۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

نقش ابراهیم یزدی در نابودی ارتش

 
با مطالعه  اسناد تاریخی با واقعیت هائی آشنا می شویم که بخوبی می توانیم به حد خیانت ابراهیم یزدی دبیر کل فعلی نهضت ضد آزادی واقف شویم.
آدمیرال موریس  می گوید: کشور های  استعمار گر خانه  تکانی را از آرتش شروع می کنند درست کاری که رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی توسط ابراهیم یزدی انجام داد.
وزیر خارجه انگلستان (شیل پال مرستون ) می گوید: به عقیده من از تدبیر و مصلحت بدور است که ما وسیله ای فراهم آوریم که دولت ایران صاحب قدرت نیرومندی شود زیرا تشکیل آرتشی منظم که مجهز به فنون نظامی جدید شود، قدرت فوق العاده ای را می سازد که از نظر دولت انگلستان تجهیزات لشگری  مجهزی را بر علیه منافع انگلستان ایجاب خواهد نمود. محمد رضا شاه  پهلوی  فقید   در کتاب  پاسخ  به تاریخ   خود می گوید: ملت ایران در حال پیشرفت بود و برای پیشرفت نیاز به صلح داشت، ما خواهان صلح بودیم هم برای خود و هم برای دیگران. با این وجود سیاست مستقل ملی ما ایجاب می کرد که وسائل و امکانات لازم را برای دفاع از استقلال خود در اختیار داشته باشیم. این وسائل و امکانات چیزی جز ارتش نیرومند نبود. سیاست من من همواره آن بود که تسلیحات ارتش ایران در حد لازم و کافی برای تضمین امنیت و استقلال ایران باشد. این یک سیاست مخفی نبود و آن را به صدای بلند اعلام می کردم شاید همین سیاست استقلال ایران باعث سقوط من شد. محمد رضا شاه که روانش شاد باد در قسمت دیگر کتاب خود می گوید: وظیفه و مأموریت نیروی دریائی ایران نه تنها در محدوده خلیج فارس بلکه انجام هر مأموریت و عملیاتی در دریای عمان و سرتاسر اقیانوس هند بود.  برنامه ما این بود که از لحاظ تجهیزات متعارف و غیر اتمی یکی از توانا ترین و مؤثرترین ارتش های دنیا را در اختیار داشته باشیم که هم قادر به حفظ و نگهداری مرز و بوم خود و هم دفاع از استقلال و تمامیت ایران باشد، هم بتواند منافع ما را در خلیج همیشه فارس تأمین کند و هم در صورت لزوم در حفظ صلح وثبات در اقیانوس هند مشارکت نماید. در این منطقه از دنیا تنها ایران  دارای چنین نیروی نظامی بود که می توانست از هرگونه اختلال و اغتشاش بطور مؤثر خ جلوگیری نماید. تنها ایران دارای امکانات مالی بخصوص نیروی انسانی کافی بود که بتواند چنین ارتشی را در منطقه ای به این حد از اهمیت و حساسیت اداره کند.
بر نارد لوئیز سیاستمدار و شرق شناس انگلیسی می گوید برای جلوگیری از پیشرفت  اقتصادی و صنعتی شدن خاور میانه علاج اش نابودی قوی ترین کشور منطقه یعنی ایران است. برای نابودی ایران- برای توقف پیشرفت و قدرت اقتصادی ایران- برای تبدیل ایران مترقی به کشوری کاملاً عقب مانده هم تراز افغانستان و بنگلادش تنها راه همان نظر ( آدمیرال موریس ) است که گفت ایران باید از ارتش منظم و منضبط و ایران دوست و وفادار به پادشاه کاملاً نابود شود و قشون چریکی بی بند و بار عهد قاجار ها جانشین آن گردد و نام آن را بگذارند سچاه پاسداران. این اندیشه که یکی از لوازم طرح نابودی ایران بود توسط ابراهیم یزدی بدین شرح انجام شد.
از زمانی که افراد  نا شناخته از راه  رسیده  در ایران. مانند  ابراهیم  یزدی و  ابولحسن بنی صدر و صادق قطب زاده بر کرسی های قدرت تکیه زدند و در بی اطلاعی کامل از فرهنگ و تاریخ ایران سرنوشت ملت ایران را در دست گرفتند، اقدام به نابودی هر چه که در اطرافشان نشانی از قدرت محمد رضا شاه می دیدند را نابود کردند.
حذف ارتش و دشمنی با فرماندهان شجاع ارتش یکی از آن ها بود. آنها از نظم و انضباط و شکوه و بزرگی ارتش و سازمان اطلاعات و امنیت کشور معروف به( ساواک ) وحشت داشتند. این همان ترسی بود که در دل ابر قدرت ها و کشورهای خاور میانه بخصوص کشور های عراق و شیخ نشین های خلیخ همیشه فارس بود. شاپور بختیار بدرک واصل شده  با انحلال ساواک به راحتی ساواک را از سر راه شورشیان - انقلابی ها و کشور های عراق و غیرو برداشته بود و بقول معروف دروازه های ایران را بدون محافظ و نگهبان به روی تمام جاسوسان کشور ها مانند چین روسیه- لیبی- عراق و غیرو باز گذاشته بود. اینک نوبت ارتش بود که باید حذف و نابود شود. زیرا پیاده نظام انقلابیون یعنی مجاهدین خلق قدرت رویا روئی با ارتش بزرگ و منظم و پر تجربه شاهنشاهی ایران را نداشت. بنا بر این از روز  های اول انقلاب  توطئه  علیه  ارتش شروع شد.        محمد رضا شاه ارتش ایران را به دولت بختیار سپرد و بعد کشور را ترک کرد تا شاید شاپور بختیار که از جنس شورشیان بود بتواند ایران را آرام کند و توطئه گران که سالها در تلاش و مبارزه با شاه بودند. دست از نابودی ایران و کشتار مردم بیگناه بر دارند.
ارتش می باید طبق قانون اساسی از دولت بختیار که رأی اعتماد مجلس شورایملی و فرمان شاهنشاه را داشت اطاعت کند. اما افراد خائنی مانند   حسین فردوست و عباس قره باغی زمینه مساعدی را برای افکار پلید شاپور بختیار فراهم کرده بودند.
زمانی که خمینی گجستک قصد داشت مهدی بازرگان کلیمی را به نخست وزیری انتخاب کند امیران ارتش بر سر دو راهی قرار گرفته بودند، زیرا نمی توانستند از دولت بازرگان که رأی اعتماد مجلس شورایملی و فرمان شاهنشاه را نداشت حمایت کنند. در واقع ارتش میان دو دولت یکی رسمی که برابر قانون اساسی یعنی دولت بختیار و دیگری دولت انقلابی و غیر قانونی قرار گرفته بود و در بلاتکلیفی به سر میبردند. در این وانفسای بلاتکلیفی ارتش، نمونه هائی از حمله عراق به ایران بچشم می خورد. زیرا قرار داد الجزایر و صلح صدام حسین صرفاً به دلیل ترس از ارتش قدرتمند ایران بود.
