ایران در آئینه دو قرن
پوشش بانوان در دوره قاجاریه پوشش دختران در زمان پادشاهی رضا شاه
در تاریخ هر ملتی شخصیت هائی بسیار استثنائی و نادر ظهور و غروب دارند که درخشش آن ها به لحاظ سازندگی ها و یا تحصیل افتخارات برای ملت و کشور است، و یا بخاطر بی لیاقتی، کشتار و ظلم و ستم است که بر جامعه خود وارد می کنند مانند خمینی گجستک.
در تاریخ هر ملتی شخصیت هائی بسیار استثنائی و نادر ظهور و غروب دارند که درخشش آن ها به لحاظ سازندگی ها و یا تحصیل افتخارات برای ملت و کشور است، و یا بخاطر بی لیاقتی، کشتار و ظلم و ستم است که بر جامعه خود وارد می کنند مانند خمینی گجستک.
هر روز که صفحه تاریخ ورق می خورد ایرانیان بیشتر با رضا شاه آشنا شده و بیش از پیش جای خالی بزرگمردی که کشور را از هرج و مرج آسوده کرد و ایران را از ژرفنای تاریکی و زوال به روشنائی و سرافرازی هدایت کرد به خوبی حس می گردد.
وقتی تاریخ 200 سال گذشته ایران را مطالعه کنیم ملاحظه می شود در زمان سلاطین قاجار دوران نا توانی ایران بوده و سرنوشت ایران در معرض زد و بند و سازش های دو دولت استعمار گر روس و انگلیس قرار داشت و این دو کشور استعمار گر جز چپاول منافع ایران و نا دیده گرفتن حق حاکمیت ایران هدف دیگری نداشته و تا توانستند نسبت به بی خبری و عقب نگهداشتن ملت ایران و نابود کردن حق حاکمیت و غارت ایران و اشاعه رشوه در بین رجال و ملت ایران بر یکدیگر سبقت می جستند.
امروز رضا شاه در میان ایرانیان نیست ولی ملت ایران او را از یاد نبرده و خدمتی را که برای ایران و ایرانی انجام داد را فراموش نکرده است. اگر مام میهن فرزند رشید و دلاوری چون رضا شاه را به ما هدایت نکرده بود، ایران آباد و سرفراز و مترقی که ما داشتیم به این صورت روی نقشه نبود و شاید وجود نداشت لذا بمناسبت سوم اسفند 1299 خورشیدی که مصادف است با به پادشاهی رسیدن رضا شاه که به غلط کودتا نامیده شده است را روز خجسته و گرامی دارم. ولی لازم است قبلاً راجع به واژه کودتا توضیحی دهم.
بسیاری از واژه ها که در جامعه ما ایرانیان متداول است، می توان آن ها را غلط های متداول نامید. در زمان سلاطین قاجار انواع بلا ها مانند فقر، فلاکت، ملوک الطوایفی، نداشتن اعتبار جهانی، توسعه خرافات و رشوه، پناهنده شدن مجرمین به سفارتخانه های روس و انگلیس، بیسوادی، نا امنی، شیوع بیماری، عقب ماندگی از جامعه بین المللی و از همه مهمتر نبودن رهبر دلسوز بود. لذا وقتی فردی بنام رضا شاه در چنین جامعه گفتار و عقب مانده، ظهور می کند که پنجره حکومتش به روی سعادت، خوش بختی، رفاه، امنیت، حفظ تمامیت ارضی ایران، سازندگی، ریشه کنی بیماری، و صد ها مورد دیگر. آن وقت است که بکار بردن واژه کودتا جایز نیست. بهمین دلیل روز سوم اسفند 1299 را تولدی دیگر ایران و ایرانی می نامم و گرامی می دارم. لذا می خواهم بحث را از حالت عاطفی به یک بحث منطقی تبدیل کرده و از زبان اسناد مطالبی را پیشکش کنم. و از شما داوری می خواهم.
