۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

ایران  در آئینه  دو  قرن
            پوشش بانوان در دوره  قاجاریه          پوشش دختران در زمان  پادشاهی رضا شاه
در تاریخ هر ملتی شخصیت هائی بسیار استثنائی و نادر ظهور و غروب دارند که درخشش آن ها به لحاظ سازندگی ها و یا تحصیل افتخارات برای ملت و کشور است، و یا بخاطر بی لیاقتی، کشتار و ظلم  و ستم است که بر جامعه خود وارد می کنند مانند خمینی گجستک.
هر روز که صفحه تاریخ ورق می خورد ایرانیان بیشتر با رضا شاه آشنا شده و بیش از پیش جای خالی بزرگمردی که کشور را از هرج و مرج آسوده کرد و ایران را از ژرفنای تاریکی و زوال به روشنائی و سرافرازی هدایت کرد به خوبی حس می گردد.
وقتی تاریخ 200 سال گذشته ایران را مطالعه کنیم ملاحظه می شود در زمان سلاطین قاجار دوران نا توانی ایران بوده و سرنوشت ایران در معرض زد و بند و سازش های دو دولت استعمار گر روس و انگلیس قرار داشت و این دو کشور استعمار گر جز چپاول منافع ایران  و نا  دیده  گرفتن  حق  حاکمیت  ایران  هدف  دیگری   نداشته  و  تا  توانستند  نسبت به بی  خبری و  عقب  نگهداشتن  ملت  ایران  و  نابود کردن  حق حاکمیت  و غارت ایران و اشاعه رشوه در بین رجال و ملت ایران بر یکدیگر سبقت می جستند.
امروز رضا شاه در میان  ایرانیان نیست ولی ملت ایران او را از یاد  نبرده  و خدمتی را که برای ایران  و  ایرانی  انجام  داد  را  فراموش نکرده است.  اگر مام  میهن  فرزند رشید و دلاوری  چون رضا  شاه  را به ما  هدایت نکرده  بود، ایران آباد و سرفراز و مترقی  که ما داشتیم به این  صورت روی نقشه  نبود و شاید  وجود  نداشت   لذا بمناسبت  سوم اسفند 1299 خورشیدی که  مصادف  است با  به پادشاهی  رسیدن  رضا شاه که به غلط کودتا  نامیده شده  است را روز خجسته و گرامی دارم. ولی لازم  است  قبلاً راجع به واژه کودتا توضیحی دهم.
بسیاری از واژه ها که در جامعه  ما  ایرانیان  متداول است،  می توان آن ها را غلط  های متداول نامید. در زمان  سلاطین   قاجار انواع بلا ها مانند فقر، فلاکت،  ملوک الطوایفی، نداشتن اعتبار جهانی، توسعه خرافات و رشوه، پناهنده شدن مجرمین به سفارتخانه های روس و انگلیس، بیسوادی،  نا امنی، شیوع  بیماری، عقب ماندگی از جامعه بین المللی و از همه مهمتر نبودن رهبر دلسوز بود. لذا وقتی فردی بنام رضا شاه در چنین جامعه گفتار و عقب مانده، ظهور می کند که پنجره حکومتش به روی سعادت، خوش بختی، رفاه، امنیت، حفظ تمامیت ارضی ایران، سازندگی، ریشه کنی بیماری، و صد ها مورد دیگر. آن وقت است که بکار بردن واژه کودتا جایز نیست. بهمین دلیل روز سوم اسفند 1299 را تولدی دیگر ایران و ایرانی می نامم و گرامی می دارم. لذا می خواهم  بحث را از حالت عاطفی به یک بحث منطقی تبدیل کرده و از زبان اسناد مطالبی را پیشکش کنم. و از شما داوری می خواهم.  
 بررسی اوضاع کلی  ایران پیش از ظهور رضا شاه
ایران در میانه 150 سال قبل از ظهور رضا شاه که  دوران سلاطین  قاجار بود. در نهایت  ضعف  و  نابودی  بود. و  ملت به  سبب نداشتن دولتی دلسوز و  رهبری  توانا  در ژرفای  بدبختی،  رنج،  نا امنی،  خرافات،  نادانی،  فقر، بیماری  و نا توانی فرو رفته  بود. از همه  مهمتر  بمانند گندمی  که  در بین دو  سنگ  آسیاب باشد. در  بین  دولت  توسعه  طلب روسیه  تزاری  و حکومت استعمار گر انگلیس گرفتار شده بود.  این دو استعمار گر روس و انگلیس بر سر تصرف  هر چه  بیشتر از خاک  ایران و  بدست آوردن  امتیازات  فراوان بجان هم افتاده بودند. در زمان  قاجاریه  بود که  قرار داد گلستان  و در 22 فوریه 1828 میلادی  در محل ترکمنچای  قرار دادی  با  ژنرال  روسی امضاء  شد، که  بنام قرار داد ترکمنچای معروف شده است،  که از غم انگیز ترین  اتفاقات  دوران  قاجار می توان نام برد. زیرا انحطاط ایران از همان تاریخ آغاز گردید.
