۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

اعترافات حسین بروجردی
قسمت دوم
سرقت مسلحانه از بانک  ها  و  تهیه مواد آتش زا
در اعترافات آقای  حسین بروجردی  فردی بنام شهاب که با مقامات بالای گروه آخوند ها در تماس است وجود دارد که لازم است ابتدا حسین بروجردی و شهاب را بشناسیم و از انگیزه آنها مطلع شویم.
حسین بروجردی کیست:  حسین بروجردی مسلمان زاده ای بود که به او تلقین شده بود در اسلام جائی برای زور و بی عدالتی وجود ندارد و امیدوار بود در سایه دین اسلام مردم در آرامش و رفاه به سر برند. لذا خیلی قبل از کودتای خمینی گجستک در سال 57 برای برقراری چنین اسلامی در جهان در دام عوامفریبان ، شیادان و دین فروشان اسلام افتاد. و در ابتدای کودتای خمینی جزئی از ساختار رژیم آخوند ها بود.
سوال در این است.  چرا آقای حسین بروجردی تصمیم گرفت مسائلی که بسیار هولناک و مهم هستند را بیان کند ؟  ایشان می گوید  متوجه شدم گول خورده ام و راهی که در پیش گرفته ایم به سود آن مردم بی بضاعت که مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند نیست. تصور کردم با تعریف اقداماتی که در گذشته کرده ایم می توانم کمکی به روشن شدن ذهن کسانی  بکنم که  هنوز  به آن افکار  معتقدند  و   همان کار ها  را   می  کنند.  می توانم نوری هر چند ناچیز بر سیاهی های پشت پرده های انقلاب اسلامی بیندازم.
شهاب کیست:  شهاب در نجف درس طلبگی خوانده بود و نام واقعی او عبدالوهاب نجفی است و از رانده شدگان عراق است. بعد از آمدن به ایران و جذب شدن به گروه های اسلامی به طریقی به لبنان و عراق رفت. در عراق با خمینی که در تبعید بسر می برد رفت و آمد پیدا کرد و از مریدان پر و پا قرص خمینی شد. با خمینی به ایران آمد و گروه توحیدی شهاب را تشکیل داد و از آن زمان اسم او را شهاب گذاشتند.
 حسین برجردی می گوید در سال 1349 خمینی در رابطه با آخوند های درباری و کسانی که به اسلام ضربه می زنند فتوائی داده بود که  این جوان های معتقد کجا هستند که بتوانند از اسلام دفاع کنند.  این وظیفه مومنین است که از کیان اسلام دفاع کنند. بعد از این فتوا  با سید رضا صمیمی خواه استوار دوم اخراجی نیروی مخصوص آشنا شدم.
 نیروی مخصوص یعنی چه ؟ نیرو هائی که دوره مخصوص و فشرده در زمینه عملیات چریکی و گریلا و ضد گریلا می بینند. بعداً من و شهاب و استوار دوم اخراجی سید رضا با شخص دیگری که رابط شهاب بود در پستوی یک خیاطی در تهران  با هم معرفی شدیم.
روزی به شوخی به شهاب گفتم برویم بانک بزنیم. شهاب آن را جدی گرفت و گفت کدام بانک. حسین بروجردی گفت باید ببینیم کدام بانک می تواند پول زیاد داشته باشد. بانک ملی 25 شهریور را انتخاب کردیم که محلش هم بد نبود و از نظر پارکینگ و غیرو هم مرتب بود. فقط مشکل بانک در ورودی بانک بود که گردان بود. همه ما مسلح بودیم رفتیم تو همه پول ها را گرفتیم توی کیسه ریخته و از بانک بیرون آمدیم. بعداً که پول ها را شمردیم 19 میلیون و 670 هزار تومان بود. بانک دیگر که توسط گروه ما مورد سرقت مسلحانه قرار گرفت بانک تجارت یا بانک بازرگانی واقع در خیابان حافظ نرسیده به چهار راه شاه نبش ضلع جنوبی سفارت شوروی بود.
