۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

آئینه  درد   نما

در این فکر بودم مقاله ای حضورتان پیشکش کنم که    قدری  شما را  خوشحال کند. ولی متأسفانه هر چه  کاوش کردم   مطلب  امیدوار  کننده ای  پیدا  نکردم. براستی نمیدانم از کجا شروع کنم.
بنویسم   رژیم دو هزار پانصد ساله ایران بحساب نمی آید و بقول بعضی ها کوروش و داریوش و نادر شاه و رضا شاه فراموش شده اند و افرادی مانند ستار خان و باقر خان و یپرم ارمنی و محمد مصدق قهرمانان ملی ایران نامیده می شوند.
 بنویسم   مبارزه در راه اعاده پادشاهی مطرح نیست و آینده ایران به همه پرسی و رفراندم گذارده خواهد شد و مردم درباره آن اظهار نظر خواهند کرد. مردم ایران در سال 1357  خورشیدی آزمایش  شده اند ، دیگر تکرار اشتباه  گذشته با  این همه خائن  وطن فروش چه سودی دارد.
 بنویسم   جبهه ضد  ملی ها با خیانتی که در 22 بهمن 57 به ایران و ایرانی کرده اند ، حالا سینه هایشان را جلو می دهند و ارث پدر   های  ناشناخته  خود را ازما می خواهند و هنوز با استفاده از اسم رهبر پیرژامه پوش خود محمد مصدق در گسترش و نشر باصطلاح عقاید ضد ملی شان پافشاری می کنند و تلاششان بر این است اسمی از رضاشاه و محمد رضا شاه و پادشاهی در میان نباشد.
بنویسم    طی توطئه و  فعالیت   بظاهر دلسوزانه ولی حساب شده که  اکثر رسانه های گروهی انجام می دهند در تلاشند  نامی  از شهریار رضا پهلوی  بمیان  نیاید  و اگر مجبور شدند. او را شاهزاده خطاب کنند ، ولی شاپور بختیار به درک  واصل شده را  با آن کوله بار خیانت که  زیر بغل خود  دارد و  اوراق  سیاه  بیلان  زندگیش  از محمد  مصدق   مخدوش تر است  را ناجی ملت ایران جلوه  دهند.
   بنویسم   بسیاری  از برنامه  سازان  رادیو   و  تلوزیونها  و  نویسندگان  رسانه های   گروهی  از  دلار  های   خونین    عراق  و  یا  از  بودجه   های  سازمان   های  اطلاعاتی  کشور های استعمارگر تغذیه شده و یا می شوند.

 بنویسم   هنگامی که در 22  خرداد 1388  خورشیدی  3  میلیون  ایرانی از پیر و جوان به خیابان ها آمدند ، رستاخیز آنها  افق   تاریک  نا امیدی را شکافته  و نوری بر دلهای   نگران می  تاباند.  ولی  افسوس   پس از  چند   روز   سرگردانی در خیابان ها   و   کشته دادن  بعلت    نبودن  برنامه و رهبری تابش آن سریع تر از آنچه پدیدار  شده   بود   در افق  ناامیدی  ناپدید گردید و دل شکسته   بخانه های خود باز گشتند تا فردای دیگر.
براستی در این فکرم  چه  بنویسم . این مشکل  دیروز  و امروزم نیست ، 32  سال است این  درد  های بی درمان  بر قلب امیدوار من فشار می آورد زیرا  می بینم  خیانت  ها و خود فروشی ها در ابعاد وسیع تری ادامه دارد.