سیاست کلی و اساسی دو استعمارگر روس و انگلیس بر این بود هرچه بیشتر ملت ایران را با خرافات  مذهبی و فرقه  سازی سر گرم کنند. و  همبستگی  ملت  ایران  را در هم شکنند. لذا توسط جیره خواران و  نوکران  خود کوشیدند دین  تازه ای ساختند  و دیدیم چطور ملت ایران را بجان هم انداختند. یکی دیگر از ترفند ها و نیرنگ  های استعمار در دوره قاجاریه اشاعه فساد از هر نوع و رنگش در ایران بود.
پس از چنین سال های نکبت بار و اندوه بار بود که ملت رنجدیده و ستم کشیده ایران اشتیاق داشتن سرداری رشید،  میهن پرست،  دلاور داشته باشند. تا  بار دیگر  حکومتی مقتدر و کاملاً ایرانی را بنیان گذارد.
  قرن نوزدهم را می توان قرن استثمار مردم بینوای آسیا و افریقا توسط اروپائیان نامید، مال اندوزی  اروپائیان  هر روز افزایش  می یافت. لذا  دولتمردان کشور های  اروپا  برای ثروت اندوزی،   شرف،  حیثیت  و  انسانیت  را  زیر  پا   گذاشتند  و  از هر جنایت  ابائی  نداشتند، مردم  این دو قاره را بیرحمانه استثمار کردند و افکار و احساسات آنان را سرکوب  نمودند.  و در  نتیجه  مردم  این دو  قاره  پر  جمیعت  که  از منابع  زیر  زمینی غنی ائی بر خوردار  بودن    در خفقان،  اختناق  و  فقر  می زیستند.  اینک  پرسشی  در باره  چگونگی  زندگی  میلیارد  ها  انسان در قرن  بیستم که  فقط   12  سال از  پایان آن   می گذرد، مطرح است.  آیا  آنها  توانستند   زنجیر  های  بردگی  و  استثمار مهیب  و  وحشتناک قرن  نوزدهم را پاره کنند و  نفس  راحتی  بکشند  و  از  قید  و  بند  رهائی  یابند ؟!  اندوه  بار  و اسف انگیز  است  که  بدانیم   پاسخ   این  پرسش   منفی   است.   زیرا   می بینیم   استعمار گران  بمانند   روباه هان   پر  مکر و حیله،  با  نقشه  ها  و طرح   های  فریبکارانه  خود،  هنو ز  هم    این  انسان  های   ستمدیده   را  استثمار   می کنند،  و در  شکل  های  تازه  استعمار  هم  چنان   نقشه  های  پلید و دسایس غیر  انسانی  خود   را  مستقیم   و  غیر  مستقیم  اعمال   می نمایند.  به قول   آقای آدلای  استیونس    dlai  Stevensonسیاستمدار  معروف  امریکائی،  دیگر خطر برده  شدن ما را  تهدید  نمی کند.  بلکه  ترس از این است که  به  صورت  آدمک   کوکی در آئیم،  دیگر دیکتا توری با  زور  آشکار،  بالای  سر ما  نیست   بلکه  اقتدار  پنهان  ناشی   از   همرنگی  و  دنباله  روی  بر  ما  حاکم    است.   شخصاً   به  کسی تسلیم  نمی شویم  و با   مقامات مسئول در گیری و اختلاف  نداریم.   ولی  از خود  هم  عقیده ائی  نداریم  و  احساس  استقلال و خود  بودن  ما  از بین رفته است.