بررسی اوضاع کلی ایران پیش از ظهور رضا شاه
ایران در میانه 150 سال قبل از ظهور رضا شاه که دوران سلاطین قاجار بود. در نهایت ضعف و نابودی بود. و ملت به سبب نداشتن دولتی دلسوز و رهبری توانا در ژرفای بدبختی، رنج، نا امنی، خرافات، نادانی، فقر، بیماری و نا توانی فرو رفته بود. از همه مهمتر بمانند گندمی که در بین دو سنگ آسیاب باشد. در بین دولت توسعه طلب روسیه تزاری و حکومت استعمار گر انگلیس گرفتار شده بود. این دو استعمار گر روس و انگلیس بر سر تصرف هر چه بیشتر از خاک ایران و بدست آوردن امتیازات فراوان بجان هم افتاده بودند. در زمان قاجاریه بود که قرار داد گلستان و در 22 فوریه 1828 میلادی در محل ترکمنچای قرار دادی با ژنرال روسی امضاء شد، که بنام قرار داد ترکمنچای معروف شده است، که از غم انگیز ترین اتفاقات دوران قاجار می توان نام برد. زیرا انحطاط ایران از همان تاریخ آغاز گردید.
سیاست کلی و اساسی دو استعمارگر روس و انگلیس بر این بود هرچه بیشتر ملت ایران را با خرافات مذهبی و فرقه سازی سر گرم کنند. و همبستگی ملت ایران را در هم شکنند. لذا توسط جیره خواران و نوکران خود کوشیدند دین تازه ای ساختند و دیدیم چطور ملت ایران را بجان هم انداختند. یکی دیگر از ترفند ها و نیرنگ های استعمار در دوره قاجاریه اشاعه فساد از هر نوع و رنگش در ایران بود.
پس از چنین سال های نکبت بار و اندوه بار بود که ملت رنجدیده و ستم کشیده ایران اشتیاق داشتن سرداری رشید، میهن پرست، دلاور داشته باشند. تا بار دیگر حکومتی مقتدر و کاملاً ایرانی را بنیان گذارد.
قرن نوزدهم را می توان قرن استثمار مردم بینوای آسیا و افریقا توسط اروپائیان نامید، مال اندوزی اروپائیان هر روز افزایش می یافت. لذا دولتمردان کشور های اروپا برای ثروت اندوزی، شرف، حیثیت و انسانیت را زیر پا گذاشتند و از هر جنایت ابائی نداشتند، مردم این دو قاره را بیرحمانه استثمار کردند و افکار و احساسات آنان را سرکوب نمودند. و در نتیجه مردم این دو قاره پر جمیعت که از منابع زیر زمینی غنی ائی بر خوردار بودن در خفقان، اختناق و فقر می زیستند. اینک پرسشی در باره چگونگی زندگی میلیارد ها انسان در قرن بیستم که فقط 12 سال از پایان آن می گذرد، مطرح است. آیا آنها توانستند زنجیر های بردگی و استثمار مهیب و وحشتناک قرن نوزدهم را پاره کنند و نفس راحتی بکشند و از قید و بند رهائی یابند ؟! اندوه بار و اسف انگیز است که بدانیم پاسخ این پرسش منفی است. زیرا می بینیم استعمار گران بمانند روباه هان پر مکر و حیله، با نقشه ها و طرح های فریبکارانه خود، هنو ز هم این انسان های ستمدیده را استثمار می کنند، و در شکل های تازه استعمار هم چنان نقشه های پلید و دسایس غیر انسانی خود را مستقیم و غیر مستقیم اعمال می نمایند. به قول آقای آدلای استیونس dlai Stevensonسیاستمدار معروف امریکائی، دیگر خطر برده شدن ما را تهدید نمی کند. بلکه ترس از این است که به صورت آدمک کوکی در آئیم، دیگر دیکتا توری با زور آشکار، بالای سر ما نیست بلکه اقتدار پنهان ناشی از همرنگی و دنباله روی بر ما حاکم است. شخصاً به کسی تسلیم نمی شویم و با مقامات مسئول در گیری و اختلاف نداریم. ولی از خود هم عقیده ائی نداریم و احساس استقلال و خود بودن ما از بین رفته است.