          بنویسم    هنگامی که مردم در روز های    عاشورا     محکم بر  پشت خود   زنجیر می کوبیدند و با قمه فرق خود را می شکافتند. آقای علیرضا نوری زاده چهره خبری بی. بی .سی و صدای امریکا و چند نشریه عربی و ایرانی و  تلویزیون های  لوس  آنجلس  و از روشنفکران نامدار ایران زمان شاه بود. حتی یک کلام نگفت  ای مردم  چرا با   زنجیر و قمه با خود چنین می کنید ولی بیاد داریم همین جرثومه عوامفریب بود که گفت عکس خمینی گجسک را در ماه دیده است و مردم را تشویق می کرد به ماه نگاه کنند و عکس ابلیس خمینی را ببینند. همین آقای صدرالدین الهی که تاج سر  روزنامه نگاران  آن زمان و این زمان است و کسی است که در هنر انتشار روایت و احادیث   خود  را  فاضل زمان و صدرالروشنفکر رسانه های ایران میداند روزهائی که مردم ساده لوح و بقول معروف عوام حتی معنی روشنفکر را نشنیده بودند کوچکترین روشنگری در مورد اسلام نکرد و یا همین آقای علیرضا میبدی که امروز مشهور ترین چهره تلویزیون های ایرانی در خارج از کشور است و در زمان رژیم شاهنشاهی  از سر دسته گان روشنفکران تلویزیون و نشریات دوران خود بود در آن زمان لب از لب باز نکرد و از فتنه اسلام و از ورود آن به ایران چیزی نگفت و  ننوشت. امروز هم اگر بخواهد از اسلام حرفی بزند می ترسد دهنش کج و دندان هایش قفل شود.
 بنویسم   آن هنگام که میلیون ها ایرانی در اثر ناآگاهی و نادانی در شب شام غریبان قرآن سر می گرفتند و بر سر می کوبیدند تا ثواب بیشتری به حسابشان گذاشته شود همین آقای سعید قائم  مقامی که هنوز هم از ارادتمندان علی ابن  ابیطالب آن جانی
 کشتارگر بیرحم تازی که در یک روز هفتصد نفر را گردن زد را بسیار محترم می دارد. بنویسم   همین آقای ستار دلدار که در اثر تماس با  مأموران  رژیم  اشغالگر جمهوری اسلامی در خارج کشور مسلمان شده است پیش از انقلاب  نکبت بار 22 بهمن  جزو روشنفکران مدرن محله خودش بود آیا شنیده اید در ا نتقاد  از  اسلام چیزی گفته و یا نوشته باشد. برای  جلوگیری از اتلاف   وقت  نامی از  مدیران کل  وزرا-    پزشکان دبیران و استادان دانشگاه زمان  شاه نمی برم که  روز های عاشورا و تاسوعا که از راه می رسید در مساجد و مجالس سوگواری شرکت می کردند. لذا با داشتن این همه روشنفکر قلابی سراسر ایران را غم آل عبا و ماتم مرگ محمد مصطفا و اندوه شهادت  امام رضا و تشنه ماندن لبان علی اصغر بینوا   را فرا می گرفت. انگار نه انگار در ایران دکتر محمود عنایت- داریوش همایون- دکتر هوشنگ ابتهاج- فریدون تنکابونی- رضا براهنی-اسماعیل نوری علا- آقایان احمد شاملو- فریدون مشیری- منوچهر آتشی-خسرو گلسرخی-خانم ها سیمین دانشور- پری اباصلتی- هما احسان و غیرو که جزو روشنفکران پر فیس و  افاده تشریف داشتند و برای مردم  مارکس- دانته- ویکتور هوگو  و  شکسپیر می نوشتند و می خواندند ، دریغا یک خط از چگونگی حمله تازیان به ایران  و   شرح  دشمنی   علی  -   حسن-   حسین و  عمر با  ایران  و  ایرانی  و   چگونگی  کشتار  بیرحمانه  تازیان از نیاکان   بی پشت و پناه  و در مانده ما ننوشتند و نه گفتند.
بنویسم   دریغ از این روشنفکران تو خالی ولی پرمدعا که هرگز از احمد کسروی- صادق هدایت- علی دشتی وعبدالحسین زرین کوب که هر کدام از آنها در عرصه مبارزه تنهای تنها بودند، و سخن شان بجائی نرسید. متأسفانه روشنفکران ما با دانستن تاریخ گذشته ایران و تسلط تازیان نه خود دگرگون شدند و نه تحرکی در مردم پدید آوردند.