دو پادشاه  پهلوی ( رضا شاه و محمد رضا شاه )  از نقش اجتماعی و سیاسی قوی تری نسبت به سلاطین قا جار بر خوردار بودند. رضا شاه قبل از هر چیز علاقمند بود ایرانی را، از بهم  پاشیدگی  ایران،  برهاند. رضا شاه  مردی ملی  و  مردمی بود. می توان گفت  او برخاسته از میان توده  مردم  بود. و برای  همین مردم  درد مند و بینوای ایران قیام کرد. مردی  مترقی و  سازنده  بود و در راه نو سازی و رفا ه و ترقی  ایران و ایرانی  لحظه ای غافل نبود. او بخوبی می دانست که جامعه ایران به ضرورت باید از کشور های پیشرفته غرب  چیز هائی اخذ و  اقتباس کند.  لذا  دو  مهمان  را  به  ایران   فرا خواند.  ولی روشنفکران، و جیره خواران  بخصوص آخوند ها به آن دو  مهمان غریبه  بی اعتنائی میکردند. رضا شاه مصمم بود از دستاورد ها و فرآورده های دو مهمان تا آنجا که می تواند برای رفاه بیشتر زندگی ایرانیان استفاده نماید. برای  همین آرمان  مقدس،  پادشاه تجدد خواه و سازنده  پهلوی  چه  رنج  ها و  مخالفت  ها و مقاومت  های منفی که از سوی اقلیتی از مردم  اظهار می شد دید.  ولی آزرده نشد. بنیانگزار  ایران  نوین   رضا شاه ، مردی خیر خواه  ملت  و  مملکت  بود  و از اقتدار  بر خوردار  بود. رضا شاه  با  علاقه وافری که به  تجدد  خواهی  و  نوسازی میهن  داشت،  مراقب بود فرهنگ ایرانی که از پشتوانه چند هزار ساله بر خوردار بود.  از گزند غرب  زدگی  در امان ماند. و  هم،  از تعرض،  خشک  اندیشان  بر  کنار  بماند.  در  قسمت  اعظم  از دوران  بیست  ساله  حکومتش،  رضا  شاه  از همین  اقتدار  بر خوردار  بوده  است.
توجه شود:  شرایط تاریخی،  اجتماعی،  سیاسی و  تعصبات  دینی  مردم  ایران  ایجاب می کرد  رضا شاه  برای  سازندگی  با  اقتدار خاصی   بر  مردم  بیسواد  و  عقب   افتاده و گرفتار توطئه  ها و  فجایع  جهانخواران غرب و بخصوص  ایادی  مزدور و فاسد دوران قاجار در درون کشور  با قدرت  فرمانروائی کند. این راد مرد  تاریخ  ایران  پیش از تسلط  بر  اوضاع  اقتصادی و  بهبود آن،  اوضاع  اجتماعی  و  سیاسی  ایران را به  نظم در آورد و امنیت را بر قرار نمود و دست های بیگانه را که بیش از سه قرن بر شریان حیاتی ایران و ملت پنجه انداخته  بودند را از بیخ  و بن  قطع کرد.  و عادت  پناهنده  شدن  مجرمین به سفارت خانه های روس و انگلیس را برای همیشه متوقف کرد.
در آن سال  ها که رضا شاه  بر ایران  فرمانروای  مطلق  بود.  مصادف  بود با جنگ اول جهانی، و فرمانروایان مستبد و خود رأی  مانند  هیتلر، استالین، فرانکو، موسولینی بر ملت های خود حاکم بودند و کسی را یاری رو یا روئی با آن ها نبود.
در  ایران  آن  روز  مجلس  شورایملی  وجود  داشت.  اگر رضا شاه  می خواست  مجلس شورایملی را ببندد و خود کامه باشد  می توانست. ولی این کار را  نکرد  و تا آخرین لحظات سلطنت اش مجلس شورایملی را نگه داشت. چون  به  نظام سلطنت  مشروطه  علاقمند بود. و  می خواست نظام کشور که در قانون اساسی مشروطه تصویب و تعهد شده بود هم چنان دنبال و محترم شمرده شود. باید توجه داشت یک دیکتاتور با قوه  مقننه نمایندگان ملت کاری  ندارد. رضا شاه از آغاز اقتدار خود ، حامی و طرفدار توده  مردم  بود،  نه طرفدار مالکان و سرمایه  داران بزرگ و رهبران دینی  و گردن کشان و  طاغیان و  یاغیان.   مخالفان  این  اصلاحات و  اقدامات و سازندگی ها،  بخصوص آخوند ها آن ها را خلاف دین  اسلام  دانستند و  از همان آغاز کار به گروه  های سیاسی  مختلفی  پیوستند و با  آنان  هم  صدا  شدند  و هر نوع  اقدام  رضا شاه  را در راه  اصلاحات  و  نوسازی  و  ترقی  ایران  را  با  بد بینی  و ضدیت تلقی نموده و بر چسبی بر آنها می زدند.
ملت فلک زده ایران که از ظلم و ستم حکومت قاجار و فشار های دو حکومت استعمارگر انگلیس  و روس  به جان آمده  بودند.  وقتی دیدند  رضا خان  سردار  سپه   با شایستگی و نیروی اراده  والا و اقتدار، ایادی  ویرانگر داخلی  و خارجی را  قلع و قمع  نمود و ایران پریشان  در حال  نا بودی  حتمی را  از لبه  پرتگاه  نجات  داد.  لذا  ملت  آرزو کردند که سردار سپه  بیاید و ایران را از نا امنی و فساد و تجزیه و  ویرانی برهاند. اشاره  به نمونه ای جهت آگاهی نسل جوان لازم است.
