چند خاطره که در
نوفل لو شاتو و پاریس
اتفاق افتاد
آخوند شهاب اشراقی از همان نوفل لوشاتو خواب مدیر عامل شرکت نفت را می دید و
انگلیس ها حسن نزیه را کاندیدای این سمت کرده بودند. دلیلش هم بنا به تعریفی که
قطب زاده همان موقع می گفت این بود که اولاً نزیه مورد اعتماد انگلیس ها بود و
ثانیاً چون نزیه حقوقدان و رئیس کانون وکلای دادگستری بود. سعی داشتند توسط او
قرار داد های نفتی ایران و کنسرسیوم را بنحوی خمینی پسند تجدید کرده و جنبه قانونی
بدهند.
انگلیس ها با تهدید به افشای یک پرونده جنائی که منجر به خود کشی زن برادر نزیه
موسوم به نصرت الله نزیه بر اثر یک تجاوز جنسی در زمان دانشجوئی حسن نزیه شده بود.
او را در مشت گرفته بودند. کار این اختلاف تا آنجا بالا گرفت که حتی به پیشنهاد
انگلیس ها قرار بود آخوند شهاب اشراقی در راًس وزارت نفت و نزیه در راًس شرکت نفت
قرار گیرد که البته در آن موقع موافقتی نشد. اما بهر حال خمینی وزارت نفت را
تاًسیس کرد.
دایر کردن تلفن خانه در نوفل لوشاتو
وقتی خمینی به پاریس می رود بنی صدر و
قطب زاده منتظرش بودند. قطب زاده می رود تشریفات گذر نامه و گمرک را
انجام دهد. بنی صدر خمینی را سوار ماشین بنز می کند و از فرودگاه می برد. به قطب
زاده خبر می دهند. قطب زاده می گوید جای دوری نمی رود خودش بر می گردد. خمینی برای
2 یا 3 روز در منزل بنی صدر بود و از آنجا به خانه غضنفرپور در منطقه کشان پاریس
می برند. بعد به دلیل ازدحام می بینند جای مناسبی نیست خمینی را به باغ مهدی عسگری
در نوفل لوشاتو می برند. مهدی عسگری بعداً سفیر جمهوری اسلامی در شوروی شد.
در همان منطقه کشان یک آپارتمان می گیرند و می کنند تلفن خانه و چند نفر را که
از بحرین و نجف آورده بودند بعنوان تلفنچی آنجا می گذارند. محمد منتظری برای در
دست داشتن نبض ارتباطات ، آنجا بود و از طرف باند اصلی در تهران هدایت می شد.
البته محمد منتظری به خاطر سو ظنی که خمینی به او داشت چندان مورد علاقه خمینی
نبود چون در لبنان به اسم خمینی کلاهبرداری کرده بود. خمینی غیر از محمد منتظری با هادی غفاری و قطب زاده میانه خوبی نداشت. زیرا
قطب زاده آخوند ها را آدم حساب نمی کرد و جلوی مردم نماز نمی خواند. علی فلاحیان
هم در همان تلفنخانه مشغول بود. علی فلاحیان
خصوصیات خودش را داشت. همیشه
شنونده و گرد آورنده بود. یعنی می خواست از آدمی به هر نوعی که می شود
اطلاعاتی بدست آورد. فلاحیان همیشه در صدد این بود که اطلاعات دست اول راجع به دیگران جمع آوری کند
بخصوص از مسئولان طراز اول. بهمین دلیل به
محض اینکه وزارت اطلاعات تآًسیس شد فلاحیان شد معاون وزیر اطلاعات و بعد هم شد
وزیر اطلاعات و بعد هم شد جزو فقهای شورای نگهبان
دزد ی و دستگیری حجت الاسلام سید محمود دعائی از فروشگاه لافایت پاریس
با ورود خمینی گجستک به
پاریس هر روز بر تعداد عمامه بسر های
پاریس اضافه می شد. آخوند های اروپا ندیده با پولی که بدستور
خمینی. احمد سلامتیان به آنها می داد به
جان فروشگاه های پاریس افتاده بودند و گهگاه دستشان چسبناک هم می شد و وسائلی را
هم کش می رفتند. عبا و لباده پوشش مناسبی برای این نوع سرقت ها بود. هم از نظر
چشمگیر بودنشان برای فرانسویان که بهر حال آنها را مردان خدا می دانستند و هم تا
جائی که می شد لوازمی را می توانستند در جیب هایشان جا داد ! !
حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعائی که نزدیک به ده روز پس از ورود خمینی خودش را به پاریس رسانیده بود و از نور
چشمی های خمینی بشمار می آمد سر انجام مرتکب یک سرقت منجر به دستگیری شد که کم
مانده بود سر وصدای آن به آبرو ریزی مطبوعاتی بی انجامد ولی بدستور خمینی با
پرداخت پول توانستند او را از زندان نجات دهند. گفتیم که سید محمود دعائی از نور
چشمی های خمینی بود و دلیلش شنیدن دارد. خمینی با آن که بمدت 14 سال در عراق زندگی
می کرد هنوز نمی توانست به زبان عربی صحبت کند ! ! خمینی مانند آخوند های ایران و
میلیون ها ایرانی فقط قرآن خوانی بلد بود و بهمین سبب در تمام مدت اقامت خمینی در
عراق سید محمود دعائی سمت مترجم او را داشت و حتی وقتی در جریان همکاری خمینی با
دولت عراق و بر ضد حکومت شاه یک فرستنده رادیوئی به توصیه سپهبد تیمور بختیار در
اختیار خمینی قرار گرفت. سید محمود دعائی برنامه های این رادیو را که بزبان فارسی
پخش می شد گویندگی و اداره می کرد. آخوند مهدی کروبی تعریف می کرد که یک بار
بهنگام گفتگوی یکی از مقامات امنیتی عراق با خمینی ، مقام عراقی که به فارسی
آشنائی کامل داشت متوجه می شود که سید محمود دعائی خباثت از خود نشان می دهد و ضمن
ترجمه هر چه که خود می خواهد به آن اضافه می کند. براستی باعث تآسف است که چه
افراد رذل و پست را به عنوان راهنمای معنوی جامعه مورد احترام و گرامی می داریم.
به امید بیداری و آگاهی ملت ستم کشیده و بی یار و یاور
ایران
محمد مجزا