 بنویسم   روشنفکران  رژیم گذشته که اکنون بیشترشان به بیرون از کشور تشریف فرما شده اند هنوز باور دارند که اسلام به ذات خود عیبی ندارد هر عیبی هست از مسلمانی ما است و این آخوند ها هستند که بد هستند و گناه کار و نباید  با اعتقادات و دین  مردم کاری داشت. باعث  شرمساری  است  تعداد  زیادی از همین روشنفکران حرفه ای برای خوشایند  رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی به سود اسلام مقاله و کتاب  می نویسند. لذا از چنین روشنفکرانی که بقول معروف با پفی روشن شده اند چه انتظاری می توان داشت.  همین روشنفکران بودند که بجای آگاه کردن افراد جامعه بدنبال پست و مقام و رفاه خود بودند و کوچکترین توجه ای به رسالت روشنفکری خود نداشتند و هنوز هم ندارند. به تعداد روشنفکران واقعی اطراف خود نگاه کنید به تعداد انگشتان دو دست هم نمی رسند. ولی هستند روشنفکرانی که جان خود را در کف دست گذاشته اند ، مانند زنده یاد دکتر شجاع الدین شفا- پرفسور مسعود انصاری - هوشنگ معین زاده و یکی دو تن دیگر که در این مبارزه مرگ و زندگی برای روشنگری و آگاهی رساندن به جامعه خود کتاب های بسیار نفیس و  ارزشمند نوشته اند که  براستی غنی ترین منبع  آگاهی  و  خرافه زدائی می باشد. ولی روشنفکران قلابی ما چه کرده اند ؟ در بازار معرکه گیری خود در کار مغلطه و سرگرم کردن مردم بی همتا و بی نظیر اند. مانند علیرضا میبدی- حسین مهری-علیرضا نوری زاده- سعید قائم مقامی- ایمان فروتن- محسن سازگارا- مهرداد خوانساری - بهرام مشیری و خیلی های دیگر.
بنویسم   متأسفانه ملت ایران هنوز دشمنان خود را نشناخته اند که اسلام و کشور های استعمارگر میباشند بخصوص دولتمردان جزیره اهریمنی انگلستان. براستی چه سخت است به دشمن پناه بردن و یاری  و نجات خواستن.
بنویسم   باید از ملت های دیگر بخصوص مردم انگلستان  بیاموزیم که چطور در مراسم  عروسی پرنس ویلیام پادشاه آینده انگلستان میلیون ها انگلیسی در خیابان های لندن شادی ها کردند. ولی ما ایرانی ها هنگامی که پیکر پاک رضا شاه ایران ساز که برای بخاک سپاری از مصر به ایران آورده می شد نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام و گروه خائن عقب مانده فکری و ضد ایران و  ایرانی او  طی  برنامه ای  که  در    منزل  آخوند طا لقانی طراحی شده بود می خواستند جسد را بدزدند و آتش بزنند که خوشبختانه توطئه آنها کشف شد.
بنویسم    محمد رضا شاه پهلوی در طی 37 سال  پادشاهیش و آن همه خدمت که انجام داده بود وقتی طی توطئه جهانی بخاطر حفظ تمامیت ارضی و جلو گیری از کشتار ملت و ویرانی ایران مجبور به ترک ایران شد ملت نا سپاس ایران شعار می دادند تا شاه کفن نشود ایران وطن نشود.
بنویسم   بقول معروف ما از کلاه نمدی پف نمش را یاد گرفته ایم و هر روز رادیو اینترنتی و تلویزیون دایر می کنیم  ولی یک سازمان انسجام یافته مبارز وجود ندارد و اگر هم باشد مانند سازمان خائن و مزدور مجاهدین خلق است.
بنویسم    ما بخود -  به ایران و پادشاهمان بد کردیم هر آنچه نمی باید کردیم؟ ؟.؟ ؟     
          به  امید  بیداری  و  آگاهی   ملت   ایران