در زمانی که احمد  شاه  قاجار در سفر تفریحی  اروپا  بود  و کشور  پر آشوب  و  فسادی را که خود او از عوامل مؤثر اوضاع رقت بار وحشتناک بود رها کرده در دامان زیبا رویان فرانسوی  بسر می برد به تحریک  اطرافیان  فاسد و خیانتکار طی تلگرافی که  به رئیس مجلس شورایملی یعنی مؤتمن الملک  مخابره  نمود، و  رضا خان سردار سپه را که نخست وزیر بود را  معزول کرد. سردار  سپه  چون حق ناشناسی احمد شاه  سست عنصر  را  دید  در  بیانیه ای  بسیار کوتاه   خطاب  به  فرماندهان   نظامی، کناره گیری خود را بدین  شرح اعلام نمود.  با  وجود  خدمات  فراوان  به کشور،  جمعی از مفسدین،  موجبات  خستگی و دلسردی مرا فراهم ساخته اند. تصمیم گرفته ام عجالتاً کناره گیری کنم،  فعلاً  قشون را به  شما  و  شما را به خدا  می سپارم را   اعلام  داشت  و به  رودهن  می رود.  روز نامه  ها  بر  تصمیم   بی  موقع  احمد  شاه  اعتراضات  و  انتقادات   شدید  نمودند. بعلت صرفه جوئی در  وقت  فقط  به یکی از آن اعتراضات  که  بقلم علی دشتی است  بیان  می شود، تا  شما خوانندگان  به قضاوت به پردازید.
مقاله علی دشتی : پدر وطن رفت
کسی که بعد از دو قرن ضعف و مذ لت به ایران قدرت و عزت داد،  از تهران پر از خیانت و غرض با قیافه ای افسرده تهران را وداع گفت. سردار سپه رفت و تهران پر از خیانت را بحال خود گذاشت. فقط اراده  توانای او بود که  توانسته بود  فئودا لیته را محو، و قشون را بزرگ و نیرومند  سازد،  یاغیان را قلع  و قمع  نمود و آبرو  و حیثیت  ایران را در خارج  بزرگ نموده  است.  اگر علمای  بزرگ  بقای این  مرد  را  برای  عظمت و  شوکت یک  دولت  اسلامی و جلوگیری  از فحشا و منکرات  ضروری  میدانند. اگر آزادی  خواهان  به  افکار  آزادی  خواهانه  این  شخص و  احترامی که  همیشه  به  عقاید  ملی می گذاست  اذعان دارند، اگر طبقات مختلف،  این حقایق را قبول دارند،  باید نگذارند  سردار سپه برود. سردار سپه  پدر وطن است، روح مردانگی و شهامت ایرانی است. جانشین  اردشیر  بابکان و نادر شاه افشار است.  قائد توانای  ملیون  و مورد  احترام  طبقات  رنجبر و ایجاد کننده نظام جدید  ایران و ذاتاً  یک  نفر  مصلح  ایران دوست  به درجه عبادت است. کدام یک از فرزندان ایرانی رشادت و صحت عمل و فضیلت و تقوای  سردار سپه را دارند ؟ وثوق  الدوله یا قوام السلطنه ؟ اگر سردار سپه رفت همه این ها می رود. صاحب منصبان رشید ایرانی که رئیس خود را دوست دارند اجازه نمی دهند که ایران به فقدان سردار سپه دچار شود. از کناره گیری سردار سپه، آخوند  مدرس که نماینده  مجلس دوره پنجم بود بسیار خوشحال بود. ولی وکلای هوادار سردار سپه به عمل احمد شاه اعتراض کرده و چنین استدلال کردند شاه  بدون  نظر مجلس  حق عزل نخست  وزیر رضا خان سردار سپه   را   ندارد :
            توضیح:  اگر  بخاطر داشته  باشیم،  محمد  مصدق  در زمان نخست وزیریش در سال 1332  ابتدا مجلس دوره هفدهم را با رفراندم  منحل کرد. لذا این امکان را برای شاه فراهم کرد که شاه  در غیاب  مجلس  بتواند  او  را  از  نخست  وزیری عزل کند.  لذا خود مصدق در برنامه 28 امرداد دست داشته است. ولی  اکثر روشنفکران  فرمان عزل  مصدق را  به غلط  کودتا  می  نامند.    
لذا مجلس  شورایملی  تلگراف  احمد شاه را  بی اثر دانسته  و مجدداً به سردار سپه رأی اعتماد دادند و چند نفر از نمایندگان به رود هن رفتند و پشتیبانی مجلس را به سردار سپه اعلام نمودند.
