوستی و انسان دوستی اسلام سخن می گویند که با ذات ویرانگر و واپسگرا و آدمکش اسلام در تمامیتش هماهنگی ندارد.
 2-عامل دیگر خرافات و باور اسلامی در جامعه ما حضور آخوند در تمام  امور زندگی ما می باشد جشن عقد کنان داریم آخوند می آید. عزائی داریم آخوند می آید بخصوص آمدن آخوند ها به خانه ها بعنوان روضه خوان.
3-تبلیغات و پول زیادی که کشور های نفت خیز اسلامی بخصوص عربستان سعودی در سایر کشور های اسلامی پرداخت می کند تا از نابودی اسلام جلوگیری کنند. نا گفته پیدا است اگر اسلام نابود شود دیگر آبروئی برای اعراب باقی نمی ماند واعراب چیز دیگری ندارند که ارائه دهند. علاوه بر اینها باید بدانیم کشور های استعمارگر بخصوص جزیره اهریمنی انگلستان همیشه از اسلام  بعنوان اهرم فشار برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کرده و می کند. بهترین سند که می توانم ارائه دهم، لورن خواهر زن تونی بلر نخست وزیر پیشین انگلستان است که داستان آن چنین است. لورن می گوید بیماری سختی داشته است و پزشکان نتوانسته بودند او را معالجه کنند تقریباً در  فروردین 1390 خورشیدی به ایران میرود و بعد به قم رفته نزر میکند اگر حضرت معصومه او را شفا دهد مسلمان می شود. حضرت هم او را شفا می دهد و او هم طبق نزرش مسلمان می شود. Clip این داستان را میتوانید در ( you tube ) ببینید. آیا این اعمال شیادی و عوامفریبی نیست؟ تا کی ما باید گول این شیادان را بخوریم  .
راه چاره چیست:
درد را دانستیم چاره چیست. بطور شفاف و خیلی باز و روشن می گویم افرادی مانند سحابی ها- ابراهیم یزدی ها - مهدی بازرگان ها - سروش ها - اکبر گنجی ها- مهاجرا نی ها و علی شریعتی ها که خود را روشنفکران ( ملی- مذهبی ) می نامند افراد شیاد و عوامفریب هستند و در مقایسه با بیگانگان که چشم طمع به خاک و منابع ما دارند پست تر و رذل تر و   بی ارزش تر   هستند. زیرا  بیگانگان می آیند  می زنند  و می کشند و می سوزانند و غارت می کنند و میروند ولی این عوامفریبان تازی پرست در درون ایران و با شناسنامه ایرانی چون سلمان پارسی که ننگ ابدی بر او است ایران را بتدریج قربانی اسلام عزیزشان می کنند. به نظر من این قبیل افراد مانند عزت الله سحابی از هر بیگانه ای نسبت به ایران بیگانه تر هستند و ننگ بر ایرانیان نادان و متعصب باد که با این جرثومه ها معاشرت و همکاری دارند و در مواقعی از آنها تجلیل می کنند.
راه چاره دیگر اینستکه همانطور که  ملت اسپانیا اعراب اشغالگر را نه تنها از کشور خود بیرون کردند بلکه تمام افکار و باور های دینی آنها را از افکار و زندگی خود بیرون ریختند و از آن ببعد تلاش کردند هیچ نام و نشانی از دشمن خود که اسلام و عرب ها بودند در زندگی فردی و اجتماعی آنها وجود نداشته باشد.
خود  پرسی کنیم آیا  تازیان  نام  بزرگان  ما را  مانند  کوروش داریوش- آرش پوراندخت- آذرمیدخت وغیرو را روی فرزندان خود گذاشته اند؟؟؟
آیا تازیان  رقص های   زیبای  ایرانی را در مجالس  و  رستورانهای  خود انجام میدهند؟؟؟
آیا شنیده اید تازیان   بیابان گرد و پا برهنه ملخ خور آهنگهای زیبای ایرانی را در مهمانی ها و کافه رستورانهای خود پخش کنند. چگونه است ما ایرانیان آهنگ - رقص و نام تازیان را مورد استفاده قرار می دهیم.؟؟؟
ما ایرانی ها باید مانند ملت اسپانیا طی خانه تکانی اسلام  را از زندگی و باور های خود بیرون بریزیم و خود را از زندان اسلام آزاد کنیم.
به  امید  آن  روز