۱۳۹۲ آذر ۲۰, چهارشنبه

سگ های  استعمارگران
خواننده محترم:  توجه مخصوص شما را به این بحث خواهانم
بحث را این چنین آغاز می کنم، که کشور های استعمارگر  بشکل های مختلف در تمام کشور ها، جیره خوار و نوکرانی را برای مقاصد خود دارند. مانند استادان دانشگاه، ارتشی، فیزیکدان، روزنامه نگار، پژوهشگر، تحلیل گر مسائل سیاسی همچنین متولیان و دین فروشان که در مواقع لازم از وجود آن ها استفاده می کنند.
بحث راجع به سگ های سیاست یعنی آخوند ها در ایران است. سابقه نشان داده است  هر زمان که انگلیس برای مقاصد سیاسی و منافعش لازم بدا ند. سگ هایش به همان سو  حمله می کنند، می درند و پاره  پاره می نمایند  و با اشاره  دیگر به  لانه هایشان  باز می گردند و دوباره مردم را به راه جهالت و حماقت راهنما می شوند. و مجدداً افسار هدایت مردم را بدست  می گیرند و آن  ها را در بیابان  بی پایان  زندگی  در ظلمات  جهل و خرافات سر گردان می سازند. و خود را آماده می کنند برای روز دیگر و مأموریتی دیگر.
در فاجعه 22 بهمن 1357 هار ترین این سگ ها، خون خوار ترین این سگ ها و در عین حال وفادار ترین این سگ ها به اربابش خمینی گجستک بود که از طرف  مافیای نفتی و غرب صنعتی به هدایت و فرمان ارباب سابقش انگلیس وظیفه ویرانی ایران را بعهده گرفت. وظیفه دریدن و کشتار ملت ایران.  وظیفه ویران کردن ایران، وظیفه نابودی شرافت ملی ایران. وظیفه ویران کردن پیشرفت های ایران. این  سگ هار خمینی گجستک وظیفه داشت میهن پرستان را قتل عام کند. وظیفه غارت ایران و ملت ایران را داشت. وظیفه داشت تمام افتخارات و فرهنگ و هنر ایران را نابود کند. وظیفه فراری دادن مغزها و ثروت ها بسوی غرب را داشت و بالاخره وظیفه ایجاد فقر و نکبت وذ لت و  بد بختی بر ایرانی را داشت.  ایرانی که پر از شکوه و عظمت داشت  که هر بیننده ای را به غم و ماتم فرو می برد.
مقایسه سگ که حیوانی بسیار مهربان  و سودمند برای بشر می باشد،  با خمینی گجستک به راستی  توهینی است به سگ. البته منظورم سگ های دست آموز انگلیس است زیرا این یک لقب تاریخی و سیاسی است که قرن ها است در شناسنامه اخلاقی و اجتماعی آخوند ها ثبت است و این شناسنامه مهر نامرئی وزارت خارجه انگلیس را دارد و باید توجه داشت آن ارادتی که ملاحظه شد رهبران سیاسی مانند مهدی بازرگان و کریم سنجابی یار نزدیک مصدق و عضو ارشد جبهه ضد ملی و امثال او  به خمینی گجستک کردند در حقیقت تقدیم ارادت و بندگی به ارباب سگ ها یعنی انگلیس بود نه خمینی گجستک یک لا قبای هندی زاده.
هنر انگلیس این است که دگرگونی و آشوب و اغتشاش را بوجود می آورد. آن وقت گناهش را به گردن دیگران  مثلاً  امریکا  می اندازد. اگر غیر از این  بود که آقای  سیاست لقب نمی گرفت.
برای آن ها که به دیدگاه های سیاسی و اقتصادی غرب در جهان صنعتی خاصه کشور های نفتی آشنا هستند بخوبی مشهود بود که در دهه سال 1350 خورشیدی راه ایران، راه گریز از اسارت غرب بود. گریز از اسارت از نظر کشور های صنعتی  نوعی سرکشی با غرب است. غرب حیله گر و پر قدرت، برای  گریز ایران از اسارت پاسخی سخت و سبعانه داد تا درس عبرتی باشد  برای کشور های دیگر.
ما در محیطی از تفکر و تعقل نبودیم که  بتوانیم درک کنیم، کشور ما برای رسیدن به یک دوره اقتصادی وارسته و شکوفا چه خطرات و چه مشکلات و ممانعت های غول پیکری در کمین ماست. شاه ایران استقلال و حفظ منافع ایران را با سخنانش صریح و روشن به غرب بیان کرده بود. ولی ملت ایران از مفهوم آن بیانات و قدرت دفاعی و عکس العمل غرب غافل بود.