وقتی کتاب خاطرات ابراهیم یزدی با عنوان ( آخرین تلاش ها در آخرین روز ها ) چاپ اولش را مطالعه کنیم متوجه می شویم ابراهیم یزدی که زنده زنده روانش بسوزد اعتراف کرده است که او خمینی گجستک را تشویق به قتل عام امیران ارتش کرده بود ولی در ویرایش های بعدی این قسمت را از کتابش حذف کرده است. بعبارت ساده تیر های خلاص بر جان و تن شریف فرماندهان از جان گذشته ارتش ایران در دولت موقت و با خوش رقصی های ابراهیم یزدی شلیک گردید. ما می باید این جنایت ضد ملی و ضد ایرانی ابراهیم یزدی دبیر کل نهضت ضد آزادی که بهتر است آن را نهضت استعمار اسلامی نامید جانشین مهدی بازرگان بدرک واصل شده را در تاریخ برای نسل های آینده ثبت کنیم و بیاد داشته باشیم ابراهیم یزدی از همه حوادث و توفان های مرگ بار انقلاب و در جنگ قدرت ایران تصادفی سر سالم به در نبرده حتی حکم بازداشت ایشان و زندانش مانند اکبر گنجی ساختگی است زیرا از برکت قدرت آقای برژنسکی بر خوردار است و هم چنین در ایران بلا گرفته مشغول خیانت می باشد و از کسی باکی ندارد و بدانید کسی هم نمی تواند با او کاری داشته باشد. من به دلیل عشق و علاقه ای که به ایران و ملت ایران بخصوص جوانان و کودکان نازنین که بوسیله این خیانتکاران به  این روز فلاکت  بار افتاده اند در تلاشم  پرده از چهره این خائن ها بر دارم و آنان را در برابر آئینه تاریخ عریان می کنم و در سر هرکوی و برزن می نشانم تا شاید عبرتی برای دیگران شود. ما با فریاد باید نام ننگین این خائن های ایران بر باد ده را همه جا باز گو کنیم تا به این آلزایمر تاریخی پایان بخشیم.
        ابراهیم یزدی بارها دشمنی اش را با ارتش بیان کرده است. در مصاحبه ای با روز نامه شرق، مهدی محمودیان از او سوال می کند شما در مورد ارتش و حمله عراق چگونه فکر می کردید. ایشان می گوید ارتش قابل اعتماد نبود و برای عدم اعتمادش از تاریخ عراق استفاده کرده و داستان کودتای عبدالکریم قاسم علیه ملک فیصل ونوری سعید را باز گو می کند و اضافه می کند به همین دلیل ما نمی توانستیم به ارتش اعتماد کنیم.
ابراهیم یزدی خوب می دانست همان اندازه که ایشان به ارتش اعتماد نداشت و از آن وحشت داشت. صدام حسین هم خواب راحت و آرام از ارتش شاهنشاهی ایران نداشت زیرا به کرات طعم تلخ مشت های آهنین ارتش دلاور ایران را در مرز های ایران را چشیده بود و از آن وحشت داشت. پس ابراهیم یزدی و صدام حسین در یک نقشه خانمان سوز ضد ایرانی به یک نتیجه رسیده بودند وهر دو ارتش دلاور و شجاع وجان بر کف ایران را دشمن مشترک خود می دانستند ! !
ابراهیم یزدی در این گفتگو با مهدی محمودیان به نقش ساواک در گذشته پرداخته و از آن چنین تجلیل می کند. می گوید اداره دوم و هشتم ساواک کار های خوبی انجام داده بود به طوری که من وقتی اسناد این دو اداره را مطالعه و بررسی کردم دیدم گزارشات ارتش عراق حتی قبل از این که برای حسن البکر رئیس جمهور وقت عراق فرستاده شود به ساواک ایران فرستاده می شد. در میان اسناد حتی صورت جلسه مذاکرات پنهانی جرج حبش با قذافی را که در تریبونی دو نفری و تنها صحبت کرده بودند رادیدم و خواندم لذا معلوم شد که ساواک ایران آن قدر قوی است که  عناصر نفوذی در سازمان امنیت لیبی دارد. همچنین ابراهیم یزدی متوجه می شود ساواک تعدادی از دامداران و چوپانان مرزی ایران و عراق را استخدام کرده بود و افسران عراقی اطلاعات خود را به آنها میدادند وآن ها هم این طرف مرز به مأموران ساواک می دادند اما بعد از انقلاب این ارتباط به کلی به هم ریخته بود.
سوالی پیش رو داریم و آن اینستکه آقای ابراهیم یزدی از همان آغاز ورود به خاک ایران از طریق امداد غیبی در یافته بود که حمله عراق به ایران قطعی است و گرنه او که هنوز وزیر خارجه نشده بود تا به اسناد ساواک و مدارک سیاسی دست یابد و از کم و کیف قضا یا با خبر باشد اما جواب سؤال این است او می دانست عراق به ایران حمله خواهد کرد. پس چرا ارتشی که همیشه برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور سوگند یاد کرده بود بی اعتماد شده بود ؟؟ چرا فراموش کرده بود که صدام حسین به دلیل حضور ارتش قدرتمند ایران در خاور میانه دست محمد رضا شاه را بوسیده و تن به عقد قرارداد الجزایر داده بود و با خروج محمد رضا شاه فرمانده کل قوا از کشور بدنه ارتش سالم و دست نخورده باقی مانده و صحنه را ترک نکرده بود و می توانستند روز های خوش صدام را حتی با ترک شاهنشاه از ایران  به شب تیره و تار تبدیل سازد، همان طور که ارتش نیمه جان بعد از انقلاب پس از آن همه تلفاتی که در راس هرم قدرتش داده بود دو سال اول جنگ تا فتح خرمشهر را آن چنان درخشیده بود که هاشمی رفسنجانی در مصاحبه و در کتاب عبور از بحرانش گفت نیروی هوائی خوب عمل کرد و پشت جبهه عراق را فلج کرد و نیروی دریائی عراق را در شمال خلیج فارس منهدم کرد که دیگر تا آخر جنگ نتوانستند فعالیت نظامی کنند ( نقل از روزنامه اطلاعات بین المللی 8 مهر ماه 1379 خورشیدی ) ملاحظه میشود ترس از ارتش شاهنشاهی ایران در دل ابراهیم یزدی از آمریکا بر گشته غو غا به پا کرده بود. همین هاشمی رفسنجانی مگر شاهد اعدام امیران ارتش نبود ؟؟  مگر نمی دید دلاوران ارتش در صحنه نبرد فقط به نجات ایران می اندیشیدند و در این راه از دانش نظامی و تجارب دستاورد های فنی و نظامی خود بهره میبردند نه روضه خوانی و توسل به شعار های  راه کربلا از این طرف است و از آن طرف و پس از فتح خرمشهر مجدداً عدم اعتماد و ترس از ارتش سبب شد ارتش از جامعه رانده شده وقتل عام شد. اما آنچه از این بحث می توان نتیجه گرفت، این است که ابراهیم یزدی در آغاز انقلاب به کمک هم فکران و هم مسلکانش همه با هم کمر قتل ارتش را بستند. قویاً می گویم کارگردان این تراژدی ابراهیم یزدی و دولت موقت مهدی بازرگان بود. ابتدا برخی از فرماندهان را در پشت بام مدرسه علوی خونشان را بر زمین ریختند و نماز شکر به جای آوردند و آنگاه دادگاه های اسلامی را در زمان نخست وزیری بازرگان این عضو جبهه ضد ملی و مدافع حقوق بشر بر پا ساخته و از ارتشبد تا سرباز را از دم تیغ گذراندند تا آقای ابراهیم یزدی- مهدی بازرگان و سایر ملی- مذهبی ها و اعضای جبهه ضد ملی ها خواب راحت داشته باشند و نگران کودتا نباشند و کرسی های وزارت و وکالت و مدیر کلی را با دلی آرام اشغال کنند و آن گاه برصندلی وزارت امور خارجه بنشینند و اسناد و مدارک وزارتخانه را مطالعه کرده و دریابند ساواک و سربازان گمنام، آن چنان دیوار مستحکمی در برابر نقشه های شوم دشمن پیرامون کشور کشیده بودند. آیا عرق شرم ازپیشانی شان به خاطر آن همه تهمت و افترای نا جوانمردانه که به ارتش و ساواک زده بودند نه نشست؟؟ آیا وقتی فهمیدند که دیگر دامداران و چوپان ها آن سفیران مکتب عشق به ایران در صحرا ها آواره اند و یار و یاور و غمخوار ندارند و دیگر به دولت بازرگان اطلاعات نمی دهند بر خود نلرزیدند ؟ مسلماً نه زیرا اینگونه افراد نه وجدان دارند. نه شرم دارند و نه حیا. این بحث ادامه دارد
                   به  پایان آمد  این  دفتر حکایت  هم  چنان  باقی  است

  

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

داستان  ترور  علی اکبر طباطبائی در واشنگتن دی سی
                                 داود صلاح الدین
علی اکبر طباطبائی وابسته مطبوعاتی سفارت ایران در آمریکا در زمان محمد رضا شاه،   به راستی یکی از  میهن پرستانی بود که در امریکا زندگی میکرد. بعد از شورش 22 بهمن 57 بمعنای واقعی یکی از مخالفان پر سر و صدای  رژیم  اشغالگر  جمهوری  اسلامی  بود. در سال های اول انقلاب در   تلویزیون  ها و جراید آمریکا به افشا گری می پرداخت. پس از بر گزاری چندین تظاهرات بزرگ در شهر واشنگتن دی سی، تصمیم گرفت در روز   بیست و  هفتم  جون 1980 ( june – 27- 1980 ) برابر با 1359 خورشیدی تظاهرات بزرگی در مقابل کاخ سفید بر گزار کند. ولی چند روز قبل از تظاهرات بدست یک سیاه پوست امریکائی در داخل  منزلش با  شلیک سه گلوله ترور می شود. میتوان گفت او اولین فردی بود که توسط رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی ترور شده است. واقعیت های این ترور در پشت پرده سیاست خارجی آمریکا و جمهوری اسلامی بیش از 25 سال پنهان مانده بود. در این نوشتار به قسمت هائی از آن اشاراتی دارد. اگر چه شرح این ماجرا  قدری طولانی است  ولی در آن واقعیت هائی وجود دارد که دانستن آنها لازم است. از همه مهمتر چهره واقعی  بازیگران این جنایت بزرگ تاریخ ایران را می شناسیم.