سردار سپه مجدداً در مقام نخست وزیری راه  پیشرفت و اقتدار را در پیش گرفت، دیری  نگذشت  احمد  شاه  برای بار سوم  و آخرین بار راهی  اروپا  شد  و سنگر  پادشاهی  و تاج  و تخت را  به  سردار سپه  واگذار  نمود. سردار  سپه در کمترین  مدت توانست همه اشرار و یاغیان و دزدان  و گردنکشان را سر کوب و تار و مار کند. سردار سپه به استقلال ایران دل  بسته  بود، و بر این  اندیشه  بود که تا  امنیت را بر قرار نکند  و عفریت  شوم نا امنی، دزدی  و  ترور را  از   بین  نبرد  مردم  مجال  اندیشیدن  به  سر  زمین شان  و وابستگی  به خاک و خون شان را  نخواهند داشت. و برای  امنیت  داشتن، اقتدار و  ارتش نیرومند لازم است. در این جا لازم می دانم نمونه ای از اقتدار سردار سپه را بیان کنم.
یکی از عادات بسیار زشت ایرانیان پناه بردن به سفارت انگلیس و یا روس بود.  در اوایل روی کار آمدن رضا شاه عده ای از جیره خواران  و رجال فاسد از ترس جانشان به  رسم  معمول به  سفارت  انگلیس پناه  بردند  و متحصن   شدند.  این عمل بر رضا شاه  ناگوار آمد. رضا شاه به سفارت انگلیس پیغام فرستاد که  پناه جویان را بیرون کنند.
 مقامات سفارت به  پیغام  رضا شاه  ترتیب  اثر ندادند. رضا شاه  دستور محاصره  سفارت را داد  و گفت  هیچ کس نمی تواند آشغال و خاکروبه از سفارت  خارج کند. این محاصره چند روز  بطول انجامید  و وجود خاکروبه ها  مشکلات زیادی  برای  افراد داخل سفارت فراهم کرد.  لذا  مقامات  سفارت  چون  دیدند  در  مقابل  اراده  و تصمیم  تغیر نا پذیر رضا شاه چاره ای جزء تسلیم ندارند افراد را همراه خاکروبه ها به بیرون فرستادند. این است اقتدار رضا شاه که در خونش بود. نمونه دیگر از اقتدار رضا شاه این است  وقتی نماینده انگیس طی تلگرافی رضا شاه را تهدید می کند. رضا شاه بیدرنگ آن تلگراف را در سبد آشغال می اندازد و می گوید من که انگلیسی نمیدانم.
 در این که از دموکراسی به معنا و سبک و مفهوم غربی در زمان حکومت رضا شاه نشانه چندانی نبود جای تردید نیست. اما نظم ، انضباط، سرعت در کار ها در بسیاری از شئون مملکت وجود داشت.  رشوه خواری که در زمان سلاطین قاجار بسیار معمول و مرسوم بود در زمان رضا شاه نه تنها مقدور نبود بلکه فکر کردنش هم مسموم بود. لذا ترقی همراه با شکوفائی در همه زمینه ها به چشم می آمد و ملموس بود. از رشد کمونیسم و آخوندیسم  جلوگیری  می کرد. لذا  ممکن  بود گهگاهی  فشار هائی بر چپگرایان که معمولاً بچه استالینی ها بودند، و مذهبی ها معمول می گردید. ولی در ملیت پروری، احیای فرهنگ غنی ملی، نوسازی و بهسازی کشور و حفظ سرحدات و تمامیت ارضی ایران بسیار علاقمند و کوشا بود.. رضا شاه از هیچ  قدرتی ترسی بدل نداشت. اگر دیدیم در شهریور 1320 ایران را ترک کرد بخاطر جلو گیری از بمباران و ویرانی ایران بود. زیرا رضا شاه بجای اینکه احساسات مردم را برای چند صباح بیشتر سلطنت کردن بر انگیزد عاقبت کار را می اندیشید. و می دانست دچار توطئه جهانی شده است ایران را ترک کرد. لذا وقتی رضا شاه ایران را آباد ساخت و از وجود غارتگران، دزدان، فرصت طلبان و کژ اندیشان پاک کرد و زمینه های امن را فراهم ساخت. آنوقت، آن دو مهمان را به  ایران دعوت کرد و آن دو آمدند .... مدرنیسم  و  سکولاریسم  را  می گویم، آرام  و  با  شکوه  پای بر ایران نهادند.
رضا شاه با تاسیس ادارات دولتی و تدوین قوانین دست ملا ها را از جان و مال و سرنوشت مردم کوتاه کرد و با تدوین سکولاریسم فرامین و قوانین خودش را اعمال کرد.