توجه شود: آن روز که پادشاه فقید ایران محمد رضا شاه پهلوی گفت:
ایران را ژاپن خاور میانه می سازم:  برای عده ای بیان شاه فقط آرزوی شاه تلقی شد. برای عده ای شوخی و فکاهی بود، ولی برای عده ای وحشت از آینده ایران معنا داشت، وحشت دفاع سر سختانه و ضربه های هولناک غرب.
آیا غرب می توانست راضی باشد که ژاپن دیگری با هر ناتوانی وضعف آن هم در خاور میانه یعنی قلب اقتصادی و سیاسی غرب بوجود آید و خار دیگری باشد که بزیر گلوی غرب فرو رود ؟ معنی ژاپن شدن چیست ؟ جز رسیدن به هدفی که هرگز تأمین کننده نظرات و خواست غرب نبود ؟ ؟
آن روز که  محمد رضا شاه  ایران دوست  گفت:
ایران را از دوران نفت خارج می سا زم و اقتصادش را از نفت جدا و با اتم پیوند می دهم و در اجرای این مهم 14 واحد راکتور اتمی  تحت سفارش  قرار گرفت.  دیگر چه چیزی می توانست  در راه  رفع نگرانی غرب از آینده و موفقیت اقتصادی و سیاسی ایران در خاور میانه تسکین دهنده غرب باشد ؟
مفهوم این سخن چیزی نبود جز خود داری ایران از فروش نفت برای تأمین سوخت و انرژی کشور های صنعتی و بی نیازی ایران به در آمد نفت وحضور ایران در ردیف کشور های صنعتی جهان.
آن روز که پادشاه  معصوم  و  ایران  دوست  گفت:
قیمت یک بطری نفت از بهاء یک بطری آب کمتر است و نفت باید بماده اولیه پتروشیمی تبدیل و به فروش برسد نه ماده انرژی زا، و در راه این تصمیم و فکر، ایران صنایع پتروشیمی را با همکاری ژاپن مستقر نمود، غرب فهمید محمد رضا شاه مصمم است از همه موانع ومشکلات بین ا لمللی که در راه رسیدن به هدف نهائی اش وجود دارد با تمام قدرت و آگاهی عبور کند، لذا کشور های استعمارگر متوجه شدند، محمد رضا شاه فقط حرف نمی زند وعده نمی دهد، عمل می کند سفارش عظیم کارخانجات پتروشیمی به مبلغ میلیارد ها دلار و توجه خاص محمد رضا شاه به بهره برداری هر چه سریع تر از این  واحد  های  صنعتی علائمی  بود که  ایران  آن چه را که  می خواهد و می گوید  انجام می دهد.
آن روز که  پادشاه  ایران  گفت:
در آمد حاصل از  نفت را در کشور های جهان سرمایه گذاری می کنم تا ایران بسادگی به تکنولوژی غربی دسترسی یابد و بلافاصله ایران در صنایع عظیم الکترونیکی و صنایع سنگین آلمان،  انگلیس، امریکا و فرانسه با خرید سهام بنام ایران سرمایه گذاری کرد.
آن روز که محمد رضا شاه  در سال 1337  گفت:
        شرکت ملی نفت ایران را به مقام بزرگترین شرکت های پر سود جهان می رسانم و این کار غیر ممکن را در سال1356 بمنصه ظهور و تحقق کامل رسانید و شرکت نفت ایران در بین کلیه 500 شرکت پر سود جهان مقام اول را حائزگردید
و بالاخره  وقتی  پادشاه  معصوم  میهن پرست  گفت:
استفاده از نفت برای تولید حرارت و یا روشنائی از دید گاه من سیاست عاقلانه ای نیست و غرب باید چیز دیگری را برای تولید انرژی خود پیدا کند. نه تنها به غرب آگاهی داده بود بلکه قویاً حقوق و منافع غرب  را به خطر انداخته بود. ولی افسوس و صد افسوس که جاسوسان و عوامل غرب و ستون پنجم انگلیس در ایران که در رأس همه آن ها آخوند ها هستند که مغز و شعور مردم ایران را در اختیار خود داشتند، با استفاده از مرجعیت تقلید و این قبیل لوطی با زی ها که خاص این قوم واپسگرا  است علیه سازنده ایران و شخص معمار آن محمد رضا شاه به تبلیغات سؤ و تلاش به خدمتگزاری به منافع غرب مشغول شدند.