شرح زندگی قاتل علی اکبر طبا طبائی
قاتل   علی اکبر طباطبائی  یک  سیاهپوست  29   ساله   امریکائی بنام  دیوید   بل فیلد ( David Belfield ) است. او در ایالت نورت کرولانا ( North  Carolina ) متولد شده و در زمانی که دو ساله بود، همراه پدر و مادر خود به لانگ آیلند Long       iland  نیویورک رفته در آنجا ساکن می شوند. پدر و مادر دیوید در یک بیمارستان با شغل نظافت چی استخدام می شوند و زندگی بسیار محقری داشته اند.
زمانی که دیوید بزرگ می شود و به مدرسه میرود متوجه میشود بخاطر رنگ پوستش مورد حقارت هم کلاسانش قرار میگیرد و این حقارت در تمام طول تحصیلش تا پایان دوره دبیرستانش ادامه داشته است.
بعد از فارغ التحصیل شدن به واشنگتن دی سی رفته در دانشگاه هووارد Howard  University  که ویژه سیاهپوستان است مشغول تحصیل می شود.  توجه شود با دانشگاه هاروارد در ایالت ماساچوست اشتباه نشود . دیوید در دانشگاه با یک سیاهپوست بنام فرانسیس لئونارد Francis Leonard  که موسیقی دان بوده و با تمام ادیان آشنائی داشته آشنا میشود. دیوید بل فیلد مشکلات روحی خود را به فرانسیس لئونارد می گوید. فرانسیس لئونارد به او میگوید تمام درد های روحی و اجتماعی تو را یک دیدگاه و یک آئین میتواند در مان کند و آن اسلام است.
مسلمان شدن دیوید بل فیلد
          دیوید بل فیلد متوجه می شود در خیابان x در شهر واشنگتن دی سی مسجد کوچکی وجود دارد. به آن جا میرود. در آن مسجد با سه ایرانی ابراهیم یزدی استاد دانشگاه- علی آگاه کارمند بانک جهانی و بهرام ناهیدیان که در شهر جورج تان قالی فروشی داشت آشنا میشود. این سه نفر تا توانستند در مورد اسلام و خمینی در جهت حفظ حقوق مستضعفین تبلیغ کردند و دیوید سیاهپوست ساده لوح را شیفته اسلام و خمینی می کنند و به او میگویند اگر می خواهی روح آزاد داشته باشی باید مسلمان شده و به رهبر ما امام خمینی ایمان بیاوری. بدین ترتیب با عوامفریبی دیوید بل فیلد مسلمان می شود و نام داود صلاح الدین را برای خود انتخاب می کند و در آن مسجد کوچک شروع به فعالیت دینی میکند. سوالی که آقای ابراهیم یزدی مبلغ اسلام باید جواب دهد این است که آیا داود خان تازه مسلمان شده مانند خودش که برابر قانون  اسلام ختنه شده است او  را هم ختنه کرده اند. البته این سوال از جهت شفاف سازی است.
آقای داود صلاح الدین پس از چندی به ریاست روابط عمومی مسجد مسلمانان در خیابان x واشنگتن دی سی انتخاب می شود. توجه شود از این ببعد در مقاله. دیوید بل فیلد را با نام جدیدش داود صلاح الدین نام می بریم. داود خان نردبان ترقی را در آن مسجد یکی پس از دیگری طی می کند. زیرا پس از مدتی کوتاه به مقام مربی نماز در آن مسجد بر گزیده شد و کم کم با علی آگاه کارمند بانگ جهانی و بهرام ناهیدیان قالی فروش روابط بسیار نزدیکی پیدا می کند و هر از گاهی بنا به مناسبت هائی از کمک های مالی علی آگاه و بهرام ناهیدی هم بر خوردار می شد. جالب است اگر از داود صلاح الدین تازه مسلمان شده مربی نماز مسجد سوال می شد حال که مسلمان شده ای آیا مسلمان سنی هستی یا مسلمان شیعه چون او هیچ چیزی از این داستان ها نمی دانست جواب می داد من مسلمان هستم. داود صلاح الدین در دانشگاه با دختر سیاهپوستی ازدواج می کند. پس از مدتی درس را رها کرده در یک جواهر فروشی مشغول کار میشود. داود صلاح الدین در مسجد با یک مرد عرب بنام سید رمضان آشنا می شود.