پوشیدن لباس آخوندی دارای ضوابط و مقررات گردید. آخوند ها فقط می توانستند به اعمال دینی خود بپردازند و حق دخالت در امور سیاسی و حکومتی را نداشتند. خلاصه این که دین از شکل ابزاری و اهرم فشار بر جامعه خارج شد.
این روال در زمان محمد رضا شاه با افت و خیز هائی ادامه یافت تا آنجا که ایران نه تنها از چرخه کشور های عقب مانده جهان سوم خارج شد. یعنی قانون ظروف مربوطه فیزیک را که همه کشور های جهان سوم وخاور میانه  در یک سطح باشند را بهم زد. بلکه برنامه های توسعه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی آن شهره آفاق شد.
اقتدار نظامی ایران در پهنه آسمان ها و آب ها و خشکی و نیز قدرت سیاسی ایران در عرصه  سیاست  بین المللی و هم چنین حضور جدی  نیرو های  متخصص و کار دان ایرانی در محافل و مجامع علمی و اقتصادی و صنعتی و هنری جهان سبب رشک و حسد کشور های همسایه و نگرانی قدرت های استعمار گر  و وحشت کارتل های نفتی و سرمایه داری خون آشام غرب گردید تا آن جا که آژیر های خطر از همه سو به صدا در آمدند و نسخه فرو پاشی اقتدار ایران نوشته شد.
و امروز این تروریسم اسلامی است که بر جنازه  مدرنیسم  و  سکولاریسم رضا شاه و محمد رضا شاه  فریاد مستانه می زند و  جهان  سرمایه  داری  بخصوص  اسرائیل  بر  ویرانه  های  به خون  نشسته خاور میانه به رقص و پایکوبی در آمده است. به امید بیداری و آگاهی ملت بزرگ ولی بی یار و یاور ایران.  
                        به  پایان آمد  این  دفتر حکایت  هم  چنان  باقی  است             

               

۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه

توطئه  جهانی در آلمان  بر علیه محمد رضا  شاه  پهلوی

در دوم ماه جون June  1967 میلادی برابر 1346 خورشیدی محمد رضا شاه پهلوی همراه  همسرشان  علیا حضرت  شهبانو فرح پهلوی  برای دیدن  یک اوپرا  وارد  برلین  در آلمان  غربی می شوند.  درست  در اواسط اوپرا صدای تظاهرات عده ائی بر علیه شاه  ایران  به گوش می رسد و به دنبال آن صدای شلیک گلوله ای به گوش رسید و یکی از تظاهر کنندگان دانشجو  بنام  بنوزارا  کشته می شود. تظاهر کنندگان از تمام نیرو های چپ سرا سر دنیا بسیج  شده بودند و به برلین آمده  بودند تا  به نظر آنها شاه دیکتاتور را بخاطر  جنایاتی که  مرتکب  می شود  را  رسوا  کنند.  جالب  است  اگر  از تمام  تظاهر  کنندگان  سوال می کردید  ایران کجا  است و از آن چه می دانید،  جواب آن ها این بود که ثریا ملکه ایران بوده و حالا علیا حضرت شهبانو فرح پهلوی ملکه ایران است.
سوالی این جا مطرح  است. به  دانشجویان  چپ  سراسر دنیا چه ارتباطی دارد که از تمام کشور های اروپائی و غیرو  به برلین  بیایند و بر علیه  محمد رضا شاه  پهلوی  تظاهرات انجام دهند.  فقط  پادشاه  ایران  دیکتاتور بود.  هزینه آمد و رفت و توقف  دانشجویان از کجا  تأمین  شده  بود. به خوبی  معلوم  است  آن  تظاهرات یک توطئه  جهانی  بر علیه محمد رضا شاه بوده است.
شلیک کننده  یک پلیس آلمان غربی  بود  بنام  کال  هنس  کورراس  که در باز جوئی ها ضد و نقیص  صحبت کرده  است. اولین بار گفت  بی اختیار انگشتم روی ماشه گذاشته شد و فشار دادم. در  جلسه  دیگر  باز جوئی  می گوید  احساس خطر کرده  نگران  بودم  مبادا  دانشجویان  قیام گر موفق  شوند  بر لین را در کنترول خود  بگیرند. در جای  دیگر گفت افراد،  مسلح  به چوب  و چماق  به  او  حمله کردند  و  می خواستند  اسلحه  را  از  دست او  بیرون  بیاورند که  مجبور  به  شلیک شدم. بلا فاصله در تمام  دنیا  مطرح  شد  افراد  چماق   بدست   مأموران  امنیتی   همراه   شاه   بودند.  لذا  چون  سندی  بر علیه کال  هنس کورراس به دست نیامد او آزاد گردید.