تهیه مواد آتش زا
ما در پی آن بودیم که مواد آتش زا تهیه کنیم. در تهران  خیابان ناصر خسرو در کوچه مسجد نور یک کلیمی بود بنام موسی بهنام.
* چه کاره بود ؟ دارو فروش ولی مواد شیمیائی هم می فروخت.  با موسی بهنام کلیمی در مورد مواد آتش زا صحبت کردیم گفت  یک مقدار می توانم تهیه کنم زیرا مقدار بیشترش ممنوع است و نمی شود بدون مجوز فروخت. فردی را معرفی کرد بنام ابطحی بغل گاراژ لوان تور در همان خیابان  ناصر خسرو. موسی کلیمی آمد با هم رفتیم پیش ابطحی و صحبت کرد. ابطحی موادی را به ما داد که البته  مقدار و زمان احتراق را موسی کلیمی به ما توضیح داد و خود ابطحی هم ما را راهنمائی می کرد.
 برای چه کاری ؟ برای آتش زدن. مواد زرد رنگ را موسی به ما داد و مواد سفیدی بود که فقط ابطحی داشت. با کم و زیاد کردن  مواد سفید ،  زمان آتش گرفتن  مواد آتش زا تغیر می کرد. مثلاً اگر مواد سفید را کم می ریختی بیشتر طول می کشید که آتش بگیرد و اگر بیشتر می ریختی سریعتر آتش می گرفت. توصیه می کردند که روی پارچه یا موکت ریخته شود. روی لاستیک ماشین و روی آهن و یا آسفالت و چوب عمل کردش خوب نبود روی مواد مصنوعی زود تر گر ( آتش ) می گرفت.
 چه مقدار از این مواد آتش زا خریدید ؟ به تناسب می خریدیم نه یک جا.
 کجا جا سازی می کردید ؟ کم می گرفتیم و در شیشه های در بسته می گذاشتیم با چوب پنبه و چسب محکم می بستیم. یک مقدار هم موادی می گرفتیم که همراه با جیوه حالت انفجاری  پیدا می کند در کاغذ  آلومینیم و پلاستیک  می پیچیدیم که مانند ترقه می ترکید و تخریب زیاد نمی کرد بیشتر صدا تولید می کرد. آن ها را در باغ های جاده قدیم کرج آزمایش می کردیم دود سفید رنگ غلیظی داشت. البته همیشه آن جا نمی رفتیم سمت مسگر آباد جا های  مختلف  هم می رفتیم. این  مواد تا  با هم  مخلوط  نمی شد آتش نمی گرفت. بعد مقدار و زمان را یاد داشت می کردیم.. درست کردن کوکتل مولوتف را هم همان موسی کلیمی به ما یاد داده بود.
 موسی کلیمی  چرا این مواد  را به شما می داد ؟  برای پول  در  آوردن  این کار ها را می کرد ؟ راستش را بخواهید  نمی دانم. ولی  بعداً به دلیل همین همکاری ها جمهوری اسلامی به او امتیاز های خوبی داد. ( توضیح: چون بنا به اعتبار اسناد معتبر دولت اسرائیل در روی کار آمدن جمهوری اسلامی نقش زیادی دارد و هنوز هم در حفظ  جمهوری اسلامی در تلاش است و آن چه می گویند بازی است. این فرض وجود دارد که موسی بهنام کلیمی و ابطحی از کار گزاران دولت اسرائیل در ایران بودند که بعدا ًهم امتیاز های خوبی هم گرفته اند. پایان توضیح  )
چند نفر هم ا ز خوزستان آمده بودند و این چیز ها را یاد گرفتند. فکر می کنم ما تنها نبودیم یعنی تیم های دیگر هم بودند که عین همین کار ها را می کردند. ما کارمان اکثراً با جنوب ایران بود یعنی اصفهان و شیراز و خوزستان. بعداً که خمینی آمد ما رفتیم به مدرسه رفاه.  ما گزارش ها را به شهاب و شهاب به دفتر خمینی می داد. بعد مرا فرستادند به سپاه پاسداران.  آن جا متوجه شدم اکثر کار ها مآموریت های ویژه است. اوایل سال 1357 کار های ما فشرده تر و تخریبی تر شد.