وقتی شاه ایران با تأسیس کار خانه ذوب آهن، ایران را در جرگه کشور های صنعتی قرار داد و سبب  توسعه  اقتصاد  ایران شد و  سیاست  استقلال امور نفت را دنبال  نمود. و می خواست ژاپن دیگری در خاور میانه باشد سبب وحشت جهان صنعتی غرب شد. همه این اقدامات بمانند آن بود که شاه دانسته سند قتل خودش را امضاء کرده است. ولی وقتی خمینی گجستک که استخوان هایش در گور بسوزد، فریاد زد نفت چیه، اقتصاد مال خر است، آزادی چیه، ما اسلام می خواهیم، در واقع سند ویرانی، و فقر و فلاکت ایران و اسارت اقتصادی ایران را به غرب دو دستی تقدیم کرد و متقابلاً غرب استعمارگر هم  سند وجود و ماندگاری آخوند های قشری واپسگرا در ایران را امضاءکردند. که آخوند ها مطمئن باشند ماندگار هستند و ایران را چنان کنند که غربی ها می خواهند.
غرب در مقابل پیشرفت و بلند پروازی های ایران نا گزیر  بود مقابله کند. انگلیس این روباه مکار که بیش از 600 سال با ایران روابط سیاسی داشت و در این مدت هیچ خیانتی نبوده است که نکرده باشد. حتی لیسیدن نعلین آخوند ها. و خانواده میهن پرستی نبوده که ننگی به آن نچسبانده باشد. برای غرب استعمارگر مدیر و راهنما و فرمانده عملیاتی شد.
انگلیس سگ هایش یعنی آخوند ها را در ایران  رها کرد و با بی. بی. سی به آن ها نهیب می زد. فریاد می کردند: که ویران کنید ایران را. بکشید امیران ارتش را. غارت کنید انبار اسلحه ای ارتش را. غارت کنید خانه و زندگی مردم را. بر قرار کنید اسلام را. پایدار سازید فقر و نکبت را. حاکم سازید جهل و خرافات را. و تعطیل کنید دانشگاه ها را.
غرب غارتگر برای این جنایت فجیع بشری که تاریخ از آن با اشک و خون  یاد خواهد کرد،  و برای نابود کردن همه پیروزی ها و پیشرفت هائی که ایران به آن ها دست یافته بود. هیچ بلدزر جاندار بیشعوری که از تعصب و انتقام نیرو گرفته باشد بهتر و مناسب تر از خمینی گجستک که استخوان هایش در گور بسوزد و اسلام  پیدا نکرد.
استعمار گران غارتگر غرب،  مدافع حقوق بشر و خواهان حکومت مردی با تر دستی خاص خود و همکاری ایرانیان خائن پشت بملت کرده مانند علیرضا نوری زاده، از خمینی جانی خون آشام یک شخصیت انسان دوست و یک آخوند مترقی ساخت که عکسش را مردم می توانستند در ماه ببینند را بجان ملت ایران انداخت و جرثومه خمینی هم به کمک افکار واپسگرا و شیطانی اش که از ویروس خرافات و جهالت سرشار بود شیرازه اجتماع و اقتصاد و ثبات و امنیت ایران را نابود کرد و همه چیز ایران را ویران ساخت.
انگلیس در این فرماندهی توانست هم حرکت اقتصادی ایران را مهار کند و آن را به عقب بکشد و هم غرب غارتگر را راضی و امیدوار سازد و هم زیرکانه سگ هایش را آموزش داد که با یک هجوم همه جانبه امریکا را که  بعد از جنگ بین الملل دوم پایش را در  ایران و خاور میانه که حریم انگلیس بود دراز کرده بود  بیرونش کنند و خودشان بماند و سگ های ها رشان. امروز شاهد این نقشه شوم هستیم. شعری در این مورد وجود دارد که میگوید.
گر نگهدار آخوند آن است که من میدانم     شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد.
من هم  در  مقابل این   همه  خیانت و عوامفریبی و   جنایت آخوند ها  می گویم    ایران بی عمامه و آخوند حق مسلم ماست.
به امید  بیداری  و  آگاهی  ملت ستم کشیده و بی یار و یاور   ایران
محمد مجزا