پس از فرو پاشی دیوار بین آلمان غربی  و شرقی و اتحاد  دو آلمان اداره  ویژه ائی  برای نگهداری و حفظ پرونده  های سازمان جاسوسی آلمان شرقی دایر شد  و این  اداره  ویژه هر از چندی سندی را افشا می کند.
در سند افشا شده می خوانیم هنگامی که کال هنس کورراس 22 ساله بود  گرایش های کمونیستی داشت، به همین دلیل از آلمان غربی به آلمان شرقی می رود. عمل این جوان 22 ساله عجیب است زیرا  همه  از آلمان  شرقی به آلمان غربی  فرار می کردند و دیوار کشیدن بین دو آلمان به همین دلیل بوده است. به هر حال کال هنس کورراس در پلیس آلمان شرقی ثبت نام می کند و پس ازمدتی عضو اشتازی یعنی عضو سازمان اطلاعات و امنیت آلمان شرقی ( f .E . D ) می شود.  وقتی مقامات اشتازی  متوجه  فعالیت  های سود مند او به سود آلمان شرقی می شوند، تشخیص می دهند او مهره خوبی برای نفوذ در آلمان غربی است. باید توجه داشت سازمان اطلاعات و امنیت آلمان شرقی در پلیس و اکثر ادارات آلمان غربی نفوذ داشته است به همین دلیل ( کال هنس کورراس )  به آلمان غربی  می رود  و  وارد  پلیس  آلمان  غربی  می شود  و در دوم  جون ( June ) 1967 اقدام به  بزرگترین عمل  می کند  و با  شلیک  و کشتن  جوان  دانشجو  سبب  می شود بزرگترین  سازمان  ها  و جنبش های کمونیستی  بر علیه  امپریالیست  امریکا  و جهان سرمایه داری در اروپا بوجود آید. فقط در این میان محمد رضا شاه پهلوی معصوم قربانی می شود.
اولین گروهی که  بلافاصله  بعد از دوم  جون 1967 بوجود آمد،  بنام  نهضت دوم  جون به قصد عملیات تروریستی بود. از اقدامات این نهضت تروریستی می توان ربودن یکی از رجال  برجسته  آلمان  بنام  پیتر فورنس  بود  و  بعداً  کشتن  یک  دادستان و بعد از آن عملیات تروریستی و حرج و مرج در محیط های دانشگاهی هر روز وجود داشت. بخصوص  یکی از  استادان  فلسفه  بنام  اسماکوس که عقاید کمونیستی داشت  هر روز از  این دانشگاه به آن  دانشگاه  می رفت و بر علیه محمد رضا شاه  سخنرانی   می کرد.  حتی   گروه  خوانندگان  انگلیسی  بنام  بیتل   ها  آهنگ  هائی در  تحریک جوانان و دانشجویان می خواندند و از آن ببعد همه ساله بعنوان سالگرد دوم جون 1967 تظاهراتی در سراسر اروپا بر گزار می شد و محمد رضا شاه براستی قربانی جنگ پنهانی ابر قدرت ها که سلاح اتمی داشتند شده بود.
بررسی  و تجزیه و تحلیل  تظاهرات  مقابل  اوپرای  برلین 
در سند آمده است تظاهر کنندگان مقابل اوپرای برلین از تمام نیرو های چپ و کمونیست های سراسر دنیا بسیج  شده و به برلین آمده بودند تا تظاهرات  علیه  شاه ایران را برگزار کنند.  نا گفته پیدا  است این سازمان دهی یک توطئه بزرگ جهانی بر علیه پادشاه ایران بود که توسط اتحاد جماهیر شوروی تدارک شده بود. از همه جالب تر اینکه همان طور که قبلاً گفته  شد  تظاهر کنندگان  هیچ  اطلاعاتی  درمورد  ایران  نداشتند. لذا هر آنچه حزب  کمونیست  شوروی درباره  محمد رضا شاه  می خواست  بگوید  قبلاً در مغز  بچه استالینی ها جا سازی کرده بود.