دو پادشاه پهلوی ( رضا شاه و محمد رضا شاه ) از نقش اجتماعی و سیاسی قوی تری نسبت به سلاطین قا جار بر خوردار بودند. رضا شاه قبل از هر چیز علاقمند بود ایرانی را، از بهم پاشیدگی ایران، برهاند. رضا شاه مردی ملی و مردمی بود. می توان گفت او برخاسته از میان توده مردم بود. و برای همین مردم درد مند و بینوای ایران قیام کرد. مردی مترقی و سازنده بود و در راه نو سازی و رفا ه و ترقی ایران و ایرانی لحظه ای غافل نبود. او بخوبی می دانست که جامعه ایران به ضرورت باید از کشور های پیشرفته غرب چیز هائی اخذ و اقتباس کند. لذا دو مهمان را به ایران فرا خواند. ولی روشنفکران، و جیره خواران بخصوص آخوند ها به آن دو مهمان غریبه بی اعتنائی میکردند. رضا شاه مصمم بود از دستاورد ها و فرآورده های دو مهمان تا آنجا که می تواند برای رفاه بیشتر زندگی ایرانیان استفاده نماید. برای همین آرمان مقدس، پادشاه تجدد خواه و سازنده پهلوی چه رنج ها و مخالفت ها و مقاومت های منفی که از سوی اقلیتی از مردم اظهار می شد دید. ولی آزرده نشد. بنیانگزار ایران نوین رضا شاه ، مردی خیر خواه ملت و مملکت بود و از اقتدار بر خوردار بود. رضا شاه با علاقه وافری که به تجدد خواهی و نوسازی میهن داشت، مراقب بود فرهنگ ایرانی که از پشتوانه چند هزار ساله بر خوردار بود. از گزند غرب زدگی در امان ماند. و هم، از تعرض، خشک اندیشان بر کنار بماند. در قسمت اعظم از دوران بیست ساله حکومتش، رضا شاه از همین اقتدار بر خوردار بوده است.
توجه شود: شرایط تاریخی، اجتماعی، سیاسی و تعصبات دینی مردم ایران ایجاب می کرد رضا شاه برای سازندگی با اقتدار خاصی بر مردم بیسواد و عقب افتاده و گرفتار توطئه ها و فجایع جهانخواران غرب و بخصوص ایادی مزدور و فاسد دوران قاجار در درون کشور با قدرت فرمانروائی کند. این راد مرد تاریخ ایران پیش از تسلط بر اوضاع اقتصادی و بهبود آن، اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران را به نظم در آورد و امنیت را بر قرار نمود و دست های بیگانه را که بیش از سه قرن بر شریان حیاتی ایران و ملت پنجه انداخته بودند را از بیخ و بن قطع کرد. و عادت پناهنده شدن مجرمین به سفارت خانه های روس و انگلیس را برای همیشه متوقف کرد.
در آن سال ها که رضا شاه بر ایران فرمانروای مطلق بود. مصادف بود با جنگ اول جهانی، و فرمانروایان مستبد و خود رأی مانند هیتلر، استالین، فرانکو، موسولینی بر ملت های خود حاکم بودند و کسی را یاری رو یا روئی با آن ها نبود.