یک موضوع به یادم آمد. چند نفر از بابل آمدند برای یاد گرفتن استفاده از مواد آتش زا و تهیه مواد آتش زا که از آن مواد برای آتش زدن بازار بابل استفاده کردند. هم چنین طرز ساختن سه راهی انفجاری و به کار بردن آن را هم به افراد یاد می دادیم.
 چگونه از سه راهی استفاده می کردید ؟ سه راهی چدنی آب را می گرفتیم دو طرفش را در پوش می گذاشتیم و طرف سومش را سوراخ می کردیم و بعد توی آن مواد انفجاری  می ریختیم  و  فیتیله می گذاشتیم  و آن را  روشن  می کردیم.  وقتی آن  را می انداختیم منفجر می شد. مثل نارنجک دستی است.
 آتش زدن کاباره باکارا
یکی از کار های ما شناسائی و عکس گرفتن از افراد بود. بعد کارمان رسید به شناسائی محل های فسق و فجور و از بین بردن آن ها. یک محلی که از بین بردیم کاباره باکارا بود. روبروی سینما برلیان که خدمتکار  برای ثروتمندان می برد. شهاب گفت باید ترتیب این جا را بدهیم. لذا تصمیم گرفتیم  وقتی کاباره تعطیل است ترتیب آن جا را بدهیم.  متوجه شدیم اگر کاباره آتش بگیرد سینما آتلانتیک هم ممکن است آتش بگیرد. پس بهترین محل همین کاباره است. لذا ساعت 3 و یا 3  نیم  شب که می خواستند کاباره را ببندند من و سید رضا رفتیم تو و شیشه هائی را که آماده کرده بودیم دو طرف پله ها که موکت شده بود و دیوار هم که  موکت بود ریختیم و بیرون آمدیم.  رو بروی سینما یک کوچه است که شهاب آنجا منتظر بود با او شروع کردیم به قدم زدن رفتیم طرف سینما آمپایر و بر گشتیم دیدیم هنوز خبری نیست. در را بستند. پیاده رفتیم بطرف فروشگاه کوروش تا آن جا که رسیدیم من نگاه کردم دیدم دود از کاباره بلند می شود. حدود ساعت 5 صبح بود که کاباره آتش گرفت و آتش سرایت کرد به طبقه دوم سینما آتلانتیک و همه چیز  پائین  ریخت.  آتش  نشانی آمد  ولی  چون آتش  قدرت  گرفته  بود  کسی نمی توانست کاری بکند. جریان آتش سوزی سینما و کاباره باکارا در مطبوعات منعکس شد و علت را اتصال سیم برق اعلام کردند.
ماجرای  قالی  های  کاخ  گلستان:  حدود 360 تخته قالی نفیس از کاخ گلستان خارج می شود و توسط  آخوند  سید  محمد  بهشتی از ایران  به  فرش فروشی در هامبورگ  فرستاده  می شود. در هامبورگ  یکی از کوچکترین فرش ها را  به 300 هزار مارک می فروشند. خریدار آلمانی می خواهد فرش را بیمه کند متوجه می شود  این  فرش بطور غیر قانونی توسط  سفارت جمهوری  اسلامی وارد آلمان شده و  ورقه  ترخیص گمرگ  ندارد. وقتی می بینند اوضاع دارد بیخ پیدا می کند بلافاصله سر پوش می گذارند و معلوم نمی شود این 360 تخته فرش نفیس به چه سر نوشتی دچار می شود. مورد دیگر  شمشیر مرصع کریم خان زند بود. بطور کلی اشیاء نفیس کاخ گلستان را از کاخ گلستان بیرون آورده بودند.