سید رمضان کیست
سید رمضان کسی است که در نخستین جنگ سال 1948 میلادی بین اسرائیل و اعراب شرکت داشته دختر حسنن بنا رهبر اخوان المسلمین زن او است. می دانیم انگلستان اخوان المسلمین را در مصر بوجود آورد و در مواقع لازم بصورت اهرم سیاسی از آنها استفاده ابزاری می کنند. سید رمضان در طرح ترور عبدالناصر شرکت داشته پس از آن فرار می کند  و به ژنو  میرود و  از آنجا  به آمریکا می آید. نا گفته نگذاریم دولت عربستان سعودی بوسیله اعراب ثروتمند مقیم آمریکا زندگی سید رمضان را تأمین کرده و همیشه پول زیادی در اختیار او می گذاشتند. داود صلاح الدین هم شیفته سید رمضان می شود. در این گیر و دار داود صلاح الدین زنش را طلاق می دهد و در مغازه قالی فروشی بهرام ناهیدیان مشغول کار می شود. نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که در مسجدی کوچک ابراهیم یزدی و علی آگاه و بهرام ناهیدیان با سید رمضان تروریست اخوان المسلمین روابط تنگاتنگ داشتند و هر سه آنها رهبری فعالیت های دانشجویان مسلمان را  در آمریکا بر علیه رژیم محمد رضا شاه را بعهده داشتند و طرفدار روح الله خمینی گجستک بودند و انقلاب اسلامی را در آمریکا بین کنفدراسیون دانشجویان هدایت میکردند. بنا به توصیه سید رمضان تروریست متوجه میشوند داود صلاح الدین سیاهپوست ساده لوح برای عملیات تروریستی فرد بسیار آماده و جالب است. این سه تفنگ دار مسلمان ابراهیم یزدی- علی آگاه و بهرام ناهیدیان تصمیم میگیرند فعالیت های خود را از مسجد کوچک واقع در خیابان x شهر واشنگتن دی سی  به   مسجد   بزرگی   که توسط  عربستان  سعودی  در  خیابان  ماسا چوست  واشنگتن دی سی ساخته شده را آغاز کنند ولی چون در آن زمان آن مسجد تحت کنترول زنده یاد انورالسادات اداره می شد به آنها  اجازه  فعالیت  در  آن  مسجد داده نمی شود. لذا آنها روز های آدینه در برابر  مسجد مسلمانان در خیابان ماساچوست تضاهرات و نماز برگزار میکردند. در این زمان داود صلاح الدین تازه مسلمان شده، بدون کوچکترین اطلاع از حکومت محمد رضا شاه و اوضاع اجتماعی-  سیاسی و اقتصادی ایران  رهبر دانشجویان شورشی مقیم امریکا می شود و بر ضد رژیم محمد رضا شاه فعالیت می کند.  برای پی بردن به عمق فاجعه و توطئه جهانی بر علیه محمد رضا شاه اشاره به رویدادی لازم است.
در نوامبر سال 1979 میلادی برابر با 1358 خورشیدی محمد رضا شاه برای معالجه خود وارد نیویورک میشود. در خبر های تمام رسانه های گروهی نوشتند و گفتند چند نفر به علامت اعتراض به حضور شاه در نیویورک، و جلب توجه افکار جهانی وتحریک ایرانیان خود را به مجسمه آزادی با زنجیر بستند. این افراد عبارت بودند از ابراهیم یزدی- علی آگاه- بهرام ناهیدیان و داود صلاح الدین. توجه شود آن روز که آنها خودشان را به مجسمه آزادی بسته بود ند مصادف بود با گروگانگیری 52 کارمند سفارت آمریکا. وقتی ابلیس خمینی قدرت را در دست میگیرد. علی آگاه میشود سرپرست دفتر حفاظت جمهوری اسلامی در آمریکا. آقای جیمی کارتر که زنده زنده روانش بسوزد میگوید گروهی از دوستان ما قدرت را در ایران در دست گرفته اند. داود صلاح الدین هم میشود یکی از کارمندان دفتر حفاظت منافع  جمهوری  اسلامی  در  واشنگتن دی سی
کودتای  پایگاه  شاهرخی
وقتی کودتای پایگاه شاهرخی طبق اعتراف هاشمی رفسنجانی توسط نورالدین کیانوری لو میرود. علی آگاه سر پرست دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی در امریکا و بهرام ناهیدیان مرتباً زیر گوش  داود صلاح الدین زمزمه میکردند که اسلام و امام خمینی در خطرند و می بینی در ایران برای سرنگونی امام خمینی کودتا می کنند و در آمریکا هم خود شاهدی که علی اکبر طباطبائی هم مرتباً بر علیه امام خمینی تظاهرات بر پا میکنند واقعاً باید برای اسلام و نجات امام خمینی کاری کرد. داود صلاح الدین که شدیداً توسط سید رمضان و نوشته های ملکوم x  پیکل سیاهپوست مسلمان و زمزمه علی آگاه بخصوص بهرام ناهیدیان شستشوی مغزی شده بود تحت تأثیر قرار میگیرد و از یکی از کارمندان دفتر حفاظت می پرسد چرا عاملان این توطئه ها مثلاً هنری کیسینجر و دیگران را با ترور از بین نمی برید. کارمند دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی میگوید ترور هنری کیسینجر و دیگران خیلی مشکل است ولی علی اکبر طباطبائی طرفدار محمد رضا شاه از همه آسان تر و سود بخش تر است. تو خود شاهدی مرتب بر ضد کشور اسلامی ایران و شخص امام خمینی فعالیت می کند و برابر آیه 123 سوره توبه که می گوید ای کسانی که به اسلام ایمان آورده اید بکشید مخالفان اسلام را و بدانید که خدا با متقیان است. لذا تو که به اسلام ایمان آورده ائی این وظیفه شرعی تو است. صلاح الدین مسلمان متعصب و مربی نماز و رهبر دانشجویان شورشی مقیم آمریکا میگوید اگر امام خمینی فتوا  بدهد من علی اکبر طباطبائی را  ترور می کنم. کارمند دفتر منافع جمهوری اسلامی میگوید باید با جمهوری اسلامی تماس بگیریم، فردای آن روز کارمند دفتر حفاظت به داود صلاح الدین مژده می دهد  امام خمینی هم فتوای این قتل را داده است و از همه مهمتر آیه 123 قرآن هم همین حرف را میزند و بعد کارمند دفتر حفاظت جمهوری اسلامی در شهر واشنگتن دی سی مبلغ 5000 دلار نقد به او می دهد که وسایل ترور را فراهم کند و داود صلاح الدین پول را می گیرد.
چگونگی ترور زنده یاد علی اکبر طباطبائی
داود صلاح الدین روز سی و یکم تیر ماه 1359 خورشیدی برابر با 1980 میلادی بعد از خواندن نماز صبح در خیابان ویسکانسن قدم زنان به سوی نقطه معینی رفت تا به  دوستی که مانند خودش سیاهپوست و مسلمان بود  بنام  تایلند  فریزرکه در اتومبیل کرایه ای منتظر داود صلاح الدین بود برسد. آن دو به سمت شمال غربی تا مرز مریلند رانندگی کردند. صلاح الدین بغل دست راننده تغیر لباس داد و یو نیفرم پست چی ها را پوشید و دستکش کتانی به دست کرد و اسلحه را داخل یک پاکت پستی بزرگ جا داد. در خیابان آیدا هو نرسیده به کلیسای ملی دوست دیگری که پست چی بود با ماشین اداره پست منتظر آنها بود. داود صلاح الدین با  جیپ اداره پست  به  تنهائی تا  خیابان بتسدای مریلند اتو مبیل راند و مقابل یک تلفن عمومی توقف کرد و به خانه علی اکبر طباطبائی زنگ زد وقتی طباطبائی پاسخ داد. صلاح الدین گوشی تلفن را می گذارد و مطمئن می شود طباطبائی منزل است دقایقی بعد حدود ساعت یازده وچهل دقیقه صبح ماشین اداره پست را مقابل در خانه شماره 9312 علی اکبر طباطبائی نگه میدارد و با دو بسته بطرف درب خانه میرود. بسته ای را که با روز نامه پر کرده بود طوری در دست گرفت که بسته دوم دیده نشود. در بسته دوم که دیده نمی شد داود صلاح الدین انگشتش روی ماشه هفت تیر قرار داشت وقتی یکی از افراد درون منزل درب را گشود صلاح الدین به بهانه اینکه بسته سفارشی است و باید امضاء بگیرد خود طباطبائی را خواست و زمانی که طباطبائی می آید صلاح الدین  بموجب آیه 123 سوره  توبه وظیفه دینی خود را انجام می دهد و سه گلوله به طرف شکم طباطبائی شلیک کرده و فرار می کند. ساعتی بعد طباطبائی در بیمارستان سابوربان به ابدیت می پیوندد. صلاح الدین سریعاً خود را به محلی که با  دوستش  قرار گذاشته بود  میرود. از آنجا  به  دوستش  تای لند  فریزر  تلفن می کند که بیاید و جیپ را بر دارد و با دوست دیگرش پس از چهار ساعت  به تورنتو کانادا میرود و چون از قبل تمام اقدامات لازم  فراهم  شده  بود از  تورنتو به ژنو پرواز می کند. در ژنو مستقیماً به سفارت  ایران  میرود و خود  را معرفی  می کند  و  می گوید می خواهد به ایران برود. کارمند سفارت ایران در ژنو از دادن ویزا بدون داشتن مدارک خود داری می کند. چون همه این عملیات مخفی بود و کارمندان سفارت ایران در ژنو از آن آگاهی نداشتند و داود صلاح الدین را نمی شناختند.  داود  صلاح الدین  از آنها  اجازه می خواهد از تلفن  سفارت به  دوستش ( سید رمضان ) همان آدم تروریست اخوان المسلمین تلفن می زند و داستان ویزایش  را به او می گوید. سید رمضان که با احمد خمینی در ایران در تماس دائم بوده مشکل را با احمد خمینی در میان گذاشته احمد خمینی فوراً با سفارت ایران در ژنو تماس می گیرد و دستور می دهد ضمن دادن ویزا ترتیب حرکت فوری او را به ایران فراهم کنند. بدین ترتیب یک سیاهپوست آمریکائی بنام داود صلاح الدین مسلمان و رهبر دانشجویان مقیم آمریکا علیه محمد رضا شاه و از همه مهمتر قاتل بدین شرح وارد ایران می شود.