وقتی به گذشته نه چندان دور بنگریم متوجه میشویم در آن مقطع زمانی،  متحدین یعنی ( اتحاد جماهیر شوروی و قوای  ورشو ). و متفقین  بزرگ یعنی ( امریکا، آلمان، فرانسه و انگلستان ) که هر دو گروه دارای سلاح اتمی بودند رو در روی  هم  قرار گرفته  بودند. از آنجا که  مردم  اروپا 20 سال  بود که  جنگ  جهانی را پشت  سر گذاشته بودند و خرابی و نا ملایمات و خاطرات تلخ جنگ را بخوبی به یاد داشتند هرگز حاضر به جنگ دیگری آن هم از نوع  اتمی را نمی توانستند تحت  هیچ  شرایطی  قبول و تحمل کنند،  لذا  دو ابر قدرت جهانی می خواستند در برلین با هم  زور آزمائی کنند  و برای  غارت  و استعمار کشور های جهان با ایجاد  جنگ  سرد به جان کشور های جهان  سوم  افتادند.  و ایران بخاطر منابع زیر زمینی غنی بخوصوص نفت اولین کشوری بود که در تیر رس آنها قرار گرفته  شد و توسط عمله  ها و جیره خواران  خود  مانند  توده ائی  های  بیوطن و شبه کمونستها در داخل ایران و کنفدراسیونی ها در خارج  شروع به  فعالیت بر علیه شاه ایران کردند و تظاهرات دوم جون 1967 میلادی برابر با 1346 خورشیدی  با انواع  دروغ  ها و تهمت های شرم آور به محمد رضا شاه بهترین دلیل می باشد.
وقتی به لیست  جیره خواران  و عمله های  ایرانی که آن  روز  ها  در تظاهرات شرکت داشتند نگاه کنیم نام جرثومه علی محمد فاطمی که خود را همه جا با نام جعلی شاهین فاطمی معرفی می کند و بهمن نیرومند، فرخ نگهدار، رضا برهانی، یونس پارسا بناب، و تعداد دیگر که هنوز هم بر علیه منافع و مصالح ایران در تلاش می باشند دیده می شود. در همین راستا بود که گروهی از ایرانیان جیره خوار خائن، پشت به ایران و ایرانی کرده در  کشور  های  اروپائی  مرتباً  به  فرمان  اربابانشان  بر علیه  محمد رضا  شاه  فعالیت می کردند  و از کمک  های مالی کشور های  استعمارگر بر خوردار  بودند و  نوزاد  حرام زاده ائی از اتحاد همه گروه ها  متولد شد و شناسنامه کنفدراسیون  دانشجویان  هم برای آن ها صادر شد. که  شاهین  فاطمی،  بهمن نیرومند،  فرخ نگهدار و تعداد دیگری عضو کنفدراسیون  بودند   و  هنوز  هم  در جهت خیانت  و  عوامفریبی   ملت ایران در تلاش می باشند.
از  آن  جا که  به  قول  معروف  ماه  هیچ  وقت  زیر ابر نمی ماند  بعد  از 42 سال یعنی  در  سال  2009   میلادی   با  پژوهش  و  کاوش   دو  تاریخ    نویس   آلمانی    بنام    های  هوبرتوس(  Hubertus)  و کناب ( Knabe ) ثابت کردند  قاتل دانشجو  بنام  بنوزارا  (کال هنس کورراس ) پلیس  آلمان غربی است که  مخصوصاً  دانشجو را کشته است.
لذا اکنون که او 67 سال دارد باز داشت و تحت باز جوئی است و به زودی به مجازات خواهد رسید. از همه مهمتر این است که در سنای آلمان پیشنهاد شد از پرداخت حقوق بازنشستگی محروم شود و بدینوسیله ثابت شود محمد رضا شاه مورد توطئه جهانی قرار گرفته و فرد معصومی بود. که با تمام میهن پرستی و حفظ منافع و مصالح ایران قربانی توطئه جهانی و کشور های استعمارگر شد. مجله اشتر و اشپیگل معتقدند تاریخ را باید دوباره نوشت زیرا 42 سال به مردم دروغ گفته شده و معتقدند دولت آلمان بخاطر آزادی کال هنس کورراس در سال 1967 میلادی و تهمت هائی که به محمد رضا شاه زده اند باید از خاندان پهلوی عذر خواهی شود.
نکته ائی که اشاره به آن را لازم می دانم این است آیا این واقعیت ها را روشنفکران، نویسندگان و شیفتگان مصدق گفته اند ؟ آیا جبهه ضد ملی ها که اکثراً ادعا می کنند دارای عنوان دکترا می باشند و  به زبان  انگلیسی، آلمانی  و  فرانسه آشنا  هستند این اتفاقات و پیشنهاد مجله اشتر و اشپیگل را به آگاهی ملت ایران رسانده اند ؟ آیا توده ائی های بیوطن از این خیانت بزرگ خود شرمسار نیستند و سعی در جبران آن کرده اند ؟ بدبختی ملت ایران  نداشتن  پژوهشگر، روشنفکران و نویسندگان ملی و متعهد و ایران دوست است.
                             به  امید  بیداری  و آگاهی  ملت  بی یار  و  یاور  ایران