در ایران آن روز مجلس شورایملی وجود داشت. اگر رضا شاه می خواست مجلس شورایملی را ببندد و خود کامه باشد می توانست. ولی این کار را نکرد و تا آخرین لحظات سلطنت اش مجلس شورایملی را نگه داشت. چون به نظام سلطنت مشروطه علاقمند بود. و می خواست نظام کشور که در قانون اساسی مشروطه تصویب و تعهد شده بود هم چنان دنبال و محترم شمرده شود. باید توجه داشت یک دیکتاتور با قوه مقننه نمایندگان ملت کاری ندارد. رضا شاه از آغاز اقتدار خود ، حامی و طرفدار توده مردم بود، نه طرفدار مالکان و سرمایه داران بزرگ و رهبران دینی و گردن کشان و طاغیان و یاغیان. مخالفان این اصلاحات و اقدامات و سازندگی ها، بخصوص آخوند ها آن ها را خلاف دین اسلام دانستند و از همان آغاز کار به گروه های سیاسی مختلفی پیوستند و با آنان هم صدا شدند و هر نوع اقدام رضا شاه را در راه اصلاحات و نوسازی و ترقی ایران را با بد بینی و ضدیت تلقی نموده و بر چسبی بر آنها می زدند.
ملت فلک زده ایران که از ظلم و ستم حکومت قاجار و فشار های دو حکومت استعمارگر انگلیس و روس به جان آمده بودند. وقتی دیدند رضا خان سردار سپه با شایستگی و نیروی اراده والا و اقتدار، ایادی ویرانگر داخلی و خارجی را قلع و قمع نمود و ایران پریشان در حال نا بودی حتمی را از لبه پرتگاه نجات داد. لذا ملت آرزو کردند که سردار سپه بیاید و ایران را از نا امنی و فساد و تجزیه و ویرانی برهاند. اشاره به نمونه ای جهت آگاهی نسل جوان لازم است.
در زمانی که احمد شاه قاجار در سفر تفریحی اروپا بود و کشور پر آشوب و فسادی را که خود او از عوامل مؤثر اوضاع رقت بار وحشتناک بود رها کرده در دامان زیبا رویان فرانسوی بسر می برد به تحریک اطرافیان فاسد و خیانتکار طی تلگرافی که به رئیس مجلس شورایملی یعنی مؤتمن الملک مخابره نمود، و رضا خان سردار سپه را که نخست وزیر بود را معزول کرد. سردار سپه چون حق ناشناسی احمد شاه سست عنصر را دید در بیانیه ای بسیار کوتاه خطاب به فرماندهان نظامی، کناره گیری خود را بدین شرح اعلام نمود. با وجود خدمات فراوان به کشور، جمعی از مفسدین، موجبات خستگی و دلسردی مرا فراهم ساخته اند. تصمیم گرفته ام عجالتاً کناره گیری کنم، فعلاً قشون را به شما و شما را به خدا می سپارم را اعلام داشت و به رودهن می رود. روز نامه ها بر تصمیم بی موقع احمد شاه اعتراضات و انتقادات شدید نمودند. بعلت صرفه جوئی در وقت فقط به یکی از آن اعتراضات که بقلم علی دشتی است بیان می شود، تا شما خوانندگان به قضاوت به پردازید.
مقاله علی دشتی : پدر وطن رفت
کسی که بعد از دو قرن ضعف و مذ لت به ایران قدرت و عزت داد، از تهران پر از خیانت و غرض با قیافه ای افسرده تهران را وداع گفت. سردار سپه رفت و تهران پر از خیانت را بحال خود گذاشت. فقط اراده توانای او بود که توانسته بود فئودا لیته را محو، و قشون را بزرگ و نیرومند سازد، یاغیان را قلع و قمع نمود و آبرو و حیثیت ایران را در خارج بزرگ نموده است. اگر علمای بزرگ بقای این مرد را برای عظمت و شوکت یک دولت اسلامی و جلوگیری از فحشا و منکرات ضروری میدانند. اگر آزادی خواهان به افکار آزادی خواهانه این شخص و احترامی که همیشه به عقاید ملی می گذاست اذعان دارند، اگر طبقات مختلف، این حقایق را قبول دارند، باید نگذارند سردار سپه برود. سردار سپه پدر وطن است، روح مردانگی و شهامت ایرانی است. جانشین اردشیر بابکان و نادر شاه افشار است. قائد توانای ملیون و مورد احترام طبقات رنجبر و ایجاد کننده نظام جدید ایران و ذاتاً یک نفر مصلح ایران دوست به درجه عبادت است. کدام یک از فرزندان ایرانی رشادت و صحت عمل و فضیلت و تقوای سردار سپه را دارند ؟ وثوق الدوله یا قوام السلطنه ؟ اگر سردار سپه رفت همه این ها می رود. صاحب منصبان رشید ایرانی که رئیس خود را دوست دارند اجازه نمی دهند که ایران به فقدان سردار سپه دچار شود. از کناره گیری سردار سپه، آخوند مدرس که نماینده مجلس دوره پنجم بود بسیار خوشحال بود. ولی وکلای هوادار سردار سپه به عمل احمد شاه اعتراض کرده و چنین استدلال کردند شاه بدون نظر مجلس حق عزل نخست وزیر رضا خان سردار سپه را ندارد :
توضیح: اگر بخاطر داشته باشیم، محمد مصدق در زمان نخست وزیریش در سال 1332 ابتدا مجلس دوره هفدهم را با رفراندم منحل کرد. لذا این امکان را برای شاه فراهم کرد که شاه در غیاب مجلس بتواند او را از نخست وزیری عزل کند. لذا خود مصدق در برنامه 28 امرداد دست داشته است. ولی اکثر روشنفکران فرمان عزل مصدق را به غلط کودتا می نامند.
لذا مجلس شورایملی تلگراف احمد شاه را بی اثر دانسته و مجدداً به سردار سپه رأی اعتماد دادند و چند نفر از نمایندگان به رود هن رفتند و پشتیبانی مجلس را به سردار سپه اعلام نمودند.
سردار سپه مجدداً در مقام نخست وزیری راه پیشرفت و اقتدار را در پیش گرفت، دیری نگذشت احمد شاه برای بار سوم و آخرین بار راهی اروپا شد و سنگر پادشاهی و تاج و تخت را به سردار سپه واگذار نمود. سردار سپه در کمترین مدت توانست همه اشرار و یاغیان و دزدان و گردنکشان را سر کوب و تار و مار کند. سردار سپه به استقلال ایران دل بسته بود، و بر این اندیشه بود که تا امنیت را بر قرار نکند و عفریت شوم نا امنی، دزدی و ترور را از بین نبرد مردم مجال اندیشیدن به سر زمین شان و وابستگی به خاک و خون شان را نخواهند داشت. و برای امنیت داشتن، اقتدار و ارتش نیرومند لازم است. در این جا لازم می دانم نمونه ای از اقتدار سردار سپه را بیان کنم.
یکی از عادات بسیار زشت ایرانیان پناه بردن به سفارت انگلیس و یا روس بود. در اوایل روی کار آمدن رضا شاه عده ای از جیره خواران و رجال فاسد از ترس جانشان به رسم معمول به سفارت انگلیس پناه بردند و متحصن شدند. این عمل بر رضا شاه ناگوار آمد. رضا شاه به سفارت انگلیس پیغام فرستاد که پناه جویان را بیرون کنند.
مقامات سفارت به پیغام رضا شاه ترتیب اثر ندادند. رضا شاه دستور محاصره سفارت را داد و گفت هیچ کس نمی تواند آشغال و خاکروبه از سفارت خارج کند. این محاصره چند روز بطول انجامید و وجود خاکروبه ها مشکلات زیادی برای افراد داخل سفارت فراهم کرد. لذا مقامات سفارت چون دیدند در مقابل اراده و تصمیم تغیر نا پذیر رضا شاه چاره ای جزء تسلیم ندارند افراد را همراه خاکروبه ها به بیرون فرستادند. این است اقتدار رضا شاه که در خونش بود. نمونه دیگر از اقتدار رضا شاه این است وقتی نماینده انگیس طی تلگرافی رضا شاه را تهدید می کند. رضا شاه بیدرنگ آن تلگراف را در سبد آشغال می اندازد و می گوید من که انگلیسی نمیدانم.