زندگی  داود  صلاح  الدین  در   ایران
بمجرد ورود داود صلاح الدین به ایران که ساعت 3 بعد از نیمه شب بود  مستقبلین او را به وزارت امور خارجه می برند که قطب زاده در آن ساعت در دفترش مشغول کار بود شاید هم منتظر داود صلاح الدین بود. قطب زاده پس از خیر مقدم به داود صلاح الدین می گوید  تمام  وسایل  زندگی و آسایش او فراهم است در ضمن قطب زاده شماره تلفنی به او می دهد که اگر نیازی داشت فوراً با قطب زاده تماس بگیرد. برای دیدن خمینی گجستک به قم میرود. در روزنامه کیهان بین المللی مشغول می شود. در ضمن به افراد سپاه پاسداران زبان انگلیسی یاد می دهد و از نعمت ازدواج موقت ( صیغه ) هم مرتباً استفاده می کرد. به راستی  تعجب آور است اسلام چه طور سرنوشت انسان محروم و درد مند را تغیر داد و از او یک قاتل ساخت.
سرنوشت داود صلاح الدین دریچه اش  به روی مفاهیم و ایدئولوژی اسلام باز می کند که سعی کنیم از غلطیدن در مرداب اسلام پرهیز و دوری کنیم. و از همه مهمتر قفل های زنگ زده که بر خرد خود زده ایم را باز کنیم. به نظر من کمتر پدیده ای در دراز نای تاریخ بشر مانند ادیان در زندگی بشر حادثه آفرین بوده و سبب فقر- جهل و نادانی- خونریزی و برادر کشی شده باشد.
به راستی ادیان از هر نوع اش پدیده ای است که آزادی اندیشه و اختیار عمل را از انسان سلب می کند و او را در سراسر زندگی زیر فرمان ستمگرانه خود در می آورد.
فیلسوف و اندیشمند فرزانه ( فردریک انگلس ) چه زیبا اختلاف بین دین و اخلاق را استادانه بررسی کرده و می گوید: اندیشه های مذهبی که خود را به نام های گوناگون الله- یهوه- خدا- پیامبر و غیرو در دنیای ما جا انداخته اند پاره ای ذهنیت های پوچ و خرافی و نابخردانه هستند که تنها در احساس ما ریشه داشته و با اصول خرد و منطق همخوانی ندارند و لازمه زندگی بشر نیستند. ولی  اصول اخلاقی و انسانیت درباره آنچه که باید در نهاد بشر وجود داشته و یا آنچه نباید در نهاد بشر یافت شود سخن می گویند و زیر بنای زندگی راستین بشر را بوجود می آورند.
زیر بنای زندگی راستین که اخلاقیات   و انسانیت بر آن استوار   است  می گوید ( میازار موری که دانه کش است که جان دارد و جان شیرین خوش است ) ولی الله قدرتمند در آیه 123 سوره توبه می گوید: ای کسانی که به اسلام ایمان آورده اید بکشید مخالفان اسلام را و بدانید خدا با متقیان است. اخلاقیات و انسانیت  به  بشر می آموزد ای بشر تو که در جاه و جلال مقام و منصب هستی و بدنیا فخر می فروشی بدان در آن لحظه که تو از محنت دیگران بی غمی،   نشاید که نامت نهند آدمی.
تمام ادیان فعالیتشان یا بدستور الله است ویا برای خوشنودی الله مانند ترور علی اکبر طباطبائی بموجب آیه 123 سوره توبه. سوال در این است کدام الله. همان الله که هیچگاه بر افراد بشر آشکار نشده و تنها افرادی که تعدادشان از انگشتان یک دست کمتر بوده؟ یا الهی که در آیه 71 سوره نحل قرآن فرمان می دهد ثروتمندان نباید مال اضافی خود را در اختیار فقرا قرار دهند. چرا یا الهی که در آیه 23 سوره توبه به مسلمانان فرمان میدهد اگر پدران و برادرانتان کفر را بر ایمان بر تری دهند نباید آن ها را دوست داشته باشید و یا همان الهی که در آیه 61   سوره احزاب می گوید:  افراد  بدون  ایمان  و کفر پیشه را ستمگرانه بکشید.
 نتیجه گیری بحث اینستکه اعتقاد به نیروهای ناشناخته غیبی و آسمانی بنام الله و یهوه و خدا یعنی تهی کردن وجود خوب انسانی خود از سرمایه های هوش- درایت و خرد است.
 به  امید  بیداری  و  آگاهی

۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

شرح  خیانت   ها ی   مهدی  بازرگان  و  نهضت  آزادی
       مهدی بازرگان و خمینی گجستک         برژنیسکی     
در یک  ارزیابی  دقیق و  منصفانه برای ریشه های  توفانی که  در 22  بهمن 1357 خورشیدی روئید باید به سالهای جنگ جها نی دوم و مبارزه ابر قدرت ها در جهت حفظ منافعشان در خلیج  همیشه  فارس و ایران باز می گردد. و بی توجهی به رویداد های آن  سالها هرگز نمی توان پندار راستینی از  وقایع  و حوادث  بعدی داشت. اگر چه  بحث  و بررسی  این رویداد ها به چندین جلد کتاب نیاز است اما بمنظور آگاهی نسل جوان ناگزیر باید اشاراتی اگر چه مختصر  به  وقایع آن سال ها داشت تا بتوان آنها را به توفان 1357 پیوند داد. شاید لازم است از جنگ دوم جهانی هم فرا تر رفت  و  غائله  آذربایجان را بیاد  آورد که  اتحاد  جماهیر شوروی  سوسیالیستی  غائله آذربایجان را  توسط  نوکران و جیره خوارانشان بر پا کردند و خیال تجزیه آذربایجان را داشتند.  امریکا ابر قدرت جنگ از  ضعف  جهانی شیر  پیر بریتانیا که د ر جنگ آسیب  زیادی  دیده  بود  استفاده کرد   و می خواست جای  پای  محکمی  برای خود   در خاور میانه  بخصوص  د ر ایران  پیدا کند.