وزیر دادگستری امریکا در صف نماز  خمینی
در اوائل کودتای آخوندی خمینی در سال 57  یک سرهنگ امریکائی بنام دیوید ربهن در دفتر خمینی در مدرسه رفاه بود. این سرهنگ امریکائی در جنگ ویتنام هم بوده و در مدرسه رفاه موقع محاکمه بسیاری از سران رژیم حضور داشته و محاکمه امیران ارتش را تماشا می کرد. همان اوائل کودتای آخوندی خمینی من ( یعنی حسین بروجردی ) از شهاب پرسیدم این خارجیه کیه که این قدر خوب فارسی حرف می زند ؟ شهاب گفت این سرهنگ از همان نوفل لوشاتو با خمینی و ابراهیم یزدی در تماس بوده ،  شهاب اضافه می کند در نزدیکی نوفل لوشاتو یک ویلا بوده که عده ای امریکائی در آنجا زندگی می کردند. یکی از آن ها رمزی کلارک وزیر دادگستری دولت جیمی کارتر بود که مرتباً با خمینی صحبت می کرد و هنگام دست دادن با اشراقی  عکسی از او موجود است. آن موقع خمینی در نافل لوشاتو  به عنوان نمایش نماز جماعت  می خواند  که  نماز واقعی نبود. چون از مراسم   نماز  نمایشی خمینی  فیلمبرداری  می کردند  و  گاهی  فیلمبرداری   طولانی می شد خمینی خوابش می برد. در کتاب پشت پرده های انقلاب اسلامی عکسی موجود است که رمزی کلارک پشت سر خمینی در صف نماز نشسته و در حال نماز است.
  توضیح: چند مورد  خارج از اعترافات آقای  حسین بروجردی برای آگاهی بیشتر بیان می شود: در زبان پارسی ضرب المثلی است که می گوید. گهی زین به پشتو گهی پشت به زین ، در مورد جرثومه رمزی کلارک وزیر دادگستری امریکا که پشت سر ابلیس خمینی آخوند یک لاقبا در صف نماز می نشیند صدق می کند. به همین دلیل است که می گویند سیاست کثیف است که آدم ها را با هر درجه علمی و یا مقامی که دارد به چه  کار های پست و خفت بار وا می دارد.  مورد دیگر خانم مادلین البرات وزیر امور خارجه پیشین امریکا بخاطر دخالت امریکا در واقعه 28 امرداد 1332 که مربوط به 60 سال پیش است  از ملت ایران پوزش خواسته است. به خانم مادلین البرات توسعه می شود بمناسبت جنایتی که جیمی کارتر که زنده زنده روانش بسوزد  و هیئت دولتش مانند آقای رمزی کلارک بخاطر هالوکاستی که در ایران ایجاد کردند که وجدان بشریت را متآثر کرده و هنوز شکنجه و قتل لعام و   اعدام ها ی جوانان و غارت ایران ادامه دارد چرا از ملت ایران پوزش نمی خواهند و دست از این همه حقه  بازی و عوامفریبی و حمایت رژیم اشغالگر و ددمنش و تروریست پرور جمهوری اسلامی که امنیت و خواب راحت را از جامعه بشریت برداشته  بر نمی دارند. آقای رمزی کلارک بمعنای واقعی در تلاش بود کودتای آخوندی خمینی به ثمر برسد. روزی که محمد رضا شاه   پهلوی برای همیشه  ایران را ترک کردند.  رمزی کلارک در خیابان های تهران همراه با کودتا چیان جشن گرفت. رمزی کلارک وزیر دادگستری پیشین امریکا در جلسه کنفرانس بین المللی جمهوری اسلامی  سخنرانی کرد و پیروزی کودتای آخوندی خمینی را معجز قرآن خواند. مآخذ کتاب انقلاب 57 در آیئنه مطبوعات.
اصلی در باشگاه استعمارگران وجود دارد که بدین شرح است.. اول دولت  کشوری را ضعیف و علیل می کنند و بعد بجان ثروت و منابع و غارت آن کشور می پردازند. بهترین نمونه سرنوشت ایران مترقی ، پیشرفته و سکولار در نظام محمد رضا شاه پهلوی است.
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است. این بحث ادامه دارد.

محمد مجزا