در این که از دموکراسی به معنا و سبک و مفهوم غربی در زمان حکومت رضا شاه نشانه چندانی نبود جای تردید نیست. اما نظم ، انضباط، سرعت در کار ها در بسیاری از شئون مملکت وجود داشت. رشوه خواری که در زمان سلاطین قاجار بسیار معمول و مرسوم بود در زمان رضا شاه نه تنها مقدور نبود بلکه فکر کردنش هم مسموم بود. لذا ترقی همراه با شکوفائی در همه زمینه ها به چشم می آمد و ملموس بود. از رشد کمونیسم و آخوندیسم جلوگیری می کرد. لذا ممکن بود گهگاهی فشار هائی بر چپگرایان که معمولاً بچه استالینی ها بودند، و مذهبی ها معمول می گردید. ولی در ملیت پروری، احیای فرهنگ غنی ملی، نوسازی و بهسازی کشور و حفظ سرحدات و تمامیت ارضی ایران بسیار علاقمند و کوشا بود.. رضا شاه از هیچ قدرتی ترسی بدل نداشت. اگر دیدیم در شهریور 1320 ایران را ترک کرد بخاطر جلو گیری از بمباران و ویرانی ایران بود. زیرا رضا شاه بجای اینکه احساسات مردم را برای چند صباح بیشتر سلطنت کردن بر انگیزد عاقبت کار را می اندیشید. و می دانست دچار توطئه جهانی شده است ایران را ترک کرد. لذا وقتی رضا شاه ایران را آباد ساخت و از وجود غارتگران، دزدان، فرصت طلبان و کژ اندیشان پاک کرد و زمینه های امن را فراهم ساخت. آنوقت، آن دو مهمان را به ایران دعوت کرد و آن دو آمدند .... مدرنیسم و سکولاریسم را می گویم، آرام و با شکوه پای بر ایران نهادند.
رضا شاه با تاسیس ادارات دولتی و تدوین قوانین دست ملا ها را از جان و مال و سرنوشت مردم کوتاه کرد و با تدوین سکولاریسم فرامین و قوانین خودش را اعمال کرد.
پوشیدن لباس آخوندی دارای ضوابط و مقررات گردید. آخوند ها فقط می توانستند به اعمال دینی خود بپردازند و حق دخالت در امور سیاسی و حکومتی را نداشتند. خلاصه این که دین از شکل ابزاری و اهرم فشار بر جامعه خارج شد.
این روال در زمان محمد رضا شاه با افت و خیز هائی ادامه یافت تا آنجا که ایران نه تنها از چرخه کشور های عقب مانده جهان سوم خارج شد. یعنی قانون ظروف مربوطه فیزیک را که همه کشور های جهان سوم وخاور میانه در یک سطح باشند را بهم زد. بلکه برنامه های توسعه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی آن شهره آفاق شد.
اقتدار نظامی ایران در پهنه آسمان ها و آب ها و خشکی و نیز قدرت سیاسی ایران در عرصه سیاست بین المللی و هم چنین حضور جدی نیرو های متخصص و کار دان ایرانی در محافل و مجامع علمی و اقتصادی و صنعتی و هنری جهان سبب رشک و حسد کشور های همسایه و نگرانی قدرت های استعمار گر و وحشت کارتل های نفتی و سرمایه داری خون آشام غرب گردید تا آن جا که آژیر های خطر از همه سو به صدا در آمدند و نسخه فرو پاشی اقتدار ایران نوشته شد.
و امروز این تروریسم اسلامی است که بر جنازه مدرنیسم و سکولاریسم رضا شاه و محمد رضا شاه فریاد مستانه می زند و جهان سرمایه داری بخصوص اسرائیل بر ویرانه های به خون نشسته خاور میانه به رقص و پایکوبی در آمده است. به امید بیداری و آگاهی ملت بزرگ ولی بی یار و یاور ایران.
به پایان آمد این دفتر حکایت هم چنان باقی است