همان طور که خمینی گجستک را پس از22 بهمن سال 57 شناختیم. گروه آخوند های بدون عبا و عمامه و فوکلی نهضت آزادی را  هم  باید  بشناسیم. این  گروه را تا آنجا که من  بخاطر دا رم  افرادی  مانند  مهندس  مهدی بازرگان  دکتر سید حسین نصر-  ابراهیم یزدی-  دکتر مصطفی چمران   تشکیل می دادند.  به   این عده  افراد دیگر  مانند  امیر انتظام دکتر  معظمی دکترسحا بی- رحیم  عطائی  آخوند میلانی طاهر احمد زاده آخوند رضا زنجانی را باید اضافه کرد. . لازم به یاد آوری است بعد از تشکیل رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی اکثر اعضای نهضت آزادی با رژیم  جمهوری اسلامی همکاری بسیار نزدیک داشته اند. مانند غزت الله سحابی بدرک واصل شده،  که عضو شورای مخوف انقلاب بوده است و دشتش تا آرنج به خون امیران ارتش و دختران و پسران جوان آغوشته است.  اگر چه شاپور بختیار سهم بسیار عمده ای  در این  همکاری داشته است. باید او را طی  مقاله ای جداگانه مورد  بررسی و تحقیق  قرار دهیم و بدانیم او در این توفان ایران بر باد ده سهم بسیار داشته، وظیفه شاپور بختیار این بود اگر توطئه ها عملی نشود او تیر خلاص  را به محمد رضا شاه و سلسله پهلوی وارد آورد.
برای  روشن شدن نحوه  همکاری شاپور بختیار  با  مهدی  بازرگان و هدف و  روش این دو بهتر است  ابتدا تاریخچه ای اعتراف گونه از آنها را بشنویم و بعد صحت و سقم آنرا مورد ارزیابی قرار دهیم. لذا  از من سند ارائه دادن از شما  داوری کردن است.
مهدی بازرگان در دوران انقلاب مشروطه در آذربایجان متولد شد پدرش یکی از تجار سر شناس تبریز بود. مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت جمهوری اسلامی بدون هیچ تردیدی از طرف  مادری،  یهودی الاصل بود.  زیرا مادر مهدی  بازرگان خواهر حکیم الملک  و حکیم الملک پسر حکیم باشی کلیمی بود.
 مهدی بازرگان در سال 1306 خورشیدی جزء  شاگردانی بود  که در دوران  پادشاهی  رضا شاه با خرج دولت برای کسب علوم  به فرانسه فرستاده  شد و در مدرسه حرفه و فن شهر پاریس در رشته ترمو دینامیک و نساجی به مدت هفت سال به تحصیل پرداخت و در سال 1313 با افکار اسلامی و آفتابه بدست به ایران برگشت و اندوخته علمی او که می بایست  بصورت کتابی در مورد ریاضیات -  فیزیک هندسه و علوم باشد، در مورد  مسائل  فقهی و پژوهش قرآن و سیر تحول قرآن و این قبیل مسائل بود.
مهدی بازرگان در دوران محمد مصدق به عنوان رئیس هیئت مدیره خلع ید از شرکت نفت انگلیس به آبادان رفت. او به همراه پیشوایان مذهبی مانند سید رضا زنجانی- سید ابولفضل زنجانی و آخوند محمود طالقانی در تأسیس نهضت مقاومت ملی نقش مهم داشت. در سال 1334 در پی شناسائی چاپخانه مخفی نهضت مقاومت ملی که اقدام به چاپ شب نامه بر علیه محمد رضا شاه میکرد توسط مأمورین پلیس کشف و همراه چند تن دیگر از سران نهضت مقاومت ملی دستگیر و به زندان افتاد. سوالی این جا مطرح است رضا شاه و محمد رضا شاه چه بدی به این فرد کرده بودند که او شروع به فعالیت بر علیه محمد رضا شاه جوان و چاپ شب نامه بر علیه آنها کرد. باید گفت اصل بد نیکو نگردد آنکه بنیادش بد است.
مهدی بازرگان کلیمی در سال 1340 به همراه آخوند محمود طالقانی توده ای بیوطن و یدالله سحابی نهضت آزادی ایران را پایه گذاری کردند. و در سوم بهمن 1341 نهضت آزادی اقدام به انتشار اعلامیه ای در اعتراض به انقلاب سفید شاه و مردم که بموجب 6 اصل آن سبب آزادی کشاورزان و دهقانان بود و سبب شد بانوان ایران برای اولین بار حق رأی که تا آن روز محروم بودند را بدست آوردند و سپاه دانش و سپاه بهداشت که دانش و تندرستی را به روستا ها بردند و سهیم شدن کارگران در سود کار خانه بود به مخالفت بر خواستند و آشوبی بپا کردند که سبب دستگیری سران نهضت آزادی و عده دیگری از فعالان نهضت آزادی شد. خواننده و شنونده محترم ملاحظه می کنید   نهضت   آزادی ضد ترقی و پیشرفت ایران و ایرانی است. لذا این دشمنان خود را نهضت ضد آزادی می نامم و در نوشته های دیگر هم آن ها را که به راستی ضد ملیت ما بوده اند را نهضت ضد ملی نام خواهم برد.
قسمت کوچکی از مرامنامه نهضت آزادی
در مرامنامه نهضت آزادی آمده است. مسلمانیم نه به این معنا که یگانه وظیفه خود را روزه و نماز بدانیم. دین را از سیاست جدا نمی دانیم. مسلمانیم به اصول عدالت و مساوات و صمیمیت و سایر وظایف اجتماعی و انسانی معتقدیم
مصدقی هستیم و مصدق را از خادمین بزرگ ایران و خاور میانه میدانیم. زیرا به بزرگترین موفقیت تاریخ ایران یعنی شکست استعمار نائل گردید و غیرو.
مهدی بازرگان گجستک بموجب اسناد از سال ها پیش از انقلاب نکبت بار جمهوری اسلامی با مقامات سفارت آمریکا در تماس بود و برعلیه محمد رضا شاه و تغیر رژیم پادشاهی با ابلیس خمینی در تماس و  تلاش بود. با پیروزی خمینی گجستک حکم نخست وزیری موقت را به نام مهدی بازرگان صادر کرد. بازرگان مدت 9 ماه ( 275 ) روز سمت نخست وزیری موقت را بعهده داشت و در 13 آبان 1358 که مصادف بود با اشغال سفارت آمریکا استعفا داد.
محسن رضائی فرمانده سپاه پاسداران و دبیر مجمع تشخیص نظام در مورد انتخاب بازرگان به سمت نخست وزیر چنین اظهار نظر می کند. اگر خمینی در اوایل انقلاب بازرگان را بر سر کار نمی گذاشت شاید انقلاب به ثمر نمی رسید. بازرگان بزرگترین کلاهی بود که امام سر آمریکا گذاشت. زیرا خمینی  نیروئی را بکار گرفت که آمریکا احساس خطر نکند.    
مسعود رجوی در نشریات خود، رابطه مهدی بازرگان را در طرفداری از سیاست امریکا  منطبق با رابطه کیانوری با  شوروی  شناخته  و  از  این  دو  مترادفاً  کیانوری را عامل شوروی  و مهدی بازرگان را  عامل امریکا  یاد می کند.  حتی کریم   سنجابی در کتابش   بنام (امید ها ونا امیدی ها ) از مهدی بازرگان و دوستانش و از  ارتباط آنها  پیش از انقلاب و در جریان انقلاب 57 با عوامل  امریکائی ها  انتقاد کرده  و  گفته است ارتباط آنها خطا بود و برای آینده ایجاد یک نوع تعهد می کرد. برژنسکی مشاور امنیت ملی  جیمی کارتر  در  یاد داشت  های  روز   یازدهم   فوریه    1978 خود  برابر  با  22  بهمن 1357 خورشیدی چنین نوشته است.
در جلسه  اضطراری کاخ  سفید   من  (مقصود برژنسکی است ) گفتم ا گر  دولت  موقت بازرگان عاقل باشد فرماندهان نظامی را یک جا تصفیه نمی کند. آنها را یکی یکی سر  به نیست  می کند ، اول  بدره ای و  بعد ربیعی  و بعد  نوبت  دیگران  خواهد  رسید.  مأخذ : کتاب داستان انقلاب ترجمه و نوشته محمود طلوعی.
نکته  قابل  توجه  در  فرمان  قتل  افسران  که  در   جلسه   اضطراری  کا خ   سفید امریکا توسط برژنسکی صادر شده است آمده است، اول  بدره ای   بعد ربیعی و بعد نوبت دیگران خواهد  رسید. این  دیگران که  در حکم  آمده  است شامل چه کسانی   می شود ؟ از آن جا که  واژه  دیگران کلی  است و  هیچ  دلیلی که  محدود به  نظامیان  باشد  در دست نیست. لذا  واژه دیگران شامل  همه کسانی می شود که چه نظامی و یا غیر نظامی هستند که به رژیم   سلطنتی ایران  و محمد  رضا  شاه   وفادار  بوده   و طبعاً   مخالف  با   جمهوری  اسلامی  هم  خواهند   بود  می   باشد ،  لذا  طرح  کشتار افسران وافراد دیگر وفادار به شاه  از افکار  برژنسکی  نشأت یافته  است و توسط رمزی کلارک به بازرگان ابلاغ و به اجرا در آمد.
سندی برای اثبات کشتار افسران به وسیله بازرگان.
در یک مصاحبه  تلویزیونی  وقتی از رمزی کلارک سوال شد که آیا حکومت   و رژیمی که شما   از آن حمایت  می کردید همین حکومتی است که هزاران نفر را   اعدام کرده است. رمزی کلارک گفت قرار ما با بازرگان این  نبود . قرار بود  فقط 200  نفر را اعدام کنند  من نمی دانم چه چیزی شد که آن ها به وعده خود وفا نکردند. مأخذ: کیهان لندن شماره 32 دوم اسفند 1363 خورشیدی.
توجه شود :  مهدی  بازرگان  همیشه و   همه  جا ژست  وطن پرستی و ملی  گرائی و عدالت و تقوا می گرفت چطور  حاضر  میشود  200  نفر را   بدون محاکمه  اعدام کند  اصلاً به چه حقی مهدی  بازرگان  جاسوس و خائن با  یک امریکائی (رمزی کلارک ) قرار می گذارد   فقط  200 نفر را بدون  محاکمه  اعدام کند  بهمین دلیل است که باید آنها را نهضت ضد آزادی نامید. یکی  رضا شاه  می شود  مهدی بازرگان  را برای کسب علم و دانش  و رسیدن به کمال انسانی با  هزینه دولت به خارج اعزام می دارد یکی بازرگان میشود  و به  پائین ترین حد  اخلاقی  و  انسانیت  سقوط می کند و بدون   محاکمه  با  اعدام  200  نفر با رمزی کلارک  نماینده دولت  امریکا  به توافق میرسند  و بعد هم  مهدی بازرگان به  وعده  خود  عمل نمی کند و بیشتر ا ز تعداد قرار دادشان افراد را اعدام می کند. یکی محمد رضا شاه می شود و حق رأی به بانوان می دهد و   مهدی بازرگان یهودی بدرک واصل شده دبیر کل نهضت ضد آزادیست که در مقابل حق رأی بانوان بیانیه صادر کرد و مدعی شد در بار فاحشه پرور شده است.
 مهدی بازرگان در شماره 16069 روزنامه اطلاعات می نویسد نهضت مقاومت ملی ایران در اولین   هفته بعد از کودتا 28 امرداد در تهران بوجود  آمد. و در اروپا هم علی شریعتی بعد  ها نهضت  آزادی خارج کشور را پایه   گذاری  نمود  و در امریکا  مصطفی   چمران و ابراهیم یزدی بر علیه  نظام  پادشاهی  محمد رضا شاه  اقدامات  زیادی  انجام   دادند بطور کلی دکترین   مهدی  بازرگان و گروه  نهضت ضد ملی  ها  این  بود هر چیزی که   سبب  سرنگو نی  محمد  رضا  شاه   شود   با  آن  موافق  و   همکاری  داشتند.  مهدی  بازرگان و  سایر مسئولان نهضت  ضد ملی آنقدر رذل و  پست بودند که  در زمان جمال عبدالناصر رئیس جمهور  مصر که دم ازپان عربیسم میزد و خلیج همیشه پارس را خلیج عربی نامید ودر تلاش بود خوزستان را از ایران جدا کند نه تنها  مهدی بازرگان و نهضت  ضد ملی  اقدامی نکردند بلکه یک  قالیچه   نفیس  به عبدالناصر هدیه دادند که در  موزه  قاهره بنام  ایرانیان موجود است.  
بهر حال مهدی بازرگان برای توجیه همکاری خود با امریکا و حمایت های امریکا از او  و  یارانش می گوید پایه  گذاران و  اعضا و  علاقمندان   نهضت آزادی  و  نهضت مقاومت ملی نه   تنها با امریکا  بلکه با  بعضی از کشور  های اروپا که بیشتر فرانسه و انگلستان بودند  ارتباط  های کم  و بیش  پنهانی  داشته  اند  یعنی عمله بین المللی بوده اند. لذا مهدی بازرگان  نه تنها چند ماه قبل از شورش 57  ایران بر باد ده با امریکائی ها  تماس داشته بلکه ریشه تماس های او  با  مأموران امریکائی پیش از 28  امرداد  سال  1332 بوده  است.
توجه شود :   برابر  قانون  اساسی نظام  پادشاهی چنین  تماس  های  پنهانی با مأموران و دولت های بیگانه و ارتباط سیاسی بخصوص که  برای   براندازی  حکومت باشد جرم و خیانت است و مجازات آن  اعدام می باشد.
هدف و برنامه نهضت مقاومت ملی در ارتباط با خارجی ها
یکی دیگر از هدفهای مهدی بازرگان بسیج  دانشجویان  خارج از کشور  بر علیه
رژیم    پادشاهی  رضا شاه  و   محمد رضا شاه  بود  و  با  استفاده  از محیط  آزاد تر  و   امکانات  بیشتر  تماس  هائی که  با  مطبوعات  و  مقامات  موثر  پارلمانی و دولتمردان    سیاسی کشور  ها  و  انتشار  نامه و  مقالات  توهین آمیز در مورد  دو پادشاه  ایران  ساز  پهلوی ( رضا شاه  و محمد  رضا شاه )    بود  حتی   با  رئیس   جمهور  امریکا    جان- اف- کندی   ملاقات  کردند.
تلاش برای معرفی جهانی مبارزه  نهضت  اسلامی  ایران  و  فعالیت  برای بر گشتن  ابلیس خمینی از عراق به ایران، هم چنین تلاش برای بر گرداندن افکار عمومی مردم  اروپا و  امریکا بر علیه محمد رضا شاه  پهلوی با تبلیغات دروغین و نا جوانمردانه از هدف های مهدی بازرگان بود.
باید  توجه  داشت در دوران  فعالیت  نهضت  مقاومت ملی در  ایران  و  ارتباط اعضای آن با خارجی ها بطور غیر مستقیم و با تدابیر احتیاطی صورت می گرفت درست مانند جاسوسان. درکنگره ای از  دانشمندان  ایران  شناس  بدعوت  دولت  ایران که  در  باشگاه دانشگاه  تهران  تشکیل گردیده  بود.  از دانشجویان خواسته  شده بود  بعنوان  استقبال  و تجلیل از مهمان ها دسته گل هائی به مدعوین تقدیم نما یند. ولی عده ای از دانشجویان وابسته به سازمان نهضت  مقاومت ضد  ملی  در داخل دسته گلها نامه هائی که بر علیه محمد رضا شاه بود می گذاشتند و به مهمانان می دادند.
 نهرو نخست وزیر هندوستان به ایران دعوت شده بود و در برنامه  او  سه  جلسه سخنرانی پیش بینی شده بود. نهضت مقاومت ضد ملی نامه مفصلی به ایشان دادند و تا توانستند تهمت و افترا هائی را به محمد رضا شاه و رژیم او  زده  بودند.  در اثر همین نامه  آقای نهرو در دومین کنفرانس خود  به  تفصیل از  آزادی  و  حقوق   مردم هندوستان  و   کشور های  دموکراسی  صحبت کرد   و کنفرانس  سوم  خود  را لغو کرد.
در دهه 1330 بود که  نهضت   مقاومت ضد ملی نامه های  معترضانه ای برای کلیه  امریکائی  های  مأمور در ایران تنظیم  و  به خانه  هایشان ریخته و یا  به طریقی به آنها میرساند. اکثر امریکائی ها بعد از دو یا  سه ماه  جوابی  بی  امضاء ولی پر محتوا به آدرس آقای  الهیار صالح  رهبر حزب ایران  و  سفیر کبیر سابق محمد  مصدق در واشنگتن می فرستادند. بعد ها معلوم شد مبتکر شب نامه  فرستادن به در منزل امریکائی ها محمد مصدق بوده است.
نهضت  مقاومت ضد ملی  بوسیله دو نفر از اعضاء خود امیر انتظام و رحیم عطائی با  یک جوان  دانشجوی امریکائی بنام ریچارد کاتم ارتباط  داشتند که  به بحث و  بررسی روی مسا ئل سیاسی می پرداختند و  هر کدام   از موضع خود دفاع می نمودند. هر قدر تماس  و تبادل نظرشان  بیشتر می شد ریچارد کاتم تفاهم  بیشتر نسبت  به حقوق پایمال شده مردم ایران را باور می کرد. لذا  تحت  تاثیر  همین  افکار پلید بود که کتابی با  هزینه  نهضت  مقاومت ضد  ملی ایران  بنام  ناسیونالیسم  در ایران را نوشت  که  فوراً  به  فارسی  ترجمه  شد. این دانشجوی امریکائی بعد  ها نیز  در تظاهرات ایرانیان برعلیه محمد رضا شاه در سال های بعد شرکت می کرد و هم او بود که از طرف امریکا مأموریت یافت با نماینده انگلستان تماس گرفته و کنفدراسیون دانشجویان را در امریکا دایر کند  و نقش  بسیار  زیادی در بقدرت  رسیدن خمینی گجستک  و  رژیم   اشغالگر  جمهوری اسلامی داشت.
چند سال بعد از 28 امرداد  1332 آثار ارتباط ها و افشا گری ها بر علیه  محمد رضا  شاه از گوشه و کنار اروپا  و  امریکا سر در آورد که مقدمه تشکیل تظاهرات پر طنین سالهای بعد  گردید.
از 5- 6  سال پیش از شورش 57  خبرنگارانی  باقتضای حرفه  و یا  به تشویق و معرفی  دانشجویان  کنفدراسیونی به  ایران آمدند  و با احتیاط  تمام با بعضی از سران جبهه ضد ملی و نهضت ضد آزادی و سایر سازمان های سیاسی تماس گرفته کسب خبر و مصاحبه می کردند.  مانند اریک رولو خبر نگار لوموند که در حوالی سال 1353 خورشیدی با  مهدی بازرگان  انجام  داد.  هم   چنین  دو سال  بعد خبر نگار نوول  ابسرواتور مقالات  تشریحی و تحلیلی را در تجلیل از  نهضت  اسلامی ایران را منتشر کردند. خواننده گرامی  بخوبی توطئه  جهانی  بر علیه محمد رضا شاه دیده  می شود  که   چطور  توسط  رسانه   های گروهی اروپا افکار جامعه اروپا را برای  قبول انقلاب اسلامی  در ایران را آماده می کردند. برای تکمیل پرونده  شورش 57 به این  سند توجه   فرمائید که بسیار  نکته ها  دارد. تو خود  بخوان  حدیث   مفصل  از  این  مجمل ( یعنی   سخنی که احتیاج به شرح و تفصیل ندارد ) . رمزی کلارک وزیر پیشین دادگستری امریکا در مورد   شورش 57   گفت  روزی که شاه از ایران رفت من  همراه با  مردم  در  خیابان های ایران جشن گرفتم. و سپس برای دیدار خمینی گجستک به فرانسه رفت و در کنفرانس بین المللی  بررسی انقلاب اسلامی در ایران سخنرانی کرد. رمزی کلارک در  سخنرانی اش پیروزی انقلاب اسلامی را معجزه  قرآن خواند.  صریحاً  باید گفت آقای رمزی کلارک مسیحی کافر برای رسیدن به مقاصد پلید خود از راه عوامفریبی از قرآن که مورد باور و احترام مسلمانان است  سؤ استفاده کرد . لذا باید با آگاهی و دوری از خرافات جلوی این قبیل سؤ استفاده ها و عوامفریبی ها که  بسیار زیاد  است را گرفت.
بازرگان در 30 دیماه1373 در ضمن سفر درمانی در ژنو در گذشت وبعد از انتقال جسدش به تهران و تشیع جنازه از مقابل حسینیه ارشاد. در قم دفن شد. بنا به وصیت بازرگان جسدش در مقبره بیات در نزدیکی قبر حضرت معصومه و در کنار والدین و برخی از اقوامش به خاک سپرده شد. پس از در گذشت وی آثار و افکار او در بنیاد فرهنگی و اسلامی او موجود است. من از مهدی بازرگان بدرک واصل شده  حدود 63 کتاب میدانم که دو،  سوم آنها در رابطه با اسلام است. مانند آموزش تعالیم دینی- آموزش قرآن شامل 5 جلد- از خدا پرستی تاخود پرستی- اسلام مکتب مبارزه ومولد- انتظارات مردم از مرجع- اسلام جوان- با دو یاران در قرآن- بعثت و اید ئولوژی- برنامه تربیت و تعالیم دینی- خدا پرستی وافکار روز وخیلی کتاب های دیگر از این قبیل .
وقتی پرونده مهدی بازرگان دبیر کل نهضت ضد آزادی  را بررسی کنیم می بینیم  هیچ نفرتی پایدارتر از این  نیست که برای حفظ منافع  بیگانگان  افراد به ملت و کشور خود   خیانت کنند. زیرا خیانت حدش محدود  است  ولی  جانبداری  و  حفظ  منافع  بیگانگان  حدش  نا محدود  و  آثار   شومش  در تاریخ  آن  ملت ثبت  خواهد  شد.   همانطور که  جانبداری  مهدی  بازرگان در جهت  حفظ  منافع  استعمارگران  و  بعد  از او  ابراهیم  یزدی،  جرثومه خائن که بعد از مهدی بازرگان بعنوان دبیر کل نهضت ضد  آزادی، ادامه خیانت های مهدی بازرگان را بعهده گرفت،  آثار  شوم  خیانت های  آن دو تا  به  امروز  در جامعه   فلک زده  ایران  وجود  دارد  که  در مقالات دیگر  خیانت  های ابراهیم یزدی  جرثومه ضد  ملی  و  ضد  ایرانی  بخصوص خیانت او به  ارتش ایران را حضورتان  پیشکش خواهد  شد .
 به امید- بیداری-پایداری و پیروزی  ملت  شجاع
               ولی  بی یار و یاو